به گزارش حلقه وصل، یادداشتی میخوانیم از محمدقائم خانی بر تازهترین رمان این نویسنده با عنوان «پست طهران»؛
شاید اگر ما تصویری از ۱۵ خرداد سال ۴۲ داشتیم، حوادث دی ۹۶ و آبان ۹۸ به وجود نمیآمد. اگر ما تصویری از ۱۵ خرداد داشتیم، احتمالاً برخی تصمیمها را نمیگرفتیم و بعضی کارها را انجام نمیدادیم و آن وقت اصلاً زمینۀ چنین شورشهایی به وجود نمیآمد. ما برخی اشتباههای بزرگ و بعضی جنایتها را بهراحتی مرتکب شدیم؛ چون ۱۵ خرداد ۴۲ از ذهنمان پاک شده بود. یا شاید هم باید گفت که اصلاً در ذهن ما حک نشده بود که بخواهد پاک شود و فراموشیاش، ما را به وادیهای خطرناکی بلغزاند.
گزارش حادثه در چند کتاب و حتی تحلیلهای پیدرپی از واقعه، جای تصویرِ آن را نمیگیرد. تصویر، فضا میسازد و در میانۀ جنگ، تفسیرها و تحلیلها، کلیتی از واقعه را حفظ میکند. تصویر ۱۵ خرداد میتوانست کمک کند تا مردم فرودست بهعنوان انسانهایی آزاد و کنشگر در جامعه به رسمیت شناخته شوند و به مثابۀ «بخشهای آسیبپذیر»، به موضوع بیروح منازعات اجتماعی و مباحثات علمی در نظر گرفته نشوند. یا به مثابۀ «دهکهای پایین» جامعه، تبدیل به اعداد و ارقام سازمانها و ادارهها نگردند، اما تا سال ۹۸ یعنی در طی بیش از نیمقرن، نه سینما تصویری از آن روز برای ما ساخت و نه رمان چنین چیزی به ذهنیت مخاطبان خویش ارائه کرد. حتماً متوجه هستید که ادعای بنده این نیست که در هیچ اثر ادبی یا نمایشی به ۱۵ خرداد پرداخته نشده است. اتفاقاً بالعکس، آثار زیادی به این حادثه پرداختهاند، اما تعداد زیاد اثر موفق نمیشود تصویری برای جامعه بسازد. پرداختن به موضوع ۱۵ خرداد امری مجزاست و ساختن تصویر، کاری دیگر است. ساختن تصویر، به کار ادبی و هنری ریشهداری نیاز دارد که همۀ ظرفیتهای داستانپردازی را به کار بگیرد و آن حادثه را به مثابۀ جهانی یکپارچه در برابر چشمان ما قرار دهد. این اتفاق تا قبل از نوشتهشدن رمان «پست تهران» نیفتاده بود و موجبات فراموشی آن را پدید آورده بود. فراموشی خطرناکی که تبعات زیادی به دنبال خود داشت و هزینههای زیادی را بر ما تحمیل کرد.
«هادی حکیمیان» در «پست تهران» تصویری از ۱۵ خرداد برای ما ساخته است؛ چون توانسته آن واقعه را به مثابۀ نقطۀ عطفی در تاریخ ایران معاصر روایت کند. برای قرارگرفتن آن واقعه در چنین نقطۀ عطفی، نویسنده باید در متنِ حوادث، روایتی را برای ما بیان کند که در عین پایبندی به واقعیت تاریخی، از آن فراتر رفته و جهانی را بسازد که ظرفیت نمایش کلیت آن حادثه را دارا باشد. «پست تهران» تصویری از ۱۵ خرداد ساخته؛ چون موضعی نسبت به آن گرفته و از منظری خاص به آن نگاه کرده است. برای پیداشدن چنین منظری، باید تکتک اجزا در جای درستشان قرار بگیرند و جهانی یکپارچه بسازند. آنوقت نویسنده میتواند مخاطب را دعوت کند تا از آن منظر به حادثه نگاه کند. تا وقتی که اجزا در یک خط روایت، به کلیتی (که متناسب با موضع نویسنده از حادثه است) متصل نشوند، یکپارچگی ایجاد نمیشود و تصویری دارای چهارچوب مشخص پدید نمیآید.
