
حلقه وصل: کتاب «حسین(ع) عقل سرخ» متن پیادهشده سه گفتوگوی تلویزیونی با حسن رحیمپور ازغدی درخصوص نهضت حضرت سیدالشهدا(ع) است که به ابعاد مختلف و اهداف قیام امام حسین(ع) و شهدای عاشورا میپردازد. این گفتوگوها که در روزهای نهم، دهم و یازدهم محرم سال80 صورت گرفته با عناوین «با عقل در عاشورا»، «عاشورا پایان تاویل» و «حسین(ع) از مستضعفان میگوید»، در کتاب مورد اشاره، تدوین و انتشار یافته است.
این استاد حوزه و دانشگاه در روز سوم این گفتوگوی تلویزیونی به تفسیر و بازخوانی خطبه گرانمایه سیدالشهدا(ع) در منا پرداخته است. خطبهای که حضرت سیدالشهدا(ع) در آن نقش علما و خواص جامعه را در عرصه امر به معروف و نهی از منکر و پاسداشت حقوق محرومان متذکر میشوند و درواقع به تبیین مولفههای سیاستورزی دیندارانه میپردازند. تا آنجا که به تعبیر رحیمپور ازغدی این خطبه مهم را میتوان نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام، اصحاب، علما و قراء قرآن و مفسران اسلام دانست و یک سند شرعی و عقیدتی خواند.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از گفتار حسن رحیمپورازغدی در کتاب «عقل سرخ» است:
سلام بر حسین بن علی(ع) که امروز به ظاهر از میان بشریت رفتند، اما در واقع، سکان فرماندهی همه انقلابهای عدالتخواهانه تاریخ بشر را در دست گرفتهاند. بسیاری، در طول این هزاروچندصدسال خواستهاند خون حسین بن علی(ع) و اصحابش را شستوشو کنند؛ انگار اتفاقی نیفتاده یا اتفاقی عادی بوده است، مثل همه اتفاقاتی که میافتد؛ اما نتوانستهاند. و سلام میگوییم بر ساحت قدسیه، زینبکبری(س) که از امروز بعد از ظهر، فرمانده تاریخی انقلاب است و این جهاد بزرگ به ایشان محول میشود و خود در حضور یزید فرمودند که من در کربلا، چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدم. بهراستی باید گفت که بخشی از این زیبایی هم شاهکار خود زینب(س) و مدیون مقاومت زیبای ایشان بود. زینب(س) زیبا عمل کرد و عاشورا و ماجرای عاشورا را تمیز از آب درآورد و نگذاشت قضیه در کربلا و دشت محدود و محصور بماند و همانجا دفن شود. درواقع زینبکبری(س) عاشورا را از یک ظرف محدود زمانی و مکانی بیرون کشید و وارد کل تاریخ کرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسین(ع) در منا در چند منبع شیعی آمده و در تحفالعقول هم ثبت شده و کاملا نشان میدهد که سیدالشهدا(ع) از مدتها قبل میدیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عطر عاشورا در فضاست و از این رو افکار عمومی را از مدتها قبل آماده میکردند و اخطارهای قبلی میدادند و زمینه را میساختند برای اتفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد. در آن خطبه، ایشان بهصراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفکران و مفسران قرآن، اصحاب پیامبر(ص)، تابعین موثر و معتبر و در جمعی نزدیک به 900تن از بزرگان، سخنرانی تاریخی و بسیار مهمی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نهفقط یک سند سیاسی - تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آنها فرمودند اتفاقاتی که دارد میافتد، چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد، چرا سکوت میکنید؟ شما حق ندارید بیتفاوت باشید، زیرا اکنون یا من کلمه حق را میگویم که باید به من ملحق شوید یا شعار باطل میدهم که باید مرا متقاعد کنید. در هر صورت، سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حق حاکمیت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اینان میدانید، بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه، بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.
همه اینها نشان میدهد که سیدالشهدا(ع) قیام را از مدتها قبل از عاشورا آغاز کرده بودند. فرمودند: «من میترسم که اگر دیر بجنبید، اسلام بیش از این کهنه و ارزشها مندرس شود و از رواج بیفتد و همه آن شعارها، عظمتها و اصولی که به خاطر آنها سالها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت، همه بیات و اصلاح امور دیر شود.» میدانیم که گاهی یک اقدام اگر بهموقع انجام شود، موثر است، اما اگر پس از موقع و دیرهنگام انجام شود، حتی اگر 10برابر انرژی بگذارید، دیگر تاثیری ندارد؛ چنانکه نهضت انتقامی توابین و نمونههای دیگر بعد از ماجرای کربلا، تاثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت. یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیدالشهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توابین در کوفه برای جبران عاشورا پاگرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ ولی دیگر این خونها فایدهای نداشت، حال آنکه همانان اگر دو سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بودند و همانجا شهید میشدند، بسیار موثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر میکرد.
