
حلقه وصل: برخی رسالات اخلاقی منتشر نشده موجود در کتابخانهها، حاوی مباحث عمیقی در حکمت عملیاند. از این میان، جدای از اخلاق منصوری دشتکی، نسخه دیگری نیز در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 3456 موجود است که «رساله الحکمه العملیه» نام دارد و درواقع خلاصهای از اخلاق منصوری است که به عربی ترجمه شده است. مترجم عربی، بر خلاف دشتکی، ابواب جداگانهای را به دو بخش دیگر حکمت عملی، یعنی سیاست مُدن و تدبیر منزل اختصاص داده است.(1) متن عربی رساله در سیاست مدن و تدبیر منزل، در چارچوب اخلاق ناصری خواجه است و بیشتر به جهت توضیح حکمت عملی نگاشته شده است. درواقع دو بخش اضافه شده به رساله را باید از مترجم اثر دانست که نام وی برای ما مشخص نیست.(2) نسخه عربی این رساله یکی از آثار اندیشه سیاسی اوایل عهد صفوی است. غالب آثار سیاسی این عصر، مبتنیبر اصالت دانش هستند و هرگز قدرت استیلایی را مورد نظر ندارند. همین تصویر را در آرای قاضی احمد قمی (1015-953) شاهدیم که 54 سال پس از درگذشت دشتکی به دنیا آمد. قاضی احمد ابن شرفالدین حسین ابن میر منشی ابراهیمی حسینی قمی (1015-953) در «منتخب الوزراء» از آنجا که غایت سیاست را در تدبیر معاش و معاد انسان برای سعادت میداند، دانش را بنیاد هرگونه عمل سیاسی قرار میدهد. او در باب بوعلی آورده: «ابوعلی سینا علیه الرحمه، اگرچه مرتبه او در علوم عالی است، اما مرتبه وزارت نیز بلند افتاده و همیشه تفویض آن امر به حکما و علما میکردهاند.» (قمی، میکروفیلم 1/3752 دانشگاه: 80) همو در ادامه آورده:
وجود مردم دانا مثال ذر و طـلاست که هرکجا رود قدر و قیمتش دانند/ بزرگزاده نادان چو فلس ناسره دان که در دیـار غریبش بهیچ بستـانند
قاضی احمد نیز همانند غالب اندیشمندان سیاسی این عصر، میان دانش و عدالت ارتباط میبیند و در باب عدالت آورده: «عدل کن زانکه در ولایت دل/ درِ پیغمبری زند عادل.» (همان: 18) اصل رساله قاضی احمد قمی به شماره Or-3784 در کتابخانه توبینگن برلین(3) نگهداری میشود و تصویری از آن به شماره 1/3752-ف در دانشگاه است. در میان این رسالات، رسالهای از فانی کشمیری در خور توجه است.
حکیم غایب تاریخ حکمت
محسن فانیکشمیری از حکمای الهی بزرگ عصر صفوی است که از طبع شعری روان و دلنشینی نیز برخوردار است. با این وجود گویا بیشتر میان اهل منظومات ادبی شناخته شده است تا میان اهل معقولات فلسفی. پیر حسامالدین راشدی در «تذکره شعرای کشمیر» 29 صفحه درباره محسن فانی و آثارش شرح داده است. (راشدی، 1346: 1045-1073) معروفترین اثر فانی کشمیری -بنابه روایتی- «دبستانالمذاهب» است که دایرهالمعارفی در باب مذاهب و ادیان مختلف بهشمار میرود.(4) (رک: صفا، 1370، ج 3/5: 1485)
محسن فانی از حکمای الهی است که همانند بسیاری از حکمای الهی عصر صفوی، عمر خود را در شبه قاره هند سپری کرده است. او خویشاوند و شاگرد ملایعقوب صرفیکشمیری و استاد غنی کشمیری و از مصاحبان شاهزاده داراشکوه(5) (مقتول به سال 1069ه/1659 م) بوده و مدتی نیز در الهآباد منصب صدارت داشته است. وی پس از مرگش در صحن بیرون خانه خود، در نزدیکی خانقاه داراشکوه (ملاشاه) به خاک سپرده شد. تاریخ فوت وی را 1081 ه/ 1670م میدانند.
