حلقه وصل: تا به حال کم ندیدهایم طلاب جوانی را که زندگی و وقت خود را صرف محرومیتزدایی از روستاهای دورافتاده کردهاند و بیوقفه در تلاش هستند. «اسماعیل پورموسی» یکی از همین طلاب جوان است که در شهر کیاشهر استان گیلان زندگی میکند و فعالیتهای متنوعی را بر محرومیتزدایی از روستاها انجام میدهد.
این طلبه جهادی که اتفاقا از فعالان فضای مجازی نیز هست و میرزا کوچک خان را الگوی خود میداند، معتقد است «طلبه باید مردمی باشد و هر جا که مردم حضور دارند در کنارشان باشد». این طلبه جهادی که اتفاقا از فعالان فضای مجازی نیز هست و میرزا کوچک خان را الگوی خود میداند، معتقد است «طلبه باید مردمی باشد و هر جا که مردم حضور دارند در کنارشان باشد».
مجله فارس پلاس در گزارشی به معرفی سبک زندگی اسماعیل پورموسی پرداخته که در ادامه بخشهایی از آن آمده است:
چهرهای دلنشین دارد. لبخند یکلحظه هم از چهرهاش کم نمیشود؛ اما تا دلتان بخواهد احساساتی است و پای ارزشهایش تا پای جان ایستاده. این را میتوان لابهلای صحبتهایش بهخوبی متوجه شد. درحالیکه با دست گوشه عبایش را گرفته است و تکان میدهد مرتب تکرار میکند: «این لباس حرمت دارد. این لباس مسئولیت دارد؛ مسئولیتش هم خیلی سنگین است.»
چند لحظه سکوت میکند و نفسی از ته دلش میکشد. میگوید: «کسی که این لباس را بر تن میکند باید چشمان بیدار داشته باشد. رهبر معظم انقلاب را نگاه کنید؛ همیشه آگاهانه و با تدبیر عمل میکنند و همیشه همراه مردم هستند. مردمسالاری دینی یعنی همین. من در اندازه ایشان نیستم ولی در نوجوانی مسیرم را انتخاب کردم و تصمیم گرفتم طلبه شوم. وقتی تصمیمم را به پدرم گفتم خیلی خوشحال شد و گفت: میدانی چه راه سختی را انتخاب کردهای؟ حتماً میدانی. چون هرکسی قدم در این راه میگذارد باید به درجهای از آگاهی رسیده باشد که شک ندارم تو رسیدهای. پس حواست را جمع کن و مواظب کردار و گفتارت باش. پدرم کشاورز بود و تمام عمر در یک خانه روستایی زندگی کرد. او عشق عجیبی به اهلبیت(ع) داشت. گاهی حرفهایی میزد که در هیچ کتابی نمیشد پیدا کرد و ساعتها مرا به فکر فرومیبرد. تمام دوران تحصیلم در حوزه، این صحبت پدر در گوشم بود و تمام عمر فراموش نخواهم کرد.»
* برای پیشرفت باید نیمه خالی لیوان را نگاه کرد
احساسات آقا اسماعیل زمانی جریحهدارمیشود که صحبتهایمان درباره فقر و کمکرسانیهایش به روستاهای محروم به میان میآید. قطرات اشک از چشمانش سرازیر میشود؛ اما خیلی زود خودش را کنترل میکند: «هنوز در بسیاری از روستاهای ما فقر بیداد میکند و مردم برای داشتن یک لقمه نان بیوقفه تلاش میکنند. این حرف من به این معنا نیست که اتفاق خوبی رخ نداده است؛ بلکه معتقدم باید برای پیشرفت نیمه خالی لیوان را نگاه کنیم. اول باید برای حفظ داشتههایمان، تلاش و بعد رو به جلو حرکت کنیم.»
او با بیان اینکه یک طلبه باید خدمتگزار مردم باشد و برای رفاه مادی و معنوی مردم تلاش کند میگوید: «من یک بچه روستایی هستم و با سختی بسیار زیادی بزرگ شدهام. معنای فقر را خوب میدانم و آگاه هستم که در همسایگی من آدمهای نیازمندی هستند که به یاری نیاز دارند. البته همه روحانیون آگاه هستند و میدانند در جامعه چه میگذرد و حرکتهای جامعه روحانیت که در عرصه جهادی و مسائل مختلف انجام میدهند به همین دلیل است و روز به روز هم بیشتر میشود. وقتی برای تحصیل به حوزه رفتم تصمیم گرفتم سخت و خوب درس بخوانم و بعد به شهر خودم بیایم و خدمت کنم. اما از زمانی که فعالیتهایم را شروع کردم تصورم درباره خیلی مفاهیم تفاوت کرد. همین نزدیکی ما خانوادهای زیر سقفی زندگی میکنند که با پلاستیکهای وصله شده ساخته شده است. وقتی آن خانواده مرا دیدند گویی تمام دنیا در برابرشان قرار گرفته و تمام مشکلاتشان حل شده باشد. اما من شرمنده بودم و از تک تک آنها عذرخواهی کردم. هیچی نداشتم ولی به آنها قول دادم همانجا برایشان خانهای خواهم ساخت. وقتی داشتم برمیگشتم آن خانواده را با ماشین دوستان به خانه مرتبی آوردم و با تعدادی خیر درباره ساخت خانه صحبت کردم و آنها هم همکاری کردند. وقتی بعد از چند ماه خانه را تحویلشان دادیم گویی تمام دنیا را به آنها داده باشیم. مشکلات بعدی مثل کار و مسائل دیگر را هم حل کردیم. متأسفانه از این نمونهها زیاد هستند و بنده خدمتگزار آنها هستم و تا جایی که بتوانم برای آنها تلاش میکنم.»