عمل درست باید بهنگام باشد
پس از عاشورا، همه قیامهای متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بیثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است. این تجربه نشان میدهد که «درست بودن عمل»، کافی نیست، بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح، در زمان خودش باید انجام شود.
این موضوع بسیار مهمی در همه مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همهجا صدق میکند. عمل صحیح قبل از وقت هم نباید باشد، چون میوه نارسیده را نباید چید، بعد از وقتش هم دیر خواهد بود. استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من میترسم عقاید و ارزشها کهنه شود؛ این زخم، کهنه شود و اصول کمکم از سکه بیفتد و گوشها نشنوند و بهتدریج همه، گوشها را روی حرف حساب ببندند و روی حرفهای ناحساب باز کنند و این اتفاقی بود که بعدها افتاد.
امام (ع) فرمود: «خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت - که شعار همه انبیا(ع) بوده - کردند، همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید.» همچنین فرمود: «خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لَولا ینهاهم الربانیون؛ یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بیعدالتی را در جامعه میدیدند، وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را میدیدند، سکوت کردند و اعتراض نکردند؟»
گفته سیدالشهدا(ع) به این معناست که این آیات، منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛ شما علمای اسلام نیز مخاطب همین آیات هستید، زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را میآورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من، اسلام را ضایع میکنید. شما میترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتفاق میافتد، تنها نگاه میکنید و نهی نمیکنید، زیرا به دنبال نام، نان و موقعیت هستید و میخواهید به هر قیمت، زنده بمانید یا میترسید که با شما برخورد کنند. این سازش، با رغبه و با رهبه صورت میگیرد.
دعوت به اسلام باید با جبران بیعدالتی باشد
امام (ع) فرمود: «از خدا بترسید، از مردم نترسید، از صاحبان قدرت نترسید.» آیات قرآن را هم بر آنان خواندند. و عرض شد که در این سخنرانی، حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معنی عقب زدن ستمها و جبران بیعدالتیهاست. همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توأم با «مخالفه الظالم» باشد؛ یعنی درگیر شدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نباید کلیگویی کنید که ما با ظلم مخالفیم، بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقهاش را بگیرید.
این فرمایش حضرت سیدالشهدا(ع) در خطبه مناست، چون همه بزرگان اصحاب میگفتند: «آقا، ما بهطور کلی قبول داریم، صحیح میفرمایید، ما فرمودههای شما را قبول داریم. در کل، درست است» اما سیدالشهدا(ع) میفرمود که این «بهطور کل»، فایدهای ندارد و باید بهطور جزء و مشخص، درگیر بشوید. کلیگویی و تکرار واضحات کافی نیست، باید درگیر شوید. دیگر با سخنرانی نمیشود و کلیبافی، کافی نیست.
جالب است که حضرت از موارد اصلی امر به معروف و نهی از منکر که جزء فلسفه قیام عاشوراست، «قسةُ الفیء و الغنائم» را ذکر میکنند که همان توزیع عادلانه ثروتهای عمومی و بیتالمال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومان و کاهش فاصلههای طبقاتی است.
سیدالشهدا(ع) میگویند: «اینها تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایعشده قیام میکنم. شما در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست، بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست. مردم جلوی پایتان بلند میشوند و شما را بر خود ترجیح میدهند: «یوثر کم من لافضل لکم علیه ولاید لکم عنده»؛ کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکردهاید و هیچ فضیلتی هم بر ایشان ندارید، باز شما را بر خود مقدم میدانند و میگویند: «شما جلوتر بفرمایید. این احترام و اعتبار را از کجا آوردهاید؟ از دین. ولی کجا خرجش میکنید؟ در راه خودتان خرج میکنید، این اعتبار اجتماعی را خرج دین نمیکنید. مثل حاکمان و شاهان، با دبدبه و کبکبه رفتوآمد میکنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمیکنید. آیا میدانید همه این اعتبار و احترامی که در جامعه دارید، به آن خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید: «عن اکثر حقُّه تقصُرون».»
