به گزارش حلقه وصل، از بسیاری جهات زندگی محمود درویش، چکیده سفر رنجآمیز مردم فلسطین است؛ او در فلسطین اشغالی متولد و توسط نیروهای اشغالگر این رژیم از کاشانه خود رانده شد. هنگامی که وی بازگشت یا بهتر بگوییم مخفیانه به محل زندگی پیشین خود مراجعت کرد، اسرائیلیهای اشغالگر هزاران نفر از فلسطینیهایی که اقدام به بازگشت کرده بودند را به شهادت رساندند. روستای او در میان صدها روستایی بود که توسط صهیونیستها با خاک یکسان و از نقشه محو شده بود! او در محیطی رادیکال رشد نکرد، اما مانند بسیاری از فلسطینیها، صهیونیسم او را به سوی سیاستهای رادیکال سوق داد.
او درست زمانی که بسیاری از اعراب با حزبی که درخواست به رسمیت شناخته شدن اسرائیل را مطرح میکرد، به دشمنی برخاسته بودند، به حزب کمونیست پیوست؛ او مسلط به زبان عبری بود و روابطی با جامعه اسرائیلی داشت؛ اما به عنوان یک عرب فلسطینی در کشوری که بر اساس برتری مذهبی بنا شده بود، او فقط میتوانست با فاصله در جایگاه پستتری که صهیونیستها همچنان برای شهروندان عرب قائل هستند، باقی بماند. درویش یک کمونیست و در عین حال یک شاعر آزاد بود. از آنجا که آزادی و خلاقیت نمیتواند در بند هیچ ایدئولوژی و تفکری محدود بماند، درویش خیلی زود تبدیل به یک شاعر متعهد شد.
مرحله بعدی زندگی وی بازتابی از حقیقت ذاتی و ستمگری صهیونیسم است؛ شعرهای درویش دولت اسرائیل را با وجود برتری نظامی در مقابل دولتهای عرب منطقه مورد تهدید قرار داد؛ درست مانند سنگها و سنگریزههای جوانان فلسطینی که هنوز تهدیدی برای این رژیم جعلی به شمار میروند. زمانی که کل جمعیت عرب اسرائیل، چه آنها که ساکنان اصلی این سرزمینها بودند یا آنها که هنوز از خانههایشان رانده نشده بودند، تحت کنترل نظامی قرار داشتند، دولت اسرائیل این شاعر جوان فلسطینی را در حبس خانگی قرار داده بود. شعر او ممنوع شد و هرگونه ارجاعی مبنی بر تعلق فلسطینیها به این سرزمین در دولت استعماری_ مهاجری اسرائیل ممنوع اعلام شد! اما درویش ساکتشدنی نبود؛ این اقدامات فقط به استحکام جایگاه او در میان گروهی که «شاعران اراضی اشغالی» خوانده میشدند، انجامید و اشعار او مرزها را درنوردید. مردم با شور فراوان به دست به دست کردن اشعار او میپرداختند و روزنامهها مشتاقانه آنها را منتشر میکردند.
این موضوع انرژی تازهای به جمعیت عرب تزریق کرده بود. حالا تصور کنید دولتی که جوان شاعری را تحت حبس خانگی قرار میدهد، او را برای توضیح در مورد اشعارش به اداره پلیس فرامیخواند. این ماهیت واقعی رژیم صهیونیستی و آن چیزی است که در پوشش رسانههای آمریکایی از اخبار خاورمیانه نادیده انگاشته میشود.
درویش که از این قید و بندها به تنگ آمده بود برای تحصیل به اتحاد جماهیر شوروی میرود. پس از بازگشت به جهان عرب، او با تردید و دشمنی برخی گروهها مواجه شد اما باوجود برخوردهایی از این دست، در سرزمین خود ماند. او درباره نقل مکان خود توضیح داد که این جابهجایی با هدف رهاسازی نهضت نبوده و نهضت او سیاسی-ادبی است. وی همچنین در مورد ستایشهای صورتگرفته از او در عموم بسیار محتاط بود و یکبار یکی از مخاطبان خود در بیروت را با گفتن اینکه ابراز عشق در عموم را از من دریغ کنید، سرزنش کرد. درویش که نمیخواست شاعری سفارشی باشد، موفق شد از گروهها فاصله بگیرد و هرگز نمیخواست عرضهکننده نیاز آنها برای ابراز عقاید و احساسات آنها باشد.
