به گزارش حلقه وصل، سریالهای نوروزی امسال با جدیت بیشتری توسط مردم دیده و نقد میشوند و تقریباً در همین اولین روزهای فروردین سال ۹۹ فضای کلی این سریالها مشخص شده است.
با توجه به قسمتهای پخششده از هر یک از این مجموعهها مروریبر سه سریال اصلی در حال پخش از شبکههای سیما خواهیم داشت.
پایتخت؛ سمفونی حسرتها با چاشنی انتظار!
ششمین فصل از سریال پایتخت در حالی آغاز شد که دیالوگهایش اشارههای فراوانی به اتفاقات اجتماعی و سیاسی روز داشت. این سریال که همچون فصلهای قبل به کارگردانی سیروس مقدم به سرانجام رسیده و محسن تنابنده نقش سرپرست نویسندگان آن را دارد، در اولین قسمت اتفاقات مختلفی را پیش روی شخصیتها قرار داد، از مرگ باباپنجعلی و اهدای اعضای او، آمادگی نقی معمولی برای اعزام به حج، علاقه هما به کار گویندگی خبر و حضور در کلاسهای محمدرضا حیاتی تا آزادی ارسطو عامل از زندان با عفو رهبری و پررنگتر از همه جدی شدن رابطه رحمت و فهیمه!
در همین چند قسمت ابتدایی این سریال با واکنشها و حاشیههایی هم رو به رو شده که بخش زیادی از آنها محصول حسرت و دلخوری مخاطبان نسبت به سریال محبوبشان بوده است.
این سریال در چند قسمتی که روی آنتن رفته برخلاف فصلهای قبلی «پایتخت» که با همه اتفاقات و دلخوریها بین خانواده معمولی، احترام و صداقت ویژگی اصلیشان بود، کمتر از این ویژگیها بهره برده است. از کتک خوردن رحمت توسط دو برادر کوچکتر تا رفتارها و جواب دادنهای بهتاش به بزرگترهایش و حتی با نام کوچک صدا کردن داییاش نقی و حتی مادرش فهیمه از جمله این بیاحترامیها بوده که از دید مخاطبان در شبکههای اجتماعی دور نمانده است.
اما اینطور که بهنظر میرسد برای فیملنامهنویس جدید سریال، یکی از محورهای اصلی شوخیهای سریال در فصل جدید همین موارد است و سعی میشود با تیکه انداختن آدمها و دعواهای خانوادگی بخشی از لحظههای کمیک شکل بگیرد که طبیعتاً این رویکرد، تناسبی با «شناسنامه» این خانواده دوستداشتنی که در فصلهای قبلی در ذهن مخاطبان شکل گرفته بود ندارد و باید دید در ادامه چه تمهیدی برای تلطیف آن در نظر گرفته خواهد شد.
بخش دیگر اتفاقات سریال روی پنهانکاریهایی است که در هر قسمت از طرف شخصیتها دیده میشود پنهانکاریهایی که از داخل خود خانوادهها و روابط نزدیک آدمها مثل دروغ گفتن هما به نقی برای اردو رفتن سارا و نیکا گرفته تا خارج از خانوادهها مثل ریختن آب شهری به جای آب زمزم برای مردم. این پنهان کاریها تا انجا پیش میرود که بهتاش در یکی از دیالوگهایش خطاب به خانواده میگوید «دروغ داره از در و دیوار این خونه میباره» تا خود سریال هم تاکیدی روی این تغییر مشهود شخصیتها داشته باشد.
هنوز البته قصه یک خطی فصل ششم سریال شکل نگرفته است اما مناسبات و و رابط بین کاراکترها تفاوت زیادی دارد با آنچه در فصلهای قبل تصویر شده بود و حتی باعث شد این خانوادههای معمولی سمبلی از خانواده ایرانی باشند.
