
سرویس معرفی: شبهه یا واقعیت؟! عموما سوالات اساسی زیادی از مردم درباره ماهیت انقلاب و دستیابی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۵۷ به آرمانها و اهداف تعیین شده خود، وجود دارد و در هر کوی و برزنی از تحقق یا عدم تحقق اهداف انقلاب سخن بسیار به میان میآید. در قالب این سوالهای اساسی یا با واکنشهای احساسی و از روی تعلقخاطر روبهرو میشویم که بیشتر حالت نصیحتگرانه و نگاه پدرانه دارد یا انگ میخوریم و با انکار و حذف صورت مسئله همه چیز روی هم تلمبار میشود. در این میان کمتر میبینیم که سوالات و شبهاتی که مصادیق واقعی قابل توجهی میتوان برای آنها برشمرد با پاسخ عقلی و برآمده از جنس سوال مواجه شویم. لذا با مطرح کردن سوالات اساسی در چهل سالگی انقلاب، جوابهایی از روی مصادیق واقعی و قانعکننده طراحی کردهایم.
در مورد چرایی و چگونگی «پدیده انقلاب اسلامی» تحلیلهای متفاوتی ارائه میشود؛ مردم چرا انقلاب کردند؟
اگر به چگونگی روی کار آمدن حکومتها و نظامهای سیاسی توجه کنیم متوجه میشویم که حکومتها یا با «کودتا» سرنگون شده و بر سر کار میآیند یا با «انقلاب». انقلاب به تغییر و تحول، حرکت و خیزش جهت تغییر وضع موجود و تحقق خواست عمومی مردم در عرصه سیاست و اراده جامعه اطلاق میشود که توسط خود مردم صورت میپذیرد.
انقلاب برای براندازی یک حکومت یا نظام سیاسی، ناشی از نارضایتی کلی مردم است که در عرصههای متفاوت به حد نهایت خود رسیده است. البته نارضایتیها گاهی موردی یا ناشی از شرایط و یا در نهایت ضعف سیستم اجرایی است. گاهی هم نارضایتی ناشی از اصل و شاکله یک نظام است که در صورت تصمیم و همت مردم، به انقلاب مبدل میشود. انتقادها و حتی اعتراضها، مانند اعتراض به بیکاری، تورم، تصویب قوانینی چون شنود، بازداشت، شکنجه به هنگام بازجویی و... است، اما «انقلاب» اعتراض به اصل یک نظام است؛ مانند انقلاب اسلامی.
هر انقلابی بر پایه دو محور محقق میگردد: یک، مردم چه نظامی را نمیخواهند و دو، مردم چه نظامی را میخواهند. لذا صرف مخالفت با یک نظام، بدون معین نمودن جایگزین، نه تنها سبب بروز و ظهور یک انقلاب و پیروزی آن نمیگردد، بلکه به احتمال قوی به آشوب و کشتار مردم و عدم نتیجهگیری منجر میشود.
مردم با حکومت شاه و نظام شاهنشاهی یا سلطنت مخالف بودند، اما باید جایگزینی نیز انتخاب و اعلان میکردند که خواهان چه نوع حکومتی هستند. در این راستا الگوهای متداول جهان از یک مثلث خارج نبود: جمهوری دمکراتیک، سوسیالیستی یا سلطنت. مردم ایران هر سه مدل القایی را شاخههای یک تنه دانستند و به اسلام روی آوردند و خواهان برقراری و استقرار حکومت اسلامی شدند. لذا این خواست خود را در «نفی» با شعارهایی چون: مرگ بر شاه (سلطنت)، مرگ بر آمریکا (جمهوری دمکراتیک غربی) و مرگ بر شوروی (جمهوری سوسیالیستی) و در «اثبات» با شعارهای «الله اکبر»، «لا إله الا الله»، «خمینی رهبر» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» اعلام و اعلان کردند. به همین دلیل این شعارها با اندک تفاوتهایی که به تناسب ساقط شدن مصادیقی چون «شوروی و کمونیست» ایجاد میشود، هم چنان در تجمعات کوچک مانند نمازهای جماعت و جمعه و در تجمعات بزرگ مانند راهپیمایی روز قدس و ۲۲ بهمن، همچنان در رأس شعارهای دیگر قرار میگیرد تا بقای مردم و نسلهای جدید بر همان مواضع، هم چنان بیان و اشعار گردد.