با مقایسه تاریخچه شعر درویش با شاعر معاصر او، سمیح القاسم درمییابیم که شعر قاسم راکد ماند و نمیتوانست از لحاظ شعری رشد و توسعه یابد. این در حالی است که درویش بیشتر برخلاف توقع عموم حرکت میکرد و ضمن توسعه سبکش، شاهد تحولات چشمگیر در شعر او هستیم.
اشعار و نوشتههای درویش بیش از هر شاعر دیگر در جهان عرب خوانده میشد. با این حال وی قادر بود خود را از توقعات توده مردم عرب دور نگاه دارد. این موضوع باید اقدامی شجاعانه از سوی یک روشنفکر دانسته شود. خوانندگان آثار او از درویش میخواستند تا با نوشتن اشعاری از قبیل «بنویس، من یک عرب هستم» اشتیاق آنان را پاسخ گفته باشد، اما وی از این کار سر باز میزد. درویش نمیخواست تسلیم شود؛ او شعرش و نه خودش را بسیار جدی میانگاشت و از این مساله که تحسینکنندگان او این موضوع را درک نمیکردند، گلایه میکرد.
در مراسم عمومی شعرخوانی وی همواره ترجیح میداد که تازهترین آثار را خود را برای مخاطبان بخواند و زمانی که میدید مردم فقط خواهان شنیدن شعرهای سیاسی سابق او هستند، ناراحت میشد. فلسطین همواره جزء جداییناپذیر شعر او بود.
درویش مدتی در قاهره ساکن شد؛ در آنجا وی دفتری در روزنامه مصری دیلیالاهرام در اختیار داشت و فقط مدتی مشترکا با نویسنده معاصر مصر، نجیب محفوظ کار میکرد، اما وسواس و دقت زیاد محفوظ در انجام امور روتین روزانه کافی بود تا درویش را دلزده کند. درویش سپس به بیروت نقل مکان کرد و شغلی در مرکز تحقیقات وابسته به سازمان رهاییبخش فلسطین بهدست آورد. وی در بیروت بسیار رشد کرد، چرا که می توانست بدون هیاهو به زندگی شخصیاش بپردازد. او سپس سفر به گوشه و کنار جهان عرب را آغاز کرد؛ از جمله به موریتانی، جایی که بسیار مورد ستایش بود سفر کرد، اما هرگز به عربستان نرفت.
او یک بار به جشن جنادریه دعوت شد، اما به محض اینکه دریافت سازماندهنده آن گارد ملی سعودی شاهزاده عبدالله است، آن را رد کرد. او در طول سالهای جنگ داخلی لبنان در این کشور زندگی کرد و شعر استثنایی احمد الزعتر درباره سقوط کمپ پناهندگان تل الزعتر را در این دوران نوشت. هیچکدام از اشعار دیگر او داستان تبعید و مقاومت فلسطینیها را به این خوبی روایت نمیکند.
پروژه ادبی محمود درویش بیش از هر چیز دیگری تاثیرگذار است. او قادر بود تا پیوسته خود را تغییر دهد و در مقابل فشار عمومی ایستادگی کند. درویش آزادانه مینوشت و نثر او نیز بیمانند بود. او از زبان منحصر به خود استفاده میکرد، اما موضع ادبی شجاعانه و خلاقیت وی همیشه هماهنگ با شجاعت سیاسی نبود. در واقع وی سالها به نوعی زندانی رابطه خود با رهبر فلسطینیان، یاسر عرفات بود. او سخنرانیهایی برای عرفات و اعلان استقلال توخالی وی در سال 1988 میلادی نوشت؛ اگرچه درویش نوشتن «در ستایش سایه بلند» برای عرفات را منکر میشد، اما هرگز تحسین از وی را پنهان نمیکرد. رابطه درویش با عرفات بعد از پیمان اسلو و زمانی که او از سمت خود در کمیته اجرایی سازمان رهاییبخش فلسطین استعفا کرد، گسسته شد. عرفات که همواره بسیار کینهجو بود، او را بیرحمانه تنبیه و تمام منابع مالی درویش را قطع کرد. این موضوع بعدا به نرم شدن موضع انتقادی درویش درباره پیمان اسلو منجر شد.