هادی حکیمیان با شروع تحولات «پست تهران» از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی و گذر از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ بهعنوان نقطۀ عطف مبارزات روشنفکران در زمانۀ پهلوی، موضعی در قبال واقعۀ ۱۵ خرداد پیدا کرده و از سردرگمی نجات یافته است. از طرف دیگر، با طراحی شخصیت سرهنگ و پرداختن به خانوادۀ او (چه پدر و مادر و چه زن و فرزندانش)، منظری را نیز تثبیت کرده است. آن موضع و این منظر به نویسنده کمک کردهاند تا از روزمرگیهای مرتبط با تاریخ فاصله بگیرد و چهارچوبی بسازد که ۱۵ خرداد را در قابِ چشمان ما قرار دهد. بهخصوص اگر همان نام «کشتهخانه» که در رمان آمده، بهجای عنوان سرد «پست تهران» بر جلد کتاب مینشست، قدرت رمان در ساخت تصویر درست از ۱۵ خرداد بسیار بیشتر میبود و همۀ خطوط آن چهارچوب به صورتی کاملاً واضح نمایان میگردید. امیدوارم که ناشر در چاپهای مجدد این کتاب، عنوان «کشتهخانه» را برای آن برگزیند.
اگر هادی حکیمیان همین یک کار را در «پست تهران» انجام داده بود، بهعنوان کاری مهم برای یک رمان کافی بود، اما به خاطر رویکرد ویژۀ خود گام بزرگ دیگری را هم برداشته که در این روزگار، بسیار غنیمت است. او میتوانست تصویر ۱۵ خرداد را با همان رویکرد همیشگی مرسوم در کشور یعنی «سوگوارانه» بسازد، اما هادی حکیمیان از این رویکرد تکراری رو برگردانده و مواجهۀ حماسی با پانزده خرداد را برگزیده است. طرفداران جمهوری اسلامی برای اثبات حقانیت حرکتی که از ۱۵ خرداد ۴۲ شروع شد و به ۲۲ بهمن ۵۷ ختم گردید، در مستندها و سریالهای تلویزیونی و متون تاریخی و ادبی، از کشتهها بهعنوان قربانیان سفاکی رژیم پهلوی یاد کردهاند تا با کریه نشاندادن حکومت پهلوی، حقانیت مخالفان را به اثبات برسانند، اما «پست تهران» تمرکز خود را از حکومت برداشته و به مردم بهعنوان عامل تصمیم و عمل توجه کرده است. هرچند این تصویر خالی از جنایات پهلوی در آن حادثه نیست، اما حکیمیان اراده و خواست مردم را مورد توجه قرار داده و توانسته به جای ارائۀ تصویر «قربانی» از قیام ۱۵ خرداد، تصویر «کنشگر اجتماعی» را بسازد. اینجاست که میگویم شاید اگر «پست تهران» ده سال زودتر نوشته میشد، حوادث سال ۹۶ و امسال به وقوع نمیپیوستند.
مخاطب یا روایت حکیمیان از ۱۵ خرداد را پس خواهد زد و یا آن را بهعنوان «نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر» از اراده و کنش مردم به رسمیت خواهد شناخت. چنین فردی، دیگر به فقرا بهعنوان «طبقات پایین اجتماعی» نگاه نخواهد کرد، چه رسد به آنکه آنها را «پایینترین دهک اجتماعی» که بر اساس میزان درآمد نقسیمبندی شدهاند، ببیند.
حال که حوادث دوـسه سال اخیر رخ داده، دریغ و افسوس کاری از پیش نخواهد برد، اما میتوان امیدوار بود که جوانان مؤثر بر تصمیمهای حاکمیت، بعد از این با خواندن «پست تهران»، کنش و خواست مردم را به رسمیت بشناسند و برای حل مسائل جامعه به آنان چون طبقات پایین جامعه یا دهکهای پایین اجتماعی نگاه نکنند. باشد که در آینده، شاهد چنین زخمهای عمیقی بر پیکر جامعۀ ایران نباشیم.
*شهرستان ادب