بیشتر از نظر روانی می گویم که فرزندان شهید ساپورت شوند. تازه بحث خانواده مدافعان حرم جداست، اینها بحث مهاجرتشان یک طرف است، خود مهاجرت می دانید برای آدم چقدر بار دارد؟
تا به حال حرف نزدم و نمیخواهم که خدای نکرده از حرفهای من سوءاستفاده شود. اما خب متاسفانه گویا دوستان اصلا به این مسائل فکر نمی کنند.
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه میآیی؟ آقاعنایت هم میگفت: بله، دوباره میآیم!... خون از گلویش میچکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
یکی از دوستان آقاخادم گفت: خواهر! خیلی نگران نباش اما برایش خیلی دعا کن چون همین چند روز پیش عملیاتی داشتند و در آن اصلا موفق نبوده اند. عملیاتشان لو رفته و شرایط خیلی بد و وخیم شده.
خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همهشان میدانستند. چون خانوادهاش راضی شده بودند، به آنها خبر می داد که میخواهد برود.
رفت وگوشیاش خاموش شد. هر چه زنگ می زدم، میگفت در دسترس نیست! دو روز از رفتنش میگذشت. با خودم می گفتم شمال که خیلی دور نیست. گهگاهی باید آنتن بدهد!