اما درویش پس از پیمان اسلو و نقل مکان به رامالله به دعوت عرفات موضعی رادیکالتر اتخاذ کرد. او باز مدتی تحت محاصره اسرائیل زندگی کرد و شعر درخشان دولت محاصره را در آنجا سرود. وی معتقد بودکه اسرائیل فقط میخواهد از طریق جتهای جنگنده و تانک با عربها مذاکره کند، اما او همواره بر ایجاد امید در میان فلسطینیان تاکید داشت. در مورد دولتهای عرب نیز درویش در شعر معروف در ستایش سایه بلند مینویسد: «حاکمان عرب فقط میدانند چگونه خوب سخنرانی کنند و ... فرار». درویش جایگاهی جهانی بهدست آورد و بر خلاف دیگر شاعران عرب که به دنبال جایزه نوبل ادبیات بودند هرگز به هماهنگسازی سبک شعری خود با حساسیتهای کمیته نوبل روی نیاورد. او در امان اردن در تنهایی به سر برد و با کسی نمیآمیخت. معروف است که درویش بیشتر شیفته مخاطبان سوری بود و خواندن اشعارش در دمشق را به هر مکان دیگر ترجیح میداد.
وی فقط سبک شعری خود را تغییر نمیداد، بلکه حتی قادر بود سلیقه تودههای مردم را نیز تغییر دهد. مردم ممکن است این موضوع را درک نکنند، اما او مردی بود که اشعار خود را در استادیومهای ورزشی مملو از تماشاگر میخواند. در میان پوشش رسانههای غربی از خشونت و تروریسم در خاورمیانه، بسیاری از جنبههای زندگی اعراب نادیده میماند. برخلاف تصویر این رسانهها از زندگی اعراب، چه غربیها باور کنند یا نه، عشق ورزیدن، خوردن و آشامیدن و مهمتر از همه خواندن شعر که جایگاهی حاشیهای در فرهنگ آمریکایی دارد، جایگاهی ویژه در فرهنگ معاصر اعراب دارد.
پس از سال 1982 میلادی، درویش به پاریس نقل مکان کرد و در آنجا نوشتن برای یک مجله جدید با عنوان الیومالسابع را آغاز کرد. در این زمان درویش در غرب بیشتر شناخته شد و از شهرت بینالمللی بهدستآمده رضایت داشت، اگرچه به دنبال آن نبود. او از اندک نویسندگانی بود که آثارشان در جهان عرب فروش خوبی داشت و درآمد خوبی برای ناشران آنها به همراه داشت.
خواندن اشعار محمود درویش به نوعی خوانش تاریخ فلسطین است. آگهیهای ترحیم منتشرشده از این مرد در رسانههای آمریکایی فاقد تصویر کامل بودند؛ گویا درباره شخص دیگری سخن میگویند. نیویورکتایمز به طور ضمنی اشاره کرد که روستای او توسط مهاجمان ناشناس ویران شد و حقیقت تلخ زندانی شدن او توسط دولت اسرائیل را پنهان کرد. شعر درویش فقط بیان گرامیداشت رومانتیک فلسطین نبود بلکه اشعار او گرامیداشت مقاومت فلسطین است؛ مقاومتی که پیش از به دنیا آمدن درویش در جریان بود و پس از او نیز تا آزادی کامل سرزمینهای اشغالی ادامه خواهد یافت.
منبع: صبح نو