بعد از انقلاب، استبداد شاهنشاهي از بين رفت، ولي آيا استبداد به صورتي ديگر ايجاد نشد و رنگ شرعي به خود نگرفت؟
نظام جمهوري اسلامي كه بر مبناي احكام و ارزشهاي اسلامي و بر پايه اراده و خواست مردم شكل گرفت، داراي ماهيتي ضد استبدادي است كه دلايل اين امر را بايد در ساختار حكومت، رهبري نظام و قوانين حاكم بر جامعه جستجو كرد.
اين ساختار حكومت (همانطور كه از عنوان حكومت برميآيد) در نظام حاكم بر كشور ما «جمهوري اسلامي» است؛ يعني حكومتي كه قوانين آن بر اساس شريعت اسلام تنظيم شده و مردم در چارچوب قوانين اسلام در آن مشاركت دارند و بر نقش و جايگاه مردم تاكيد شده است. البته اين نكته حائز اهميت است كه حكومت جمهوري در ايران با حكومت دموكراسي مدنظر غرب كه ريشههاي اومانيستي و مانند این دارد متفاوت است. چه اينكه حاكميت در اصل، اختصاص به خدا دارد. همانگونه كه تشريع مختص به اوست و در روي زمين توسط ولي او يا نائبان ولي او حكومت اعمال ميگردد. رأي و نظر مردم موجب مقبوليت حكومت وليفقيه جامعالشرایط است و مشروعيت آن از طرف خداوند است. از سوي ديگر در اين نوع حكومت يك نوع رابطه عاطفي و معنوي بين مردم و حاكم برقرار است. برخلاف حكومت جمهوري اسلامي كه بر مبناي دين شكل گرفته و مردم حكومت را به كسي ميدهند كه نيابت عام دارد، لذا به او علاقه و عشق ميورزند و مطيع دستورات او هستند و به علت اينكه قاعده انقلاب ما بر گرايشات و دلبستگي توده مردم به ارزشهاي ديني استوار است. روند مردمي بودن حكومت نسبت به حكومتهاي سكولار از اصالت و عمق بيشتري برخوردار است.
ساختار حاکم بر کشور ما هم ساختاری مبتنی بر رهبري نظام است. اين ساختار نيز دليل ديگري بر ماهيت ضداستبدادي جمهوري اسلامي است. زيرا رهبري نظام بر اساس آموزههاي ديني در عصر غيبت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است. بنابراين شرايط و صفات رهبر؛ صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه (فقاهت)، عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام و داشتن بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري است. اين شرايط حاكي از اين است كه رهبر نظام با توجه به شناختي كه از مباني اسلام داشته و عدالت و تقوايي كه دارا است هرگز نميتواند فردي مستبد بوده و نقش مردم را ناديده بگيرد در حقيقت وليفقيه در نظام اسلامي مجري احكام اسلام است. لذا مبناي تصميمات او رضايت خداوند و احكام اسلامي و مصالح جامعه اسلامي است و اگر فقيهي از اين مبنا عدول كند خودبهخود منعزل ميشود و ديگر اطاعت از او واجب نخواهد بود. علاوه بر اين كه رهبر در نظام جمهوري اسلامي توسط مجلس خبرگان كه منتخب مردم هستند تعيين ميگردد و بر اعمال او نظارت ميشود و در واقع مردم به صورت غيرمستقيم و باواسطه، رهبر را انتخاب میکنند و نمايندگان آنان كه خبرگان در مسايل فقهي و اسلامي هستند، بر اعمال و رفتار او نظارت دارند. لذا هيچگونه استبدادي در رهبري نظام نميتواند شكل بگيرد. آنچه موجب توهم برخي در انتساب استبداد به نظام جمهوري اسلامي شده است تعبير «ولايت مطلقه فقيه» است كه تصور شده منظور از ولايت مطلقه، يعني ولايت بدون قيد و شرط كه همان حكومت استبدادي و ديكتاتوري است. در حالي كه منظور از ولايت مطلقه فقيه، يعني فقيه در چارچوب احكام اسلامي براي انجام وظايف و اجراي مصالح امت اسلامي از اختيارات لازم برخوردار است كه در مقابل آن ولايت مقيده فقيه است كه اختيارات فقيه را در چارچوب امور حسبيه محدود ميكند. بنابراين وليفقيه از آنجا كه مشروعيت حكومتش را از ناحيه خداوند ميگيرد، بايد در چارچوب احكام اسلامي حركت کند كه در صورت تخطي از آن، ولايت خود را از دست خواهد داد و حكومت او مشروعيتي نخواهد داشت و خداوند موظف كرده حاكم اسلامي را كه رأي مردم و انتخاب و اراده آنان را معتبر بشمارد. بنابراين از لحاظ ساختار رهبري نيز هيچگونه استبداي در نظام جمهوري اسلامي وجود ندارد.