پیش چشم شما مستضعفان پامال شدند و شما برنیاشفتید
سپس فرمود: «اما حقُ الضعفا فضیعتم و امّا حقُّکم بزعمکم فطَلَبتم؛ حق ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما، مستضعفان و فقرا و محرومان پامال شدند و شما برنیاشفتید؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه آن را مطالبه کردید. هرجا سخن از منافع خودتان است، محکم میایستید و هرجا سخن از حقوق محرومان و ضعفا است، کوتاه میآیید.» امام حسین(ع) به اصحاب پیامبر(ص) فرمود: «فلا مالا بذلتموه»؛ نه مالی در راه دین، بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت انفاق کردید. «ولانفسا خاطرتم لِلّذی خلقها ول عشیرةً عادیتموها فی ذاتالله»؛ نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان به خطر انداختید؛ یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویشهایتان که فاسد بودند، در افتادید. همه این کوتاهیها را کردید، با وجود این، آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَیاللَّه جَنَّتَه وَ مُجَاوَرَه رسله» میخواهید در بهشت، همنشین پیامبران و انبیا هم باشید، در حالی که من منتظر انتقام الهی برای شما هستم. حال که نه شما خود، اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام میکنیم، حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک و خالی کنید، چگونه امید بهشت دارید؟!
فرمود: «شما، مردان الهی و مجاهد را اکرام نمیکنید. شما که به نام خدا و به خاطر خدا در میان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر(ص) به شما احترام میگذارند، چرا در راه پیامبر(ص)، فداکاری نمیکنید؟ «قدترونَ عهودَالله منقوضه فلاتَفزَعون» میبینید که پیمانهای الهی همه نقض شده و زیر پا انداخته شده و فریاد نمیزنید. «امّا انتم لبعضِ ذمّم آبائکم تَفزعون» اما همین که به یکی از پیمانهای پدران خودتان ذرهای جسارت میشود، فریاد میزنید. میثاق رسولالله(ص) در این جامعه، تحقیر شده و کورها، لالها، زمینگیرها، بیچارهها و محرومان در شهرها رها شدهاند و کسی به فکر محرومان و بیچارهها نیست. کسی به ایشان رحم نمیکند.» امام بلافاصله بعد از اینکه از تحقیر شدن میثاق رسول الله(ص) سخن میگویند، بحث محرومان را پیش میکشند که چگونه در شهرها رها شدهاند. پس معلوم میشود که این بحث، از مفاد اصلی پیمان رسول الله(ص) است.
رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد
فرمود: «لا فیمنزلتکم تَعملون و لا من عمل فیها تعتبون»؛ نه در آن منزلت الهی که دارید، به تکلیف خود عمل میکنید یعنی نه خودتان اهل عمل هستیدو نه از کسی که عمل میکند و اهل عمل است، حمایت میکنید. این همه احترام و حرمت را برای چه میخواهید؟ برای چه وقت میخواهید؟! کجا میخواهید خرجش کنید؟ «بالادهانِ و المصانعةِ عند الظلمةِ تعملون.» (دُهن به معنی روغن است. ادهان، روغن مالی یا همین ماستمالی کردن است که ما در زبان فارسی، به کنایه از سازشکاری و سهلانگاری میگوییم.) حضرت میفرمایند شما همهچیز را ماستمالی میکنید.
مصـانعه همان سازشکاری است. میفرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آنکه خودتان امنیت داشته باشید، به خاطر امنیت خود، همه ارزشها را فدا کردید. جانتان و منافعتان، از دین خدا نزد شما عزیزتر است. اینها همه، محرمات الهی بود که باید ترک میشد و شما باید نهی میکردید و نکردید. شما از بقیه مردم وضعتان در آخرت بدتر است. مصیبت شما بیشتر است، زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد، حکومت باید در دست علمای دین باشد -و همین عبارت سیدالشهدا(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رضوانالله علیه) به آن استناد کردهاند - «مجاری الأمور و الأحکام بایدى العلماء بالله»؛ یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای الهی نیست. «انتمالمسلوبون تلکالمنزله»، میدانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت بیرون بکشند؟! زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید، پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با اینکه همهچیز روشن بود. «ماسُلبتم ذلک اِلّا بِتفرقِکم عنالحقّ بعد البینةِ الواضحه. لوصبرتم على الاذی و تحملتم المتونة فیذات الله...»؛ اگر حاضر بودید که زیربار شکنجه و توهین و اذیت مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست شما میبود؛ اما شما حاضر نیستید رنج ببرید. «و لکنّکم مکّنتم»؛ شما در برابر بیعدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به ایشان تسلیم کردید، حال آنکه آنان به شبهات عمل میکنند و طبق شهوات خود حکومت میکنند و دین را از حکومت تفکیک کردهاند.
