به گزارش حلقه وصل، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
اولین شب ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع) پسرعمو و نماینده امام حسین (ع) پرداخته میشود.
براساس این گزارش، در زیر خلاصهای از مقتل صحیح شهادت حضرت مسلم ارائه میشود:
وقتی خبر دستگیری هانی به گوش حضرت مسلم رسید، به همراه کسانی که با او بیعت کرده بودند از خانه خارج شد تا به جنگ ابن زیاد برود؛ ولی با تهدید اطرافیان ابن زیاد، و فرارسیدن شب، یارانش از گرد او پراکنده شدند. غیر از حدود ۱۰ نفر که آنها هم پس از نماز مغرب او را ترک کردند.
وقتی حضرت مسلم این وضع را مشاهده کرد، به تنهایی از مسجد خارج شد و در کوچهها حیران و سرگردان میگشت تا اینکه به خانه زنی رسید که نامش «طوعه» بود و از او خواست که پناهش دهد. پسر طوعه که از طرفداران ابن زیاد بود، او را آگاه کرد. ابن زیاد، محمد بن اشعث را به دستگیری مسلم فرستاد.
حضرت مسلم به جنگ با آنها پرداخت. پس از نبردی دلیرانه جراحات و زخمهای زیادی بر بدن مطهرش وارد آمده بود. محمد بن اشعث، به مسلم امان داد؛ اما حضرت مسلم در جواب فرمود: به امان افراد حیلهگر و نابکار، اطمینانی نیست. با این حال به طور جمعی به سوی حضرت مسلم حمله کردند. او روی زمین افتاد و به اسارت در آمد. محمد بن اشعث، مسلم بن عقیل را به قصر آورد و چون وارد شد، جریان مسلم را گفت و امانی که به او داده بود اما ابن زیاد امان را نپذیرفت.
در آن حال تشنگی بر آن جناب غلبه کرده بود و فرمود: جرعهای آب به من بدهید! مسلم بن عمرو گفت: میبینی چقدر این آب سرد است؟ به خدا قطرهای از آن نخواهی چشید تا حمیم جهنم را بچشی!
آنگاه نشست و تکیه به دیواری داد، عمرو بن حریث غلام خود را فرستاد. کوزه آبی آورد و به او گفت: بیاشام. مسلم قدح را گرفت و چون میخواست بیاشامد، دهانش پر از خون میشد و نتوانست بیاشامد تا سهبار، بار سوم که خواست بیاشامد دندانهای پیشین آن جناب در قدح افتاد.
پس فرمود: سپاس خدای را اگر روزی من شده بود، خورده بودم. چنین قسمت شده که من تشنه باشم پس او را به حضور ابن زیاد بردند، آن ملعون گفت: ای نافرمان! بر ضد پیشوایت خروج کرده، تفرقه ایجاد کرده و فتنه برافروختهای.
مسلم گفت: دروغ میگویی. به خدا که معاویه، به اجماع مردم خلیفه نبود؛ بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر غلبه یافت و غاصبانه خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز چنین کرد؛ اما فتنه را تو و پدرت برانگیختی. امیدوارم که خداوند، شهادت به دست شقیترین مردم را نصیبم سازد.
پس مسلم به عمر سعد خصوصی وصیت کرد و گفت: اسب و سلاحم را از اینان بگیر و بفروش و ۷۰۰ درهم قرض مرا درکوفه ادا کن. دیگر آنکه وقتی مرا کشتند، جنازهام را خاک بسپار و سوم نامهای به حسین بن علی (ع) بنویس که اینجا نیاید که مثل من کشته میشود.
عمر سعد وصایای مسلم را به ابن زیاد گفت و ابن زیاد گفت: ای پسر عقیل! مسأله قرضت، مال توست و از آن جلوگیری نمیکنیم و جسدت، اختیارش با ماست. اما حسین. اگر با ما کاری نداشته باشد با او کاری نداریم؛ ولی اگر به قصد ما آید، از او دست برنمیداریم. ولی دوست دارم بدانم برای چه به این شهر آمدی وکار مردم را به تفرقه کشاندی ؟
مسلم گفت: برای آشوب به این شهر نیامدم؛ ولی شما زشتیها را آشکار و خوبیها را دفن کردید، بدون رضای مردم بر آنان حکومت یافتید و آنان را به غیر خواسته خدا وادار ساختید و رفتاری چون کسری و قیصر پیش گرفتید. آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر کنیم و مردم را به کتاب و سنت فراخوانیم و ما شایسته این بودیم و از آن زمان که امیرالمؤمنین به شهادت رسید، خلافت برای ما بود و همچنان برای ماست و به زور از ما گرفتند. شما نخستین کسانی بودید که بر امام هدایت شوریدید و وحدت مسلمانان را گسستید و حکومت را غصب کرده و با شایستگان آن ظالمانه به نزاع پرداختید. برای ما و شما مثلی نمیدانم جز این آیه قرآن «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.»
ابن زیاد ملعون به ناسزا گفتن به حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام پرداخت. سپس به بکیر بن حمران دستور داد که حضرت را روی بام قصر برده و او را به قتل برساند. بکیر حضرت مسلم را در حالی که ذکر خدا و استغفار و صلوات بر پیامبر (ص) بر زبان داشت، گردن زد و او را از بالای قصر به پایین انداخت.