اهداف و ارزشهايي كه انقلاب اسلامي به منظور تحقق آن به وقوع پيوست چه اهداف و ارزشهایی بودند؟ پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، حادثه مهم و حيرتانگيزي براي جهان بود و ميتوانست در رابطه با مسايل سياسي جهان و منطقه، ايفاگر نقش تعيينكننده و تحولات غيرقابل پيشبيني باشد. اين حادثه بزرگ، از يك سو معادلات سياسي استكبار را در ادامه سياست سلطه و تقسيم استعماري جهان بر هم زد و از سوي ديگر در يكي از استوارترين رژيمهاي وابسته كه از حمايت قدرتهاي بزرگ برخوردار بود، تحولي سياسی-مردمي و عظيم به وجود آورد.
مهمتر از اين دو، روند انقلاب اسلامي با آگاهيهاي عميق كه در ميان ملتهاي مسلمان جهان -بويژه در كشورهاي اسلامي- به وجود آورد زمينه تحولات سياسي ريشهدار و بينشها و گرايشها و حركتها و سازماندهيهاي سياسي چشمگيري شد.
برخي از آنچه كه باعث خيزش عمومي مردم به رهبري روحانيت در ايران شد عبارتند از:
۱. احيای تفكر ديني و نشانههاي محوشده راه خدا. این همان اصول واقعي اسلام است که در اثر دور بودن منابع فكري و علمي ما در قبل از انقلاب از منابع اصيل اسلامي بدعتها و انحرافات اعتقادي رواج يافت. از اين رو، از مهمترين اهداف انقلاب، بازگشت به اسلام راستين و اصلاح اعتقادات مردم است.
۲. در اثر عدم حاكميت اسلام در نظام حكومتي قبل از انقلاب، ساختار حكومتي، سازمانها، نهادها و همه ارگانهاي مهم دولتي بر اساس قوانين غيراسلامي اداره ميشدند. لذا يكي از مهمترين اهداف انقلاب اسلامي حاكميت ارزشهاي اسلامي و به پاي داشتن مقررات و احكام تسهيل شده الهي حاكم بر زندگي فردي و اجتماعي مردم است. به نحوي كه نظامات حقوقي و مدني در سطح خرد و كلان منشعب از اسلام شود.
۳. در اثر بيكفايتي مسئولين و وابستگي نهادهاي تصميمگيرنده در نظام شاهنشاهي بخشهاي مهم اقتصادي اعم از توليد و توزيع دچار اختلال شده و كشور به واقع ثروتمند ايران، جزء فقيرترين كشورهاي جهان بود و سرمايههاي مردم به دست استعمارگران چپاول ميشد. يكي از مهمترين اهداف انقلاب ايجاد يك ساختار درست اقتصادي در جهت توليد در سطح بالا و توزيع عادلانه ثروت بين مردم بوده است.
۴. عامل اصلي تمام آنچه گفته شد، علاوه بر ضعفهاي داخلي، حضور استكبار و استعمار با هدف چپاول منابع سرشار كشور بوده است. از اينرو از مهمترين اهداف انقلاب اسلامي كوتاه كردن دست مستكبران ظالم از مملكت و رهايي مردم از يوغ چپاولگران استعمار بوده است.
لذا اهداف انقلاب در يك نماي كلي در كلام رهبر كبير انقلاب امام خميني(ره) اين چنين است که «اساس كار جمهوري اسلامي تامين استقلال مملكت و آزادي ملتها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظيم و تدوين قوانين است كه در همه زمينههاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، و فرهنگي به معيارهاي اسلامي، اصلاحات لازم را به عمل آورد كه اين اصلاحات با مشاركت كامل مردم (جمهوريت) خواهد بود و اهدافش قبل از هر چيز از بين بردن فقر و اصلاح شرايط زندگي براي اكثريت قاطع مردم است كه از همه جهت مورد ظلم واقع شدهاند.»
مقام معظم رهبري نيز در مورد اهداف و ويژگيهاي انقلاب اسلامي فرمودند: «انقلاب بزرگ ما خصوصياتي مخصوص به خود داشت، اين خصوصيات اولين بار در يك انقلاب مشاهده ميشد؛ تكيه بر اسلام، هدفگيري ايجاد حكومت اسلامي، تجديد نظر در مفاهيم سياسي عالم مثل آزادي و استقلال و عدالت اجتماعي و چيزهاي ديگر و حركت به سمت دنيا و جامعهاي كه بر پايه ارزشهاي اسلامي بنا شده باشد».