فرار شما از مرگ و شهادت باعث تسلط ناحقان بر جامعه شد
چه چیزی ایشان را بر جامعه اسلامی مسلط کرده است؟! «سلّطهم علىذلک فرارکم من الموت»؛ فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کرده است. شما از مرگ میترسید. از شهادت میگریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط شوند. شما به زندگی دنیایی چسبیدهاید حال آنکه این زندگی از شما جدا میشود ولی شما نمیخواهید از آن جدا شوید اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت میمیرد. آیا گمان میکنید که اگر شهید نشوید، تا ابد میمانید؟ اگر شهید نشوید، مدتی بعد باید با ذلت بمیرید. شما دست از دنیا برنمیدارید، اما دنیا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دیر نشده، شما علمای الهی، جانتان را در خطر بیندازید، از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید.
سیدالشهدا(ع) رو به بزرگان اسلام میگویند: «اسلمتُم الضُّعفاءَ فیایدیهم»؛ شما این ضعفا، مستضعفان، فقرا و محرومان را دستبسته و کتبسته تحویل دستگاه ظلم دادهاید و تسلیم اینان کردهاید. «فمن بین مستعبَد مقهور»؛ گروههایی از مردم برده ایشان شدهاند و مثل بردههای مقهور و شکستخورده، در زیر دست و پای آنان له میشوند. «و بین مستضعف على معیشته مغلوب»؛ عدهای هم مستضعف و فقیر و بیچارهاند و نان شبشان را هم نمیتوانند تهیه کنند.
«یتَقلبونَ فی المُلکِ بِآرائهم»؛ آنها هم هرگونه میخواهند، حکومت میکنند و این محرومان بیچاره در این جامعه بیپناهند. «فی کل بلدٍ منهم على منبره خطیبٌ یصقع.» در هر شهری عدهای را گماشتهاند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند.
«فأیدیهم فیها مبسوطة و الناسُ لهم خَوّل»؛ دستشان کاملا باز است و مردم هم زیر دست و پای اینها دست بسته افتادهاند و نمیتوانند از خود دفاع کنند. «لایدفعون یدَلامس»؛ مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود را ندارند. شما همه این صحنهها را مینگرید و بر نمیآشوبید که چرا فقرا و محرومان در شهرها بیپناه و گرسنه افتادهاند؟
کارگزاران حکومت بویی از انسانیت نبردهاندو شما باز ساکتید
«جبّار عنید على الضعفةِ شدید»؛ ایشان عدهای آدمهای ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومان بسیار خشن عمل میکنند و به روش غیراسلامی حکومت میکنند و متاسفانه بیچون و چرا هم اطاعت میشوند، در حالی که نه خدا را میشناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مُطاعٌ لایعرفُ المُبدئ و المُعید فیها عجباً»؛ واقعا عجیب است، چرا من تعجب نکنم؟ تعجب میکنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان، صاف، پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمیبینند که لااقل یکبار زمین بخورند و جامعه اسلامی، بیدفاع زیر گام آنان افتاده است. یک عده خائن حکومت میکنند، عدهای باجگیر ستمگر حکم میرانند «و عامل علىالمومنین بهم غیرُرحیم»؛ و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه، مهربانی و انسانیت نبردهاند و شما باز هم ساکتید.
امام در پایان همین منبر میگویند: «خدایا، تو میدانی که این قیام ما، لهله زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست، بلکه تنها برای سرپا کردن نشانههای دین تو قیام کردهایم. این علامتهای راهنمایی و تابلوهای راه را انداختهاند و من میخواهم دوباره این تابلوها را - که راه دین را نشان میدهد - بر پا کنم. قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شدهاند و باید آگاه شوند و باید خونمان را به صورت این خوابزدهها بپاشیم تا بیدار شوند.»
ضرورت اصلاح علنی
در زیارت شهدای کربلا هم آمده است که مردم اینک در حیرت و ضلالتند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارند که چه به چه است و خون شما، تحلیل شفافی از اوضاع به مردم ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند. حسین(ع) میگوید: «من میخواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است، ولو خون من ریخته شود. خدایا، من برای دوباره سرپا کردن نشانههای دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کردهام.»
امام(ع) به «اصلاح علنی» اشاره میکند؛ یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه، بلکه اصلاح علنی و ظاهر میکنیم تا بندگان مظلوم تو امنیت پیدا کنند، مردم امنیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیایند و به حدود، احکام و قوانین تو و سنت پیامبر تو در حکومت، عمل بشود که اکنون عمل نمیشود. و خطاب به اصحاب فرمود: «بعد از همه این حرفها اگر شما حضار و همپیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید، بدانید که این ستمگران پیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آنقدر پیش میروند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کنند.»
در هر صورت، اگر به ما نپیوندید، خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوکیل) من با شما اتمام حجت کردم؛ حال آنکه میدانم نمیآیید. گفتم و میدانم که شما جهاد نخواهید کرد.