به گزارش حلقه وصل، در روزهای گذشته و به بهانه سالگرد کودتای 28 مرداد، برخی شخصیتهای وابسته به جریان انحرافی، اقدام به تخریب شخصیت شهید نواب صفوی کرده و رهبر گروه فدائیان اسلام را متهم به تروریسم اسلامی کردهاند.
عبدالرضا داوری مشاور سابق محمود احمدینژاد و همچنین یکی از روحانیون وابسته به این جریان در توئیتهای مختلفی شخصیت مبارزِ نواب صفوی را تخطئه کردند. این ادعاهای داوری در روزهای گذشته مورد استقبال ضد انقلاب قرار گرفت و آنها نیز در پوشش حمایت از دکتر مصدق، به ادعای تروریست بودن نواب صفوی دامن زدند.
فارغ از بررسی عملکرد گروه فدائیان اسلام -که قطعا میتوان برخی از روشهای سیاستورزی آنها را مورد نقد قرار داد- باید دید این ادعاهای توئیتری روزهای گذشته چقدر صحت و سندیت تاریخی دارد و از طرفی آیا تروریست نامیدن یک شخصیت ضد استعماری همچون نواب صفوی عملی خیرخواهانه است؟
محورهای مخالفت این افراد با شهید نواب صفوی بیشتر حول سه موضوع میچرخد: یکی ترورهایی که این گروه انجام دادند و از اقدامات آنها با عنوان "تروریسم اسلامی" یاد میکنند. دوم، مخالفت امام و آیتالله بروجردی با نواب صفوی و سوم، همراهی فدائیان با کودتای 28 مرداد.
سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی متولد 1303، طلبهای بود که در نجف تحصیل میکرد و بعد از اطلاع از نوشتههای سید احمد کسروی که کتب ادعیه شیعه را آتش زد و مذهبی به نام "پاک دینی" بنیان گذاشت، به تهران آمد تا وی را از این فعالیتهای ضد اسلامی برحذر بدارد.
گروه فدائیان اسلام در مجموع سه اعدام انقلابی موفق انجام دادند: احمد کسروی، عبدالحسین هژیر و حاجیعلی رزمآرا. اگر درنظر بگیریم فدائیان اسلام بهطور خودسر و از سر شور مذهبی این کار را انجام داده بودند، میشد به آنها خرده گرفت و اقدام انقلابی آنها را عامل توسعه خشونت برشمرد اما نواب صفوی برای زدن احمد کسروی که از جناب مراجع مهدوالدم خوانده شده بود، فتوا گرفته بود. فتوای صادره نیز نه از جانب امام خمینی یا آیتالله کاشانی، بلکه منشا این اقدام به نجف و مراجع عراق برمیگشت که تصور غلطی از گذشته وجود داشته که علمای این دیار کمتر تمایل ورود به سیاست داشتند.
آیتالله سید صادق روحانی از مراجع مقیم قم که همدرس نواب صفوی بوده، در قسمتی از خاطراتش ماجرای اهتمام مراجع نجف برای مقابله با اندیشههای ضددینی احمد کسروی را چنین بازگو میکند: "در آن زمان مشهور بود که آقایان، کسروی را مهدورالدم میدانند، ولی نواب میخواست برای این کار خود یک نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد، لذا رفتم و از آیتالله آسید ابوالقاسم خوئی و آیتالله حاج آقای حسین قمی برای ایشان فتوا گرفتم. با آیت الله خوئی خودم صحبت کردم و فکر میکنم بخشی از پول سفر نواب و پول اسلحهاش را هم آیتالله خوئی داد، ولی با آیت الله حاج آقا حسین، خود آیت الله خوئی صحبت کردند... یادم هست که به آیت الله خوئی گفتم نواب جوان متدینی است و ما نظیر او را در میان خود نداریم که این طور عزم خود را جزم کرده باشد و بخواهد با کسروی بجنگد. او میرود، یا موفق میشود و یا شهید میشود، ولی ما باید وظیفهمان را در قبال او انجام بدهیم. آیت الله خوئی هم موافق بود. آیتالله قمی که اساسا خودش انگیزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت و بالطبع زودتر از هر کسی با چنین کاری موافقت کرد."
شهید نواب صفوی فتوای اعدام انقلابی احمد کسروی را از آیتالله خویی اخذ و وی مقداری از هزینه سفر نواب به تهران را تامین کرد
اعدام انقلابی کسروی توسط یکی از اطرافیان نواب صفوی به نام سید حسین امامی انجام گرفت. دو اقدام دیگر فدائیان اسلام یعنی اعدام انقلابی عبدالحسین هژیرِ بهاییزاده بهدلیل تقلب گسترده در انتخابات مجلس شانزدهم و سپهبد رزمآرا بهخاطر مخالفت با ملی شدن صنعت نفت، در پیشبرد نهضت ملی ایران در آن دوره نقش بیبدیلی داشت و به گفته آیتالله طالقانی بر سر مزار دکتر مصدق در احمد آباد بعد از پیروزی انقلاب، "فدائیان اسلام یک ترور انجام دادند، نمایندگان به مجلس راه یافتند. فدائیان اسلام ترور دیگری انجام دادند، نفت ملی شد..."