درواقع برگ برنده «پایتخت» به ویژه در فصلهای اول صداقت و سلامت کاراکترها به رغم تمام ناملایمات و دستاندازهای پیشرو بود، در این فصل اما کاراکترها و اتفاقات قرار است با استفاده از مثل معروف «ادب از که آموختی» قصه را پیش ببرند و در این راستا حتی خط قرمزهای خود تلویزیون هم وارد شوخیها میشود در قسمت چهارم بارها از تریاک نام برده میشود و اتفاقات ناشی از استفاده دستخوش شوخی قرار میگیرد و چه بسا که قبح آن بهراحتی برای مخاطب فرو بریزد و بهنظر میرسد اگر سانسورهایی که دو بازیگر سریال شب گذشته از آن خبر دادهاند در راستای حذف چنین موضوعات چالشیای باشد ایرادی بر آن وارد تباشد!
با تمام این ایرادات و حسرتها اما هنوز میتوان در انتظار بهبود شرایط محتوایی سریال هستیم؛ چه اینکه «پایتخت» در فصل پنجم نیز با ضعفهایی جدی در پرداخت قصه در آغاز راه همراه بود و در قسمتهای پایانی بود که توانست اوج بگیرد و قصههایی جذاب و چالشهای روز را وارد داستان کند. این فصل هم هنوز ادامه دارد و امید است که این سریال محبوب و پرمخاطب بتواند همان ظرافتهای همیشگی از یک خانواده پر مهر و دوست داشتنی که ایده آل خیلی از خانوادهها شده بود را مجدد در قاب تلویزیون احیا کند.
کامیون؛ بلاتکلیف در بهرهمندی از برگبرندهها
سریالهای امسال بیشتر با یک ایده شروع شدند اما همین ایدهها بیشتر با اتفاقات پیش رفتند تا فیلمنامه منسجم و قصهای پیش برنده. همین باعث شد در قسمتهای اولیه که شاید از هر سریالی پنج قسمت بیشتر نگذشته است ریتم سریالها کند باشد. سریال «کامیون» به نویسندگی شهاب عباسی و کارگردانی مسعود اطیابی نیز از این نقطه ضعف مبرا نیست.
«کامیون» قصه مهدی هاشمی در نقش نادر به عنوان یک پیشکسوت فوتبال است که روی یک کامیون باربری کار میکند. زندگی او در جایی با چند جوان دانشجو گره میخورد که نقش آنها را علی هاشمی، بهنام شرفی و هادی مرتضی زاده بازی میکنند چهرههای جدیدی که برخی مثل شرفی پیش از این بیشتر در تئاتر فعالیت داشتند و برخی مثل مرتضی زاده با «عصر جدید» دیده شدند.
شرفی که پیش از این در سریال شبکه نمایش خانگی «سالهای دور از خانه» نیز حضور داشت اینجا در میان دو بازیگر دیگر بیشتر به چشم آمده است و حضور مرتضی زاده هنوز با بازی موفقی همراه نبوده است.
در هر قسمت چالشهای این دانشجویان برای کار، خانه، صاحبخانه و مشکلاتی این چنینی را میبینیم که شاید هنوز این چالشها مخاطب را خیلی درگیر خود نکرده باشد و فضای جدیدی از قصهها برای جذب مخاطب درنیامده باشد.
یکی از ایدههای سریال هم که میتوانست متمرکزتر و جذابتر به آن پرداخته شود و برگ برندهای برای سریال باشد پرداخت به محصولات تبلیغاتی و پشت صحنه آنهاست که اینجا محصولات تبلیغاتی شرکتهای ایرانی و تبلیغ آنها در شبکههای ماهوارهای در نظر گرفته شده است. با توجه به اینکه کمتر قصهای در سریالها به این موضوع ورود کرده پرداخت روی این قصه ایده خوبی بود که میتوانست باعث جلب توجه مخاطب شود.