فانی، جدای از آثار منظوم، به سال 1075ق کتابی باعنوان «اخلاق محسنی» یا «اخلاق عالم آرا» نگاشت که به محیالدین شاه عالمگیر اورنگزیب (1118-1068 ق) اهدا شده و در آن نظریاتی تاسیسی دارد و این نشان میدهد در علوم معقول نیز پایهای بلند داشته است. با این وجود، نام وی در کتب تاریخ فلسفه و حکمت اسلامی، همواره غایب بوده است. کتاب در چارچوب همان سهگانه معروف حکمت عملی به نگارش درآمده است، اما حاوی مطالبی است که خاص فانیکشمیری بهشمار میرود.
فانیکشمیری در بخش تهذیبالاخلاق، بعد از شرح فضایل چهارگانه و سعادات مرتبط با آنها میگوید: «جمهور حکما اتفاق کردهاند که فضایل علمی و عملی که موجب شرافت نوع بشر و باعث امتیاز این نوع از انواع دیگر میگردد، در این جنس منحصر است و تا نفس انسانی به جنسی از این اجناس موصوف نباشد، از افق نوع انسانی دور است و از قرب جوار حضرت ربانی مهجور. چون این ملکات ملکیه را حاصل نماید، به ذروه قدس که مقام ملایک کرام است، برآید. و بعد از دریافت این سعادت و ادراک این شرافت، فی حدّ ذاته، مستحق نیایش و مستعد ستایش میشود.» (فانیکشمیری، 1982: 16)
او در بخشی از «صناعت اخلاق» بهنظر غزالی درمورد خیریت اوساط (خیر الامور اوسطها) اشاره کرده و معتقد است «سعادت جاودانی و کرامت آنجهانی موقوف بر آن است که در این عالم فانی، قلب انسانی از آثار امکانی و عوارض آمال و امانی سالم ماند، و بر جاده استقامت قائم. و سلامت و استقامت او در آن است که به مستلذات فانیه و متمنیات امکانیه، در هیچوقت التفات ننماید و از لباس تجرد و تفرد که پیش از تعلقات جسمانی در جوار حضرت ربانی داشته، بر نیاید.»(همان: 44-45)
بودنِ معطوف به آنسوی جهان
آنچه فانی مورد نظر آورده، نوعی بودن معطوف به آنسوی جهان است که پیشتر گفتیم امکانهای فهم انسانی را تعیین میکند؛ به همین جهت هم «صناعت اخلاق» و «حکمت عملی» در نظر وی، اساسا به درون Polis محدود نمیشود، بلکه حیات فانی در مدینه، مقدمهای برای حیات باقی است. جالب توجه است که در چنین نظام معناییای، ارسطو نیز ارسطوی یونانی نیست و با همین برداشت است که فانی میآورد: «ارسطوطالیس در کتاب سقوماجیا گفته که ناموس اکبر من عندالله تواند بود.» (همان: 58) به هرحال آنچه فانی کشمیری از حکمت عملی افاده میکند، صنعتی است که توسط آن، شرایط هستن انسانی بهسوی حق متحقق میشود. بر همین اساس میگوید:
ذات انسان که شبیه است به آئینه صاف رو به هرکس که کند صورت او میگیرد. (همان: 67)
اراده انسانی و شرط تغییر هستنِ آدمی
تغییر شرایط هستن آدمی زمانی محقق میگردد که اراده انسانی را سازنده ساحت امانی وی درنظر آوریم. به بیان دیگر، آدمی با نحوه بودنش در جهان، امکانات خویش را نیز طرح میافکند و به این طریق مستعد نوعی حرکت در وجود است؛ از این جهت فانیکشمیری نیز مطابق با حکمای الهی، اراده انسانی را در حکمت عملی و تهذیب اخلاق، عنصری اساسی درنظر آورده است. برای این منظور، انسان باید ابتدا به این درک برسد که باید از جهان محدود و خانه بسته خود بیرون بیاید و این امر توسط حکمت الهی محقق میشود:
این خانه آب و گل نه جای دل ماست سر منزل اهل دل ازین خانه جداست/ کس غیر حکیم ره به ایـن خانـه نبرد این خانه مگـر از گل حکمت برپاست