* تمام سال را روزه میگرفتیم!
تصاویر آقا اسماعیل در کنار ساحل و صحبت با جوانان و مسابقه مچ اندازی با آنان یکی از پربازدیدترین و حاشیهسازهای فضای مجازی است که دربارهاش میگوید: «رسانههای ضدانقلاب حرف زیاد میزنند؛ نباید توجه کرد. من بهعنوان یک روحانی در ناز و نعمت بزرگ نشدهام. این را همیشه گفتهام و با افتخار میگویم که من بچه روستایی هستم. دوره تحصیلم در حوزه در گیلان، قم و حتی زمانی که در پاکستان بودم لحظهای از سختیها دور نبودم. گاهی تمام سال را روزه میگرفتیم؛ چون فقط یک وعدهغذا میتوانستیم بخوریم. سختی همیشه همراه دوران طلبگی است. اینها را گفتم تا بگویم در مسیر من و امثال من این حرفها مهم نیست. چون هدفی که دنبال میکنم بالاتر از حرفهاست. این را هم باید گفت بهجز رسانه بیگانه، دوستان هم نقدمان میکنند که این از همه سنگینتر است. ولی اگر من به ساحل دریا میروم و به مردم از دین میگویم یا از همه اینها فراتر، با لباس روحانیت در آن فضا هستم و با هم فوتبال بازی میکنیم، برای اینکه هیچ تفاوتی بین مردم و من روحانی وجود ندارد.
* دختر بدحجابی که از حرفهایش پشیمان شد!
یک بار در ساحل بودیم که خانم بدحجابی به من گفت: حاجآقا! من شما را قبول ندارم. اصلاً چرا اینجا آمدهاید؟ به آن خانم گفتم: چرا چنین فکری میکنید؟ مگر من با شما فرقی دارم؟ آن خانم گفت: شما همه چیز دارید. بروید در ویلای شخصیتان، آنجا خوش بگذرانید. خندهام گرفته بود. خانوادهاش و بهخصوص پدرش جلو آمد و گفت: با حاجآقا درست صحبت کن. به پدرش گفتم: دخترتان راست میگوید. بیایید برویم ویلایم را نشانتان دهم. بعد بردمشان به خانه روستاییام. آن دختر وقتی خانه روستاییمان را دید شرمنده شد و عذرخواهی کرد. به آن دختر گفتم: مقصر شما نیستید؛ مقصر من هستم که خودم را پنهان کردهام. آن دختر و خانوادهاش چند روزی مهمان ما بودند. وقتی داشتند میرفتند دختر خانواده دیگر بدحجاب نبود.»
* روحانیت شغل نیست
وقتی صحبتهایمان با آقا اسماعیل درباره کار کشاورزی باز میشود میگوید: «بدون هیچ تردیدی طلبه بودن و روحانیت شغل نیست بلکه عشق است. عشقی بی وصف به مردم و خدمتی که شیرینیاش بیبدیل است. البته این تصور من است و ممکن است فرد دیگری برداشت متفاوتی درباره جایگاه روحانیت داشته باشد. روحانیت و سبک زندگی طلبه، فرهنگ ارزندهای دارد که انسان را به تعالی میرساند. بنده شخصاً در این راه شاگرد کلاس اول هستم و هر آنچه بیان میکنم درس پس میدهم. همانطور که عرض کردم و بهعنوان شعار در صفحه اینستاگرام هم نوشتهام کارهایم عمل به آنچه آموختهام است. خب، از دوران کودکی من کشاورزی میکردم و همراه پدرم سر زمین کار میکردم. من یک بچه کشاورز هستم و از کار کشاورزی لذت میبرم. الان هم سر زمین پدریام، کار و گوشه خانهمان مرغداری میکنم. جالب است برایتان بگویم بعضی از مواد غذایی مثل تخممرغ، گوشت و سبزیجات را در خانه خودم تولید میکنم. از زندگیام لذت میبرم. افتخار پیدا کردهام در حوزه درس بخوانم و امام جماعت مسجد محله هم هستم.»
این طلبه جوان میگوید: «در مسجد کلاس جودو دارم و هفتهای چند جلسه به روستاهای دورافتاده میروم و در آنجا هم کلاس برگزار میکنم. این کلاس برکات بسیاری داشته است. روز نخستی که بچههای روستا دیدند من چطور ورزش میکنم باورشان نمیشد که یک روحانی چنین توانمندیای در ورزش داشته باشد. اینگونه خیلیها را جذب فعالیتهای ورزشی و مسجدی کردهام. اگر یک روحانی بتواند با جنبههای مثبت جاذبه ایجاد کند و در خلال آن، مباحث موردنظر را به نسل جدید آموزش دهد به دستاورد بزرگی دست پیدا کرده است.»