آیتالله شبیری زنجانی از اعضای فدائیان اسلام درباره جواز شرعی ترور افرادی همچون رزم آرا و هژیر، خاطرهای از جلسه با شهید واحدی نقل کرده و گفت: «مطرح بود که اینها(برخی عوامل داخلی) منافع کشورهای اسلامی را فدای خارجیها میکنند و این افراد عامل کفار شدند. آنچه از این جلسه یادم هست این بود در اواخر سال آقای حجت فوت کرده بودند و آقایان دیگر مانند آقای سیدمحمد خوانساری و آیت الله صدر هنوز در قید حیات بودند.
آقای واحدی گفتند ما این راه را که میرویم میدانیم چه خواهد شد یعنی بالاخره ما را میکشند، ما نمیآییم کاری بکنیم که هم دنیایمان را از دست بدهیم و هم آخرتمان را اما چون آقای حجت فوت کردند میگوییم و اِلا بروز نمیدادیم. ما درباره ترورها با آیتالله حجت صحبت کردیم و کاملاً برای ما از این جهت ابهامی نیست. البته ما اطلاع داشتیم که ایشان بیش از آقای حجت، با آقای صدر و همچنین با آقای خوانساری در ارتباط بودند.»
از طرفی بعد از شهادت نواب صفوی و عبدالحسین واحدی و خلیل طهماسبی سه عضو اصلی فدائیان اسلام، هیچ اقدام مسلحانه دیگری در پرونده باقیماندههای این گروه ثبت نشده است. بهرغم اینکه هواداران بسیاری در حوزههای علمیه یا بازار داشتند اما روند فعالیتهای آنها به سمت مبارزات فرهنگی و مذهبی رفت و در صورتی که به ترور اعتقاد میداشتند، باید حملات مسلحانه آنها تشدید میشد. تفاوت ترور با اعدام انقلابی در همین نکته است. حامیان نواب برای اقدامات مسلحانه قائل به فتوا و مهدورالدم بودن فرد ترور شده بودند هرچند میتوان در مسئله ترور ناموفق دکتر فاطمی به آنها خرده گرفت که چرا اقدام خودسرانه را مرتکب شدند.
همین مسئله ارتباط فکری آنها با اخوان المسلمین را زیر سوال میبرد. شهید نواب یک بار به دعوت «سید قطب» به اردن سفر کرد تا در کنفرانس "نجات فلسطین" شرکت کند و یک بار دیگر هم به دعوت آنها به مصر رفت و در دانشگاه قاهره سخنرانی کرد. وی در این سخنرانیها علیه سلطه انگلستان بر منافع خاورمیانه سخن میگفت و آرمان رهایی قدس شریف را مطرح میکرد. این نظر مشترک بین نواب و اخوانیها بر سر آزادی قدس را نمیتوان حمل بر همفکری صد در صدی دو جریان فدائیان اسلام و اخوانالمسلمین دانست.
از سوی دیگر، شخصیت نواب صفوی نه تنها از سوی طلاب و مراجع و مبارزان مسلمان آن دوره مورد تجلیل قرار میگرفت بلکه آیتالله طالقانی که پیش از انقلاب روابط حسنهای با مهندس بازرگان و شخصیتهای ملیگرا داشت و از موسسان نهضت آزادی بود، با نواب صفوی نیز همراه شد و حتی در دورهای که شهید نواب مجبور به اختفاء بود، به وی در طالقان پناه میدهد.
در مورد ادعای دوم اطرافیان احمدینژاد درباره نواب صفوی، یعنی عدم ارتباط آنها با امام خمینی و آیتالله بروجردی نکات مهمی از زبان نزدیکان این دو شخصیت وجود دارد از جمله گفتوگوهایی که با شاگردان مهم امام و آیتالله بروجردی انجام شده، تمام ادعاهای جریان انحرافی را تکذیب میکند.
«آیتالله بدلاء قمی» از شاگردان قدیمی آیتالله بروجردی در مصاحبهای گفته بود: "خود من در مواردی، کمکهای ایشان را به فدائیان اسلام میرساندم و غیر از این، در اوقاتی هم که مطلع میشدند این گروه به کمک نیاز دارند، از طرق دیگری به آنها کمک میکردند."
