«یک روز با خودم گفتم حالا که منبر نیست و آنجا هم بسته است، خدا ضامن روزی بندگانش شده است؛ اگر هیچ کاری از من ساخته نیست، حداقل میتوانم بروم داخل شهر و با ماشین کار کنم. یک ماشین اپل داشتم. صبح پا شدم و شروع به مسافرکشی کردم. برنامه این بود که زنهای بیحجاب و یا آشنایان را سوار نکنم...» این عبارات بخشی از خاطرات حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر مهدوی خراسانی است که به تازگی منتشر شده است.