حلقه وصل: یازده شهریور بود که سحر خدایاری مقابل یکی از واحدهای قضایی تهران اقدام به خودسوزی کرد و یک هفته بعد به علت 90درصد سوختگی و از کار افتادن ریه در گذشت.
کمتر کسی است که در فضای مجازی فعال بوده و از این واقعه تلخ خبر نداشته و اظهارنظری نکرده باشد؛ به هر حال فوت دختری جوان در ارتباط با موضوع حضور زنان در ورزشگاهها به خودی خود جذاب است، چه رسد به اینکه معجون سیاست و امنیت هم بدان افزود.
سعید درویشی روزنامه نگار و فعال رسانه ای کشورمان نوشت: تا امروز و در تماسی که شخصا با پدر آن مرحومه داشتم چند موضوع واضح است: اول اینکه هیچ محکومیتی در کار نبوده است. دوم سحر خدایاری از چند سال قبل به نوعی بیماری روانی مبتلا بوده و دارو مصرف میکرده است و متاسفانه با دستور بازداشت وی در اسفند سال گذشته به دلیل عجز ار پرداخت وثیقه 50میلیون تومانی، این بیماری تشدید پیدا کرده بود. سوم اینکه برخلاف نمونههای قبلی خانواده این فرد بعد از فوت وی سعی کردند درگیر حاشیههای رسانهای نشده و به مانند یک فوت عادی با آن برخورد کنند.
خودکشی یا پازلی از یک توطئه؟
مخاطب محترم حق دارد همین اول کار بگوید که نویسنده این مطلب دچار توهم توطئه شده و بگذرد، ولی این سوالات چند روزی است که ذهنم را درگیر کرده و امید دارم برای یافتن پاسخ آنها.
بنزینی که سحر با آن خود را آتش زده چگونه به دست وی رسیده است؟ این خودسوزی بلافاصله بعد از خروج وی از مجتمع قضایی رخ داده است. اگر بگوییم سحر از قبل آن را تهیه کرده باید به این سوال پاسخ داد که وی از کجا میدانست که بازپرس پرونده در مجتمع حضور ندارد و آن مرحومه خود را برای خودسوزی آماده کرده بود؟ اما اگر فرض کنیم فردی منتظر بوده تا سحر با عصبانیت خارج شده و اقدام به خودسوزی کند، آن فرد چه کسی است که بنزین در دم دست داشت؟
فردی که هنگام خروج سحر به وی وعده شش ماه زندانی شدن میدهد، کیست؟ از کارکنان دستگاه قضایی است یا نه؟
انتشار منظم، شبکهای و البته هماهنگ اخبار این خودسوزی به محوریت سایت خبرآنلاین چگونه توجیهپذیر است؟
یادمان نرود سحر خدایاری دچار بیماری دوقطبی بود، همان بیماری نیوشا فرهی که گروهک فدائیان خلق از آن سواستفاده کرده و این عضو ساده را ترغیب به خوسوزی در نیویورک کردند؛ موضوعی که بعدها با شکایت خانواده فرهی به جنجال قضایی علیه مسئولان این گروهک بدل شد.
از سوی دیگر در سال 1389 قرار بود فردی که دارای بیماری روانی بوده همانند محمد بوعزیزی اهل تونس اقدام به خودکشی در ملاعام کند تا زمینه اعتراضاتی همانند تونس در کشور مهیا شود که نشد. همچنین تلاش برخی افراد همچون پروانه سلحشوری برای مشابهتسازی میان خودسوزی سحر خدایاری با محمد بوعزیزی بسیار مشکوک است.
در بعد رسانهای نیز فراموش نکنیم که چندی پیش ارس امیری دستگیر شد؛ فردی دوتابعیتی که ماموریت داشت شبکهای از سلبریتیها تشکیل دهد تا به عنوان پیادهنظام عملیاتروانی وارد میدان شوند و دیدیم که بعد از اعلام خبر دستگیری وی و شبکه مرتبط، سطح فعالیت برخی سلبریتیهای هنجارشکن بشدت افت کرد. آیا نباید از خود این سوال را پرسید که امکان دارد ارس امیریهایی هنوز در جامعه سلبریتی کشور حضور داشته باشند و از آنها به عنوان مهرههای عامهپسند برای عملیاتعای رسانهای خود استفاده کنند؟
خودسوزی و فوت سحر خدایاری ابهامات زیادی دارد و نمیتوان از کنار آن به سادگی رد شد. دختری بیمار به صورت مشکوک خودسوزی میکند، عوامل احتمالی دخیل در آن نامعلوم هستند، بلافاصله موج خبری آن به صورت سیستماتیک راه میافتد و جالب آن که بعد از افشاگریهای گسترده به یکباره این موج میخوابد.
میتوان درباره متن و حاشیه اجتماعی این واقعه همچون ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها، مردسالاری پنهان در حاکمیت (که مورد اشاره یکی از دوستان بود) و .... صحبت کرد، اما به نظر میرسد فراتر از این مباحث احتمال این وجود دارد که شبکهای امنیتی با سواستفاده از یک دختر مظلوم و قتل غیرمستقیم وی از طریق تحریک و ترغیب، به دنبال اجرای پیادهسازی نسخه ایرانی محمد بوعزیزی بوده باشد.
فراموش نکینم این مدل در کشورهایی همچون اکراین، گرجستان و قرقیزستان با موفقیت به اجرا درآمد و منجر به کودتاهای رنگی شد