مردم ما چرا انقلاب کردند؟ آیا اگر انقلاب نمیکردند الان وضع بهتری نداشتند؟
شاید این سوال را بارها در برخی مجالس، ادارات، تاکسیها و اتوبوسها و... شنیدهایم که قبل از انقلاب وضع اقتصادی مردم بهتر بود. آیا واقعا این جمله واقعیت دارد؟ برای اینکه به این شبهه پاسخ بگوییم باید نخست نگاهی اجمالی به سرانه درآمد مردم ایران از فروش نفت در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب و همچنین شرایط کنونی کشور داشته باشیم.
- در سال ۱۳۵۶ میزان صادرات نفت ایران به ۵/۵ میلیون بشکه رسید، در حالی که الان صادرات نفت کشورمان به دلیل بالا رفتن مصرف داخلی، نگاه صیانتی به نفت به عنوان یک سرمایه ملی برای آیندگان و تحریمهای بینالمللی علیه خرید نفت از ایران، به حدود ۳/۱ میلیون بشکه رسیده است. به عبارتی صادرات نفت ایران در زمان رژیم پهلوی بیش از ۴ برابر زمان کنونی بود.
- جمعیت کشور در سال ۱۳۵۷، حدود ۳۵ میلیون نفر بود، در حالی که الان از مرز ۸۰ میلیون نفر گذشته است و این به معنای بیش از دو برابر شدن نیازهای یک کشور به غذا، بهداشت، درمان، مسکن، آموزش و... است.
- ارزش دلار حاصل از فروش نفت در سال ۱۳۵۷ در بازارهای بینالمللی حدود دو برابر ارزهای دیگر بود، در حالی که در سال ۱۳۹۰ به دلیل ضعف اقتصاد آمریکا و جهشهای اقتصادی چین و ژاپن و اتحادیه اروپا و برخی کشورهای توسعهیافته این ارزش به نصف در معاملات بینالمللی رسیده است.
- مصرف کشور در سال ۱۳۹۰ در مواد غذایی شامل غلات، مواد پروتئینی، لبنیات، میوه و سبزیجات، پوشاک، لوازم خانگی، لوازم بهداشتی و… نسبت به سال ۱۳۵۷ بیش از چهار برابر شده است.
با چنین مقدمهای معلوم می شود که سرانه مردم ایران در حال حاضر نسبت به درآمدهای حاصل از فروش نفت بیش از ۱۶ برابر کاهش یافته است. با وجود چنین کاهش درآمد سرانهای با آمار و ارقام اثبات خواهیم کرد که وضعیت اقتصادی و رفاهی و آموزشی و بهداشتی مردم ایران به صورت شگرفی بهبود یافته است.
تنها به چند نما از شرایط اقتصادی-رفاهی مردم در دوران رژیم پهلوی اشاره میکنیم.
-در زمان رژیم پهلوی ۴۰ درصد جمعیت شهری و ۶۵ درصد جمعیت روستایی کشور زیر خط فقر زندگی میکردند.
- ۳۵ درصد مردم ایران دچار سوءتغذیه بودند.
- تنها ۴۵ درصد مردم ایران باسواد بودند.
- ۷۵ درصد کودکان واجبالتعلیم به مدارس نمیرفتند.
- تنها ۵ شهر کشور از نعمت گاز به صورت پراکنده برخوردار بودند.
- تولیدات کشاورزی ایران تنها مصرف ۳۳ روز مردم را تامین میکرد.
- ۴۰ هزار مستشار نظامی آمریکایی در ایران حضور داشتند.
- ۳۵ هزار متخصص خارجی در صنایع نفت، مخابرات، پزشکی، خودرو سازی، برنامه و بودجه و… در کشور حضور داشتند.
- از کشورهای هند و پاکستان و بنگلادش و سریلانکا پزشک وارد میکردیم.
- ۳۰ درصد جمعیت کشور را خانوارهای ثروتمند تشکیل میدادند که معادل ۹۰ درصد کل درآمد کشور را به خود اختصاص داده بودند و ۷۰ درصد بقیه تنها ۱۰ درصد درآمد کشور را در اختیار داشتند.
- در سال ۱۳۵۷ کشور با یک اقتصاد بیمار با تورم بیش از ۱۶ درصد، استقراض خارجی، کسری بودجه و کاهش تولید ناخالص ملی روبهرو بود .