سیاست مدینه درنظر فانی، سیاست همین خانه است «بر وجهی که مودی باشد به صلاح معاش و معاد جماعت که شریک باشند در مدینه.» با این وجود «این مدینه، نه مدینهای است که عبارت از خانهها، دکانها، باغها و بستانها باشد، بلکه مدینه اینجا بهمعنی اجتماع این جماعت است، هرجا که واقع شود. چه شهر و چه روستا، چه باغ و چه صحرا... و این است معنی آنکه حکما گفتهاند انسان مدنی بالطبع است.» (همان: 157) فانی در این باره شعری که خود سروده است(6) را آورده:
هرچند که این مدینه شهریاست قدیم هرکس نـبرد راه به ایـن شهر عظیـم / از چـشم عـوام است سـوادش پـنهان کس نیست در این بلد، بلد غیر حکیم
بهزعم فانی، انسان درمجموع مدنی بالطبع است و سعادت خود را باید در مدینه جستوجو کند؛ بنابراین انسانها به معاونت یکدیگر محتاجند. در این طریق، آدمی چیزهای دیگر را برای معاش و معاد خود به خدمت میگیرد: «نوع انسان که اشرف موجودات است، عناصر، معادن، نباتات و حیوانات همهوقت اعانت نمایند و هنوز از عهده او بر نمیآیند. و این معاونت هم به طریق ماده و هم به طریق آلت و هم به طریق خدمت است؛ چه بالذات چه بالعرض. و انسان معاونت آنها نکند، مگر به طریق خست و آن هم بالعرض و معلل به غرض؛ چه او شریف است و اینها خسیس و شریف را نسزد که خدمت خسیس کند، مگر خدمتی بالعرض که وابسته به غرض باشد و مقتضی خست نباشد، بلکه غرض از خلقت این انواع، معاونت و خدمت انواع انسان است. چنانچه در تورات مسطور است: یا ابن آدم خلقتک لاجلی و خلقت الاشیاء لاجلک. لمولفه عفی عنه:
انسان که به سیـر عالـم خاک آمـد بـهر عرفان حـضرت پاک آمد/ از حضرت ذوالجلال در شأن رسول لولاک لما خلقتالافلاک آمد (همان: 160)
عرفان حضرت پاک؛ غایت عالم خاک
در نظام معنایی محسن فانی، انسان اشرف مخلوقات است و تمامی اشیا و امکانات جهان باید به خدمت او درآید، نه اینکه او خود را بنده اشیا و چیزها کند. بنابراین در سیاست مدینه نیز، استخدام چیزها بهجهت معاش، نمیتواند فارغ از هدف غایی برای رسیدن به معاد باشد. از این جهت حکمت عملی و سیاست مدنی، جهان معطوف به فراسوی جهان را مورد نظر دارد. زیرا اساسا هدف آمدن انسان به «عالم خاک» و خلقت آدمی، «عرفان حضرت پاک» است و سیاستی که از این عرفان غفلت کند، از هدف خلقت آدمی غفلت کرده است. سیاست انسانی، در گرو آگاهی به این هدف غایی است و با همین آگاهی است که انسان از غرقشدن در تقیدات جهانمندانه خویش میرهد.
معاونت انسانها با یکدیگر نیز با عطف توجه به این آگاهی باید صورت بندد؛ زیرا علت معاونت انسانها نیز به جهت تقیدات و محدودیتهایی است که حیات آنها در جهان برایشان آفریده است: «چون انتظام امور معاش افراد بشر به معاونت هم منوط، و به معاونت یکدیگر مربوط است، حکمت الهی مقتضی آن شد که آدمیان در همم و آرا مختلف باشند، تا هریک به صنعتی و حرفتی اشتغال نمایند... چه اگر همه به یک کار مشغول شوند، از قاعده معاونت بیرون روند و نیز صناعات دیگر معطل ماند و یک صناعت همه را به مطلب نرساند.» (همان: 161)
حاکم سیاست عظمی
