تابستانها، رضا کار میکرد. پول در میآورد. همیشه هم دست به جیب بود. کسی نیاز داشت، بهش میداد. نمیبخشید. میگفت: «قرضه اگر داشتی، برگردون» نمیخواست کرامتشان از بین برود.