- در چنین شرایطی محمدرضا پهلوی با استفاده از پول بیتالمال با هزینهای بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار، جشنهای ۲۵۰۰ ساله را برگزار میکرد.
تمام اینها گویای وضعیت معیشتی مردم پیش از انقلاب است.
ولی کالاهای اساسی قبل از انقلاب ارزانتر بود و بعد از انقلاب شاهد گرانی این کالاها هستیم.
این مسئله از دو جهت باید مورد توجه قرار گیرد:
الف) از جهت سیاستهای اقتصادی توسعهای کشور، بررسیها نشان میدهد یکی از عمدهترین دلایل این امر، اعمال تعرفههای گمرکی پایین از سوی دولت نسبت به کالاهای وارداتی خارجی در قبل از انقلاب و افزایش این تعرفهها بعد از انقلاب بوده است. به عبارت دیگر در نتیجه اعمال تعرفههای گمرکی پایین، کالاهای خارجی به وفور و با قیمت بسیار نازل در بازار قبل از انقلاب یافت میشد. این سیاست اقتصادی نامناسب در جهت تضعیف تولیدات داخلی، افزایش وابستگی اقتصادی کشور به قدرتهای صنعتی و تامین بازار برای آنان بوده. زیرا در چنین شرایطی تولیدکننده نوپا و کمتجربه داخلی امکان رقابت با تولیدکننده توانمند و مجرب خارجی را نمییابد و به سهولت از صحنه رقابت خارج میشود و حضور در عرصه تولید را مقرون به صرف نمییابد .به همین جهت است که ارزانی کالاها (به معنای عرفی آن) یکی از بزرگترین موانع رشد و توسعه اقتصادی در جوامع -بخصوص در جوامع در حال توسعه- تلقی میشود. ارزانی غیرمعقول، موجب تضعیف موقعیت تولیدکننده و در نهایت، تضعیف تولیدات داخلی میشود.
ب) این مسئله از جهت قدرت خرید اکثریت افراد جامعه نیز قابل تامل و توجه است. بسیار میشنویم که در گذشته مثلا قیمت گوشت فلان مقدار بوده یا قیمت تخم مرغ چنان بود و در مقایسه با قیمتهای کنونی که بسیار افزایش یافته اینگونه نتیجهگیری میشود که چون قدرت خرید مردم کاهش یافته، وضعیت معیشت مردم بدتر شده است. در پاسخ باید توجه کرد که هم مشاهده عینی وضعیت جامعه و هم آمارها نشان از بهتر شدن نسبی وضعیت معیشت اکثریت افراد جامعه دارد. درست است که در گذشته قیمتها پایین بوده، ولی قدرت خرید مردم بسیار پایینتر از آن بوده است. آمارها و بررسیهای رسمی و غیررسمی گویای این است که به غیر برخی اقشار جامعه، اکثر مردم بخصوص صاحبان مشاغل آزاد از وضعیت معیشتی مناسبتری نسبت به قبل از انقلاب برخودار هستند، لکن به دلایل متعددی همچون تغییر الگوی زندگی (الگوی مسکن، خوراک، پوشاک و لوازم منزل) و به تبع آن افزایش سطح انتظار آنها از زندگی، ابراز نارضایتی و احساس محرومیت در آنان را افزایش داده است. به عنوان مثال امروزه الگوی مسکن عموم مردم نسبت به قبل از انقلاب و سالهای اول انقلاب تغییر یافته است. در گذشته اکثر خانوادهها گسترده بودند، اما اکنون هستهای شدهاند. مثلا در گذشته اگر عروس یا دامادی به خانواده اضافه میشد، در یکی از اتاقهای همان خانه جای میگرفت، اما اکنون عموما زوجهای جوان به زندگی در مسکن مستقل روی میآورند. در خصوص الگوی خوراک نیز شاهد تغییرات اساسی در جامعه خودمان در سالهای اخیر هستیم. در حدود ۳۰ سال پیش، قوت غالب خانوادههای ایرانی نان بود و برنج غذای اعیانی محسوب میشد، امروز الگوی خوراک اکثریت جامعه تغییر یافته و عموما برنج در غذای روزانه آنان جایگاه خاصی پیدا کرده است.
همچنین گوشت که پیش از انقلاب در مناطق روستایی و شهرهای کوچک فقط در مناسبتهای خاص بر سفره مردم مینشست، امروز در نوبت هفتگی اکثر مردم حضور دارد. آمارها نشان میدهد مصرف میوه نیز به چهار برابر قبل از انقلاب رسیده است.