خبر شهادت مسلم به امام حسین (ع) رسید. امام از کسی که از کوفه میآمد، پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
منابع:
ارشاد شیخ مفید.
لهوف سیدبن طاووس.
مقتلالحسین عبدالرزاق مقرم
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب اول محرم که به عزاداری برای شهادت حضرت مسلم (ع) عزاداری میشود، میپردازیم:
غزل مثنوی شهادت حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام)/ حسن لطفی
در پیشِ تو از شرم، آبم کرد کوفه من آبرو دارم خرابم کرد کوفه
از زخم خون کردند رویم را، عزیزم بُردند اینجا آبرویم را عزیزم
مجبور بودم بچههایم را سپردم با دست خود دستِ حرامیها سپردم
باور نمیکردم مرا از پا درآورد من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد
باور نمیکردم برایم چال کندند اینجا برای کُشتنم گودال کندند
من فکر میکردم وفا دارند افسوس یا لااقل قدری حیا دارند افسوس
در کوچههایش که غم یکریز دارد دیوار هایش سنگهای تیز دارد
در شامِ کوفه آفتابت را نیاور جان علیاصغر، ربابت را نیاور
من فکر میکردم تو را چاره بیارند شش ماهه آید چند گهواره بیارند
تا تَرکههای خیزران میسازد این شهر از چوب گهواره کمان میسازد این شهر
کوفه هوایِ میهمانش را ندارد دندان که تابِ خیزرانش را ندارد
از شانهات پایین نیاور دخترت را این راه پُر خار است جانش را ندارد
در دست هم وزنِ تنش زنجیر دارند زنجیر تنگ است استخوانش را ندارد
یک پا به ماه است آه همراهت، نیاریش یک پا به ماه است و توانش را ندارد
ای وای از تیر سه شعبه بدتر اینکه جُز حرمله دستی کمانش را ندارد
معجر برای دخترت کم دارد این شهر من خوردهام سیلیِ محکم دارد این شهر
گیسوی من از کوچههایش خاک خورده لبهایم از سیلیِ محکم چاک خورده
اینجا که میآیی کمی معجر بیاور از دست خود انگشترت را در بیاور
نوحه سنتی شهادت حضرت مسلم (ع)/ سعید نسیمی
بند اول پرچم عشق و عاشقی بپا شد مسلم به قربانی این لوا شد ضامن خون عاشقان خدا شد اولین قتیلم/ سلیل خلیلم عاشقم و گناهم این است سزای عاشقی همین است
بند دوم مسلمم و این نکته را سرودم به شهر کوفه تا که شد ورودم یاد علی مرتضی نمودم تا شوم سر جدا/ بهر دین خدا عاشقم و گناهم این است در دل بیپناهم این است
نوحه حضرت مسلم (علیه السلام)/ امیر عباسی
بند اول
اشک مسلم تو غریبانه شد روان زِ دو عین میا به کوفه خجلم ز تو ای گل زهرا سیّدی یا حسین میا کوفه نام تو شد زمزمهٔ شهادَتِین من بشو صدای نالهٔ حسین حسین من میا به کوفه یا حسین عزیز زهرا...
بند دوم لحظهٔ آخرم لبِ تشنه یادِ تشنگی ات به سر افتاد مُسلمِ تو هم اِی ذبیحُ الله در مسیر تو تشنه لب جان داد با خون دل مرثیه از غم تو می گویم جان دادم و نزد کسی نیزه به پهلویم میا به کوفه یا حسین عزیز زهرا...
بند سوم ای خدا حقّ این سفیر عشق ما را خادمِ کوی دلبر کن هستیِ ما را وقفِ اسلام و مکتبِ حَقّهٔ پیمبر کن به حقّ زادهٔ عقیل،غریب کوچه ها ما را نما چون شهدا زائرِ کربلا حسین حسین حسین حسین عزیز زهرا
واحد حضرت مسلم (علیه السلام) / محمد علی بیابانی
یه ساله برات روضه خوندم میدونی که آروم نموندم روزا رو شمردم، شبا غصه خوردم خودم رو به اینجا رسوندم بازم شکرت آقا، که بار غمت رو دوباره به دوشم کشوندم
نگام کردی و، دعام کردی و بازم واسه روضهت صدام کردی و نگا به بدیم، نکردی حسین فدات شم آقا خیلی مردی حسین
امیری و نعم الامیرم ایشالا که حاجت بگیرم میخام تو محرم بمیرم
حسین جان (۳)
سر دارم و بیقرارم برات خیلی دلشوره دارم از این بیوفاها، دلم خونه آقا شده روز و شب گریه کارم با دستای بستم، به یاد تو هستم تو این لحظهٔ احتضارم
دیگه این دیار، شده نیزه زار برات تیغ و خنجر گذاشتن کنار نمیخام بشه، رو نیزه سوار علی اصغرت رو به اینجا نیار
نبینم بهارت خزونه تنت روی خاکا میمونه رو لبهات جای خیزرونه
حسین جان (۳)
دو دمه / حسن لطفی
بند اول
پیش مرگت میشوم شکر خدا در کوفه من ای شهید بی کفن۲
بند دوم اولین تن میشوم از بین هفتاد و دو تن ای شهید بی کفن۲