همچنین دستِ باز نواب و همرزمش شهید واحدی در یارگیری از میان طلبهها -که تعداد زیادی از شاگردان امام و آیتالله بروجردی را سمت خود جذب کرده بودند- گواهی بر عدم مخالفت متولیان آن زمان حوزه با نواب صفوی بود. البته در این میان نباید نقش برخی نفوذیها در بیت آیتالله بروجردی را نادیده گرفت که درصدد بودند رابطه ایشان را با شخصیتهای مجاهد آن زمان همچون امام و فدائیان تیره کنند که در نهایت به زد و خوردی میان فدائیان و شخصی به نام «شیخ علی لر» از طرفداران مرحوم بروجردی منجر شد.
آیتالله سید جعفر کریمی تنها وصی زنده امام خمینی که از اعضای فدائیان اسلام بود، درباره نظر امام راحل درباره نواب میگوید "من در طول این 25 سالی که در خدمت امام بودم یک کلمه از امام علیه نواب نشنیدم و از آن طرف هم این که امام نواب را محور قرار بدهد و ترویج و تبلیغ کند این هم نبود به حساب اینکه امام یک مسائل بالاتری را در نظر داشت. از رفتار و حرکات امام پیدا بود که با روش و رفتار مرحوم نواب موافق بود نه مخالف منتهی صلاح را در این ندید که نواب را مطرح بکند و اذهان را متوجه او کند."
امام خمینی نیز بعد از محکوم شدن نواب صفوی به اعدام، نزد آیتالله بروجردی رفته و تقاضای وساطت نزد شاه میکند و ایشان نیز به این بهانه که شاه چنین کاری نخواهد کرد، واسطه نمیشوند.
درباره همراهی این گروه با کودتا نیز دستاویز امثال عبدالرضا داوری و همفکران وی روزنامه «نبرد ملت» است که روز 29 مرداد 32 منتشر شده و در آن تیتر درشت "سربازان جهاد مقدس؛ ملت تشنه خون است"! به چشم میخورد و کاریکاتوری از مصدق که با دست ملت در حال خفه شدن است.
روزنامه نبرد ملت ارگان رسمی فدائیان نبوده و تنها بازتاب گرایشات و تمایلات مرحوم امیرعبدالله کرباسچیان بود
حال سوال اینجاست آیا این روزنامه ارگان رسمی فدائیان اسلام بود؟ جواب سوال منفی است. روزنامه "نبردملت" به صاحب امتیازی امیرعبدالله کرباسچیان، در زمان اوج گیری نهضت ملی تا یک سال و اندی از زمامداری دکتر محمد مصدق، تنها ارگان مطبوعاتی فدائیان اسلام به شمار میرفت. کرباسچیان پس از آزادی شهید نواب صفوی از زندان در دوره مصدق و ممانعت شهید نواب از تصفیه عبدالحسین واحدی، از فداییان اسلام جدا شد و از اوایل سال 32 تا زمان کودتا، نبرد ملت تنها آئینهای از گرایشات و تمایلات شخصی کرباسچیان بود.
فدائیان اسلام بعد از اختلاف با کرباسچیان، ارگان رسمی خود را روزنامه «منشور برادری» قرار دادند.
متاسفانه روند سقوط برخی اعضای حلقه انحراف بهجایی رسیده که ابایی از ترور شخصیت مخالفانشان ندارند. فردی همچون عبدالرضا داوری، در دوره اصلاحات از اعضای طیف تندرو دفتر تحکیم وحدت در انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و در وقایع 18 تیر 1378 صحنه گردان میدان شد اما بعد از پیروزی احمدینژاد با نزدیک شدن به رئیسجمهور وقت توانست وارد برخی ارگانهای دولتی شده و در اتفاقات سال 88 پای ثابت مناظرهها باشد و علیه سران فتنه صحبت کند. با فاصله گرفتن احمدینژاد از جریان انقلابی آنها نیز گوی سبقت در طی کردن مسیر انحراف را از خودِ احمدینژاد ربودند و نفاق خود را آشکار ساختند.
همچنین یکی از روحانیون وابسته به جریان انحرافی که او هم این روزها شهید نواب را متهم به تروریست بودن میکند، خودش سابقه بارها برهم زدن مجالس سخنرانی افراد مختلف در قم را در کارنامه دارد، از جمله سخنرانی سال 87 آیتالله هاشمی رفسنجانی در حوزه علمیه را به اغتشاش میکشاند که تصویر معروفی از آن منتشر شده است.
متاسفانه سیر نفاق وابستگان به جریان انحرافی آنها را به نوعی از ترور شخصیت کشانده است. اگر در سالهای گذشته جریان منافقین ، وارد فاز مسلحانه شده و ترور فیزیکی میکردند، جریان انحرافی این روزها بعد از برملا شدن نفاقشان دست به ترور شخصیتی زده و با استفاده از فضای مجازی هر روز اتهامات جدیدی علیه شخصیتهای مختلف مطرح میکنند، کاری که گروهک منافقین نیز این روزها در آلبانی به آن مشغول هستند و از پشت مانیتورهای کامپیوتر و اکانتهای فیک مشغول به فحاشیاند.