آمارهای جهانی نیز گویای بهتر شدن وضعیت رفاه مردم ما در سالهای پس از انقلاب است. بر اساس آمار بانک جهانی، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر بودند، اما این رقم در سال ۱۳۷۸ به ۱۶ درصد کاهش یافته؛ یعنی بیش از ۸/۲ برابر وضعیت رفاه جامعه بهتر شده است.
پس چرا با وجود دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی و تلاشهای مسئولین و کارگزاران آن، عدهای از مردم و حتی نخبگان از وضعیت موجود اظهار نارضایتی میکنند؟
در پاسخ باید گفت که عوامل متعددی در این قضاوت منفی دخیل بوده است. از جمله این عوامل میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- تغییر الگوی مصرف جامعه و بهتر شدن نسبی سطح زندگی مردم بخصوص از دهه دوم انقلاب به بعد که به تدریج باعث افزایش سطح انتظارات آنان از زندگی شد.
- افزایش چشمگیر سطح آگاهیهای اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه پس از انقلاب و در نتیجه، آرمانگرایی و توجه بیشتر آنان به نقاط ضعف و نارساییهای وضع موجود به جای توجه به نقاط قوت آن.
- ترویج و حاکمیت فرهنگ نادرست اجتماعی در جامعه در سالهای اخیر. بهصورتی که افراد، رفع تمامی مشکلات را تنها از حکومت و دولت -آن هم در کوتاه مدت- انتظار دارند.
- انعکاس نیافتن مناسب دستاوردها و عدم ارائه آمارهای دقیق، شفاف و تطبیقی از ابعاد اقدامات و تلاشهای صورت پذیرفته از سوی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به خصوص در مقایسه با قبل از انقلاب و کشورهای منطقه.
- عدم اطلاعرسانی مناسب به مردم در خصوص مشکلات موجود از جمله کاهش شدید درآمد سرانه نفتی کشور و ورود خسارتهای هنگفت به دلیل جنگ تحمیلی که در کاهش توان و عملکرد کارگزاران نظام و کارآمدی آنان بسیار موثر بوده است.
- توجیه نکردن مردم در خصوص سیاستهای اقتصادی دولت همچون واقعی کردن قیمتها که در نگاه آنان، بیتوجهی دولت به مشکلات مردم، تداعی شده است.
- فضاسازی و فعالیت گسترده تبلیغاتی مخالفان داخلی و خارجی نظام در سیاهنمایی وضع موجود و بزرگنمایی مشکلات.
- افزایش سطح توقعات و مطالبات جمعیت روستایی کشور تحت تاثیر رسانهها و برنامههای تلویزیونی و بالا رفتن سطح معلومات و ارتباطات فراگیر آنان با شهرها.
- جوان بودن جمعیت کشور که ایجاد نیاز روزافزون جهت تخصیص بودجه و امکانات در حوزههای آموزشی و تحصیلی، تفریحی و رفاهی، مسکن و بویژه اشتغال و ازدواج را به دنبال دارد.
به این فهرست میتوان عوامل دیگری را هم اضافه کرد، اما آنچه باعث تاسف میشود این است که امروزه به هنگام اظهارنظر درباره وضع موجود کشور -جدا از برخی تحلیلهای مغرضانه و جهتدار دشمنان- بخشی از تحلیلها و قضاوتهای دوستان نیز منصفانه و واقعبینانه ارائه نمیشود. موارد منفی بزرگنمایی شده و بسیاری از اقدامات و دستاوردهای مثبت نادیده گرفته میشود یا حتی تلاش جهتدار و معنیداری در خصوص القای این نکته به مردم و بخش بزرگی از فرهیختگان و خواص جامعه صورت میگیرد تا وضعیت اقتصادی و درجه توسعهیافتگی کشور حتی در مقایسه با قبل از انقلاب نیز بدتر نشان داده شود. با این وجود تامل واقعبینانه و تحلیل علمی تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان میدهد که با توجه به شرایط و محدودیتهای موجود، جمهوری اسلامی در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بیگانگان، در اصلاح و بهبود وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم خود نیز توفیقات فراوانی به دست آورد.