«کامیون» تا به اینجا ناکامترین سریال در برقراری ارتباط با مخاطب بوده است و باید دید در ادامه راه میتواند تغییری در این وضعیت ایجاد کند؟
دوپینگ؛ مدعی جدی سبقت از رقیبان
سریال «دوپینگ» چند قسمت زودتر از دو سریال دیگر شروع شد و این شانس را داشت که بتواند مخاطب بیشتری هم جذب کند، با این حال بعد از «پایتخت» رتبه دوم را میان تماشاگرانش دارد.
شروع این سریال که به نویسندگی و کارگردانی رضا مقصودی ساخته شده است با ایدهای جذاب و ساختاری نو همراه بود؛ ایدههایی که در این سریال هم در چند قسمت اولیه باقی ماند و حالا مخاطب بیشتر دنبال قصه اصلی سریال است تا ببیند این ایدهها به کجا خواهد رسید.
اگرچه سرعت اتفاقات در این سریال بالاست مثلاً جریان خواستگاری و ازدواج دو کاراکتری که نقشهایشان را محمد بحرانی و شبنم مقدمی بازی میکنند در ۲ قسمت اتفاق میافتد اما قصه اصلی به ویژه بعد از لو رفتن ماجرای قرصها برای شیوا و کامران بعد از هشت قسمت با ریتم کندی پیش میرود.
ایده محوری سریال دوپینگ و قرصهایی که برای شیوا با بازی الناز حبیبی منجر به نفوذ کلام او میشود و برای کامران با بازی نیما شعبان نژاد منجر به قدرت جسمی بالای او میشود در همان قسمتهای اول شگفتی ساز بود و موقعیتهای طنازانهای را هم رقم زد اما در ادامه چنین کارکرد طنازانهای را نداشت. به ویژه که طراحی جلوههای ویژه این سریال در بخشهایی که قرار است بازیگر قدرت جسمانی خود را به تصویر بکشد بسیار ضعیف و نخ نما عمل میکند مثل صحنهای که کامران شخص سنگین وزنی را بالا میبرد!
برگ برنده این سریال اما همچنان استفاده از بازیگرانی است که در این سالها یا در نقشهای جدی در تلویزیون حضور داشتهاند و یا کمتر از این مدیوم دیده شدهاند. مانند هادی حجازی فر که بیشتر در سینما شاهد بازیهای او بودهایم و البته به مرور نقشش در سریال کمرنگ شده است. یا محمد بحرانی که پررنگترین نقش او در قامت بازیگر در سریال «هیولا» بوده است. شبنم مقدمی این سالها فعالیت بیشتری در تلویزیون و در نقشهای جدی داشته و اینجا بواسطه نقشی طنز دیده میشود که کمی هم با اغراق همراه است.
یک نقطه ضعف «دوپینگ» که همچون «پایتخت» آن هم از چشم کاربران فضای مجازی دور نمانده است، ساختار خانواده و احترام به بزرگترهاست و چالشهایی که بیشتر بین نیما شعبان نژاد و هادی حجازی فر در نقش پدر و پسر دیده میشود. هرچند در قسمتهای اولیه طنازی این موقعیتها بیشتر به تصویر کشیده شد با این حال این طنازی در ادامه کمتر به چشم میآید و بیشتر مورد انتقاد مخاطبان قرار گرفته است. یا شبنم مقدمی در نقش توران منفعت طلبانه ازدواج میکند و بعد شیوا را به دلیل قدرتی که پیدا میکند به دزدی وادار میکند اتفاقاتی که نحوه پرداخت آنها بیشتر از بار کمدی و طنز میتواند در یک سریال ملودرام هم پیش آید.
فارغ از این نکات «دوپینگ» به نسبت دو رقیب دیگر، نسبت به انتظاراتی که از آن وجود داشته، موفقتر عمل کرده و در صورتی که بتواند نقاط ضعف خود در ساختار و روایت را در ادامه راه اصلاح کند میتواند نمره قبولی را در مارتن نه چندان داغ سریالهای تلویزیون در نوروز ۹۹ کسب کند.