کشمیری بسیاری از اختلافات موجود در جامعه، از جمله فقر و غنا را بر همین اساس توضیح میدهد و بنیاد تمدن نیز بر همین محدودیتهای نهفته در ذات انسان استوار است. تمدن «مشتق است از مدینه، و مدینه موضع اجتماع جمعی که به انواع صنعتها و اقسام حرفتها معاونت یکدیگر کنند و در تعیش امداد هم نمایند.» بنابراین، اختلافهای موجود در مدینه، سبب بقای آن است؛ اما درصورتیکه مورد تدبیر و سیاست باشد، وگرنه «سبب نزاع افراد بشر و عدم انتفاع از یکدیگر باشد.» و اگر چنین شد، این سیاست، «سیاست عظمی» نام دارد. (همان: 162)
سیاست عظمی، نیاز به یک حاکم دارد که احکام عدالت را اجرا کند. چنین کسی را «قدمای حکما، صاحب ناموس، و احکام او را ناموس خوانند. متأخرین این شخص را نبی و شارع و احکام او را شریعت نامند.» چنان که مشخص است، سیاست در معنای عام مورد نظر است و بنابراین سیاست حکیم و سیاست نبی و شارع، در اصل دارای یک هدف است. زیرا در هر دو مورد، حاکم باید طبق قواعد عقل و شرع سیاست کند. پس «حاکم شخصی است که به تایید الهی موید بود. تا او را تکمیل افراد انسان و نظام مصالح ایشان میسر شود؛ و حکما اینچنین کسی را ملک علیالاطلاق خوانند و احکام او را صناعت مُلکداری و اهل اسلام او را امام گویند. و قانون، او را امامت و افلاطون او را مدبر عالم نامد و ارسطو انسان مدنی خواند.» (همان: 162)
پینوشت:
1. البته دشتکی یکجا به شباهت تدبیر منزل و سیاست مدن اشاره کرده و میگوید «نسبت صاحب منزل به منزل و اهلش، مثل نسبت ملکست به مدینه و سکان آن. پس صاحب منزل با اهلش اگر در سلوک مسلوک دارد، منزلش انتظام ماند[=گیرد؟] و...» بعد با کنایه که شاید متوجه شاه وقت باشد، آورده «و الحر تکفیر الاشاره و فیالاشاره بشاره و کفایه.» (دشتکی، نسخه خطی 2/1046 دانشگاه: 23)
2. فصلهای مقاله دوم که «فیعلم تدبیر المنزل» نام دارد، عبارتند از «فیأسباب الاحتیاج إلی المنزل، فیکیفیه التصرف فیالأموال و المداخل، فیکیفیه سیاسه الأهل، فیکیفیه سیاسه الأولاد، فیکیفیه سیاسه الخدم» و فصلهای مقاله سوم باعنوان «فیعلم تدبیر المُلک» که در باب سیاست مدن است، عبارتند از «فیبیان حاجه الی تمدن، فیتفصیل مایحتاج الی المدینه، فیبیان ما علی کل واحدٍ من ارکان المدینه، فیما علی السلطان من الوظائف، فیعدد وظائف خدام السلطان، فیما یتعلق بالمحبّه، فیکیفیه معاشره الناس» (نسخه خطی 3456 رضوی: 264-265)
3. Tübingen Library of Berlin
4. درمورد نویسنده دبستانالمذاهب اتفاقنظر وجود ندارد. کربن این اثر را از موبدشاه دانسته است (کربن، 1390: 561) اما مصحح خود این اثر معتقد است نویسنده کیخسرو، اسفندیار فرزند آذرکیوان است. (دبستانالمذاهب، 1362، ج 2: 67) ذبیحالله صفا این اثر را به فانیکشمیری منتسب کرده است.
5. داراشکوه پسر ارشد شاهجهان پادشاه تیموری هندوستان و ارجمند بانو بیگم و پدربزرگ او جهانگیر پادشاه (حکومت 1014 تا 1037 ق) بود. (رک: نوشاهی، 1381: 180) داراشکوه شاهزادهای عارفمشرب و اهل حکمت و ادب بود که با عرفایی نظیر فانی ارتباط بسیار داشت. در مقابل نظریات داراشکوه، عارفان سرآمد نقشبندیه مقیم سرهند قرار داشتند که افکار داراشکوه را تخطئه میکردند؛ فردی نظیر شیخاحمد سرهندی مجدد الف ثانی(971-1034 ق) در مقابل نظریه وحدت وجود، نظریه وحدت شهود را مطرح کرده و گفته بود: «ما را به نص کار است نه به فص، فتوحات مدنیه از «فتوحات مکیه» مستغنی ساخت.» (سرهندی، 1981: 147)
6. اکثر اشعاری که فانی در این کتاب آورده، خود سروده و در این موارد، اشعار خود را با عبارت «لمولفه عفی عنه» متمایز کرده است.