البته پرداختن به اقدامات مثبت نظام، به معنی نفی یا نادیده گرفتن معضلات و نواقص موجود نیز نیست. مشکلات موجود، اکثرا محسوس و مشهود برای عموم مردم است اما ممکن است نگاه و ذهنیت آنها تنها از زاویه کمبودها و نواقص شکل گرفته باشد. بنابراین، در این بحث سعی شد به منظور تعدیل و تصحیح نگرش افراد نسبت به وضع موجود، تلاشها و اقدامات انجام گرفته مدنظر قرار گیرد و مواردی که لازم است جهت قضاوت منصفانه لحاظ گردد. در عین حال باید اذعان کرد که اگر مقصود و تعریف ما از کارآمدی؛ «تخصیص بهینه امکانات در جهت دستیابی به اهداف تعیین شده از سوی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی برای تحقق الگوی مطلوب از یک جامعه دینی، انقلابی و انسانی برخوردار از حداکثر مواهب مادی و معنوی» باشد، در این صورت قطعا تا تحقق آرمان مطلوب و مدینه فاضله، فاصلهای بسیار داریم و ضروری است برای رسیدن به آن وضعیت، ضمن نقد وضع موجود به علتیابی مشکلات و بررسی دلایل عدم تحقق برخی از اهداف و آرمانها بپردازیم و با ارائه راهکارها و پیشنهادها جهت رفع آنها اقدام کنیم.
بعضيها ميگويند امريكا در انقلاب ايران تأثير داشت. شاه داشت ايران را به ژاپن ميرساند؛ امريكا ترسيد و اين معركه را راه انداخت. آیا چنین نظری صحیح به نظر میرسد؟
به نظر ميرسد سادهلوحانهترين و كمارجترين داوري نسبت به تاريخ يك ملت و از همه مهمتر يك انقلاب بزرگ اجتماعي مثل انقلاب كبير اسلامي اين باشد كه بخواهيم آن را منتسب به كشوري مثل امريكا كنيم. كساني كه اين ادعا را دارند يا جاهل به عظمت انقلاب و به تاريخ ايران هستند، يا مثل سلطنتطلبان اسير توهم توطئهاند و يا مزدوراني هستند كه از ناتواني غرب در به شكست كشاندن انقلاب اسلامي عصبانياند. بنابراين، تلاش ميكنند با چسباندن چنين برچسبهاي ناچسبي، عقدهگشايي کنند. اسناد موجود انقلاب اسلامي و دشمني امريكا با اين انقلاب تا آن پايه گويا است كه نياز به دليل ندارد. پشتيباني بيدريغ كارتر و ديگر مقامات آمريكايي از شاه، پيش از سقوط، طراحي كودتاهاي پيدرپي، حمايت از گروهكهاي مزدور و تروريست، تحريمهاي اقتصادي، وادار كردن صدام براي حمله به ايران، دادن سلاحهاي كشتار جمعي به صدام براي نابودي ملت ايران و انقلاب اسلامي، حمايت قاطع از نظام سلطنت، مقابله با پيشرفتهاي علمي ايران و دهها جريان، رويداد و نوشتههاي بهجامانده از مأموران امريكايي و ديگر دستاندركاران غربي در مبارزه با انقلاب اسلامي و دهها گواه زنده ديگر براي ابطال چنين ديدگاههايي كافي است.
شاه با كودتاي سازمان سيا و دلار امريكا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تاج و تخت از دست رفته خود را بار ديگر بازيافت و بر گُرده ملت ايران سوار شد. او پايگاه مردمي نداشت و با ياوري و پشتيباني بيدريغ امريكا به سلطنت و حكومت ادامه ميداد و اگر روزي امريكا دست از پشت او برميداشت، بيدرنگ سقوط ميكرد و قدرت سلطنت خود را از دست ميداد. بنابراين، اگر امريكا ميخواست او را از قدرت و سلطنت كنار بزند به برپايي انقلاب نيازي نداشت، ميتوانست به وسيله يكي از فرماندهان ارتش با يك كودتاي نظامي او را سرنگون كند و يا به شكلي به ترور او دست بزند و يا با دارويي مرگآور، بدون سر و صدا او را از ميان ببرد و اصولاً شاه در برابر امريكا تا آن پايه خودباخته، بياراده و ناتوان بود كه اگر امريكا به او رو ترش ميكرد، او بيدرنگ دستها را بالا ميبرد و همهچيز را رها ميكرد و ميرفت و ديگر لازم نبود امريكا براي بيرون كردن او انقلاب به راه بيندازد. همانطوري كه پدر او در مقابل انگليس دستها را بالا برد و همهچيز را رها كرد و از چنگ ملت ايران گريخت.
