به گزارش حلقه وصل، اینجا استان گلستان، صدای ما را از شهر نم زده و خیس گنبدکاووس میشنوید: چند هفته پیش هواشناسی خطر سیل و بارندگیهای شدید را هشدار داده بود اما انگار مسؤولان این حرف را به شوخی گرفته و گمان کردند مثل قریب به اتفاق پیشبینیها این نیز بگذرد و آب از آب هم تکان نخورد، اما این ابر بهار با هیچ کس سر شوخی نداشته و واویلا به آن روزی که هم دست با باد و طوفان از بنیان ببرد هر آنچه که بر سر راهش است و دیگر رحمی به بزرگ و کوچک هم نمیکند.
اصلا معلوم نیست که این ابرها به پایین نگاه کرده و چه دیدهاند که اینطور بیامان، وحشیانه و بیرحمانه میبارند! شاید از بیخیالی مسؤولان به تنگ آمده و قصد بیداریشان از خواب غفلت را دارند اما نزن باران که ایران غرق آب است و مسؤولان همچنان غرق خواب. اصلا سیل که هیچ آقایان را توپ هم تکان نمیدهد و بیچارگی و درماندگیش فقط برای مردم بینواست.
البته از حق هم نباید گذشت اگرچه پیشگیری بهتر از درمان است اما نوش دارو پس از مرگ سهراب هم میتواند داروی وجدان خفه کن خوبی باشد.
در هر صورت به برکت پیامکهای ستاد بحران متوجه شدیم هنگام مواجهه با خطر باید خونسردی خود را حفظ کرد و به هشدارها نهایت توجه و دقت را. به یمن قدوم نامبارک سیل همچنین توانستیم چهره چون ماه برخی مسؤولان محترم را رویت کنیم هرچند در فاصله چند فرسخی تا خدایی نکرده گرد خاک هم بر کت شلوارشان ننشیند و هم اینکه که برخی فقط برای یه عکس یادگاری که خودتم نداری قدم رنجه کرده بودند اما باز هم نعمتی عظیمی نصیبمان شد که حداقل اینها هوس سفر به خارج از مرزها و یا جزایر داخلی در بحبوحه سیل و آب گرفتگی به سرشان نزده است.
علاوه بر همه اینها خوب ملتفت شدیم با اینکه دولت فخیمه همیشه شمشیرش را برای نظامیان، سپاه و بسیج از رو بسته باز هم در شرایط اضطراری و به هنگام خدمترسانی میدان را برای برای این نیروها خالی کرده تا ثواب خدمت به خلق خدا را نصیب مجاهدان همیشه در صحنه کنند، بس که از خودگذشتگی و آزادهاند این پشت میزنشینها.
از دیگر برکات سیل اگر بخواهیم بگوییم که بسیار است و وقت تنگ اما نمونهاش نیم بها شدن بلیط سینماهاست و ای ملت ایران یادتان نمیآید که قبل از سیل نمیتوانستید حتی از کنار سینماها گذر کنید چه رسد به تماشای فیلم سینمایی
بهتر از همه اینکه اولا همه بیمهاند و ثانیا دولت دلسوز و بخشنده تمام خسارات وارده به مال و ملک مردم سیلزده را با جان و دل پرداخت خواهد کرد و ثالثا چه بهتر از خانه جدید با وسایل نو که مایه تنوع است و سرور.
هر چقدر که در طول سالهای تحصیلی پیشرفتی در زمینه جغرافیا نداشتیم اما به واسطه حادثه اخیر این درس تا به ابد آویزه گوشمان شد و با جان و دل درک کردیم که جنگلزدایی و درختخواری و نابودکردن طبیعت چه نتایج اسفناکی برجا خواهد گذاشت.
اما ای کاش آب کارخانههای چوب خوری و چندصد دهنه مغازهای را میبرد که حاصل سود چوب هزاران درختان بی نوای قطع شدهای هستند که میتوانست سدی محکم باشد در برابر رسیدن سیل به شهرها و خانهها، شاید که درس عبرتی میشد برای دیگر خوش اشتهایان طبیعتخوار؛ اما جای غصه نیست که اگر این دنیا نشد در قیامت مال و آبرو یک جا باهم میرود آنجا دیگر از پارتیبازی و سوءاستفاده از جایگاه و منسب خبری نیست.
از بحث مادیات هم که بگذریم از نظر معنوی سیل ما را بسیار به یاد خدا و قیامت نزدیک کرده و بهانهای شد تا بدین سبب برای لحظهای هم که شده حال قوم حضرت نوح را با تک تک سلولهای بدنمان درک کنیم و همه اینها را مدیون مسؤولان عزیز هستیم که موجبات تقرب ما به درگاه الهی و افزایش ایمان در بین قلوب مردم را فراهم آوردهاند، البته قرار نبود ما را به زور به بهشت ببرند و چه بسا که بارها ما را به جهنم نیز حواله داده بودند اما خدا را شکر که انگار رویه تغییر کرده است.
این سیل البته در کنار همه مصیبت و بدیهایش فوایدی نیز داشت، حداقل اینکه اگر به خاطر بالا رفتن قیمت دلار و غیره و ذلک پول سفر خارجی و رفتن به مناطقی چون و نیز و لذت بردن از زیباییهای دلفریبش را نداریم شهرمان برای خودش یک پا ونیز شد و میتوانیم با قایق تردد کنیم. از دیگر فواید اینکه کما فیالسابق مسؤولان و به تبعشان ما نیز غافلگیر شدیم و کلا آدمیزاد عاشق سورپرایز شدن است و چقدر برای سلامت قلب و عروقشان لازم و ضروری.
این سیل اگه برای کسی خیر نداشت برای کلاهبردان نان توی روغن بود تا ماهی بگیرند از این آب که این بار واقعا هم گلآلود بود تا این دفعه به واسطه و بهانه کمک به سیلزدگان مردم دلسوز و ساده دل را تلکه کنند و آخر هم مشخص نشود این پولها و کمکها چه شد و کجا خرج شد.
به هر تدبیر ماکه زبانمان مو درآورد و دیگر امیدی به تدبیر مدیران نداریم، این سیل هم رفت تا بلای بعدی تا باز غافلگیر شویم و به هیچ وجه نیازی به راهکار برای مواجهه با بلایا و پیشگیری از مخاطرات آن نیست فقط دیگر دست به دامان خدا شدهایم که ای کاش این بار سالمان از بهارش پیدا نباشد که اصلا نکو نبود.
یادداشت: الهام امینی