اينكه گفته شود شاه به دنبال ساختن ژاپن ديگري در ايران بود و امريكاييان نميخواستند اين اتفاق بيفتد نيز تحريف آشكار تاريخ است. براي اينكه اوضاع اقتصادي و اجتماعي به هم ريخته دوران شاه را كه ناشي از سياستهاي اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد بود بهتر درك كنيد شما را به نوشتههاي غربگراياني چون: فرد هاليدي، احمد اشرف، همايون كاتوزيان، ماشاالله آجوداني، آموزگار، مسعود كمالي، حسين بشيريه، بازرگان، گراهام رابرت، محسن ميلاني، مهدي پرهام و صدها نويسنده ديگر ـ كه اوضاع نابسامان و بيبرنامه و به هم ريخته اقتصادي دوره شاه را در آثارشان به خوبي ترسيم كردهاند ـ ارجاع ميدهيم. اين افراد هيچكدام طرفدار انقلاب اسلامي نيستند كه بگوييم با جانبداري نوشتهاند. ژاپن شدن ايران در دوره شاه، افسانهاي است كه سلطنتطلبان بعد از سقوط شاه درست كردند. حتي در همان دوره نيز به ندرت اثري پيدا ميكنيد كه سياستهاي رژيم پهلوي را تشبيه به سياستهاي ژاپن كرده باشند. رژيمي كه از فرق سر تا نوك پا امريكايي و غربي بود و توانايي حتي توليد يك لولهنگ را نداشت و سازمان برنامه، ارتش، وزارت اقتصاد، وزارت جنگ، وزارت صنايع، وزارت كشاورزي و ديگر سازمانهاي برنامهريزي و اجرايي آن را بيگانگان اداره ميكردند و حتي از تكنسينهاي داخلي هم محروم شده بود، چگونه ميتوانست ايران را به ژاپن تبديل كند؟
بنيادهاي اين ادعا عموماً از ناحيه سلطنتطلبهايي مطرح ميشود كه به خاطر وعدههاي پوچ امريكا در سرنگوني انقلاب اسلامي و شكست ذلتباري كه در ايران نصيب امريكا، نظام شاهنشاهي و غربگرايان وابسته به امريكا و سلطنت شده است به دنبال روزنههايي براي ايجاد ترديد در تاريخنگاري انقلاب اسلامي هستند تا دست كم نسلهاي آينده را از همراهي و پشتيباني از انقلاب اسلامي بازدارند و انقلاب اسلامي را بيرهرو سازند.
ســــه نکتـــه مهــــم
نکته اول: پیشرفتها و موفقیتهای کشور در عرصههای مختلف میتواند ملاک و معیار ارزیابی جهتگیریهای کلی نظام و عزم آن برای حرکت در مسیر پیشرفت و توسعه باشد و از این لحاظ میتوان کشورهای مختلف را بر اساس امکانات، منابع و… با یکدیگر مقایسه کرد. آنچه ارزش پیشرفتهای به دست آمده از سوی نظام جمهوری اسلامی را دو چندان میکند توجه به این نکته است که این پیشرفتها و موفقیتها در کشور با وجود مشکلات و موانع بزرگی همچون تحریمها و فشار قدرتهای بزرگ و جنگ تحمیلی و خسارتهای ناشی از آن و محدودیتهای زیادی صورت گرفته است. مشکلات و موانعی که میتواند حرکت هر کشوری را در این راستا متوقف کند.
نکته دوم: ساختار رژیم گذشته به گونهای بود که اجازه پیشرفت و توسعه کشور را سلب کرده بود؛ وابستگی شدید به کشورهای بزرگ، بیتوجهی به علم و تحقیقات علمی، بیاعتنایی به صنعت و توسعه کشاورزی و تولیدات داخل، وابستگی به نفت و عدم سرمایهگذاری عواید حاصله در جهت رشد و پیشرفت کشور و… از شاخصههای اصلی ساختار رژیم گذشته بودند. بدیهی است با وجود این ساختار ناسالم و بویژه با این تفکر و بینش، ادامه حیات این رژیم جز ترسیم آیندهای تاریک برای کشور چیز دیگری را به ارمغان نمیآورد. از این رو اگر رژیم گذشته سقوط نمیکرد و به حیات خود ادامه میداد، به یقین وضعیت کشور با امروز بسیار متفاوت بود و نه تنها از پیشرفتها و موفقیتهای علمی امروز خبری نبود، بلکه ما در راستای وابستگی به کشورهای بزرگ، امروز به عنوان کشوری کاملا وابسته و غیرتاثیرگذار در معادلات بینالمللی مطرح بودیم و در نهایت به عنوان نوکر و تامینکننده منافع قدرتهای بزرگ جایگاهی نامناسب در عرصه جهانی داشتیم. جایگاهی که به هیچ وجه با جایگاه و عظمت امروز نظام جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. بنابراین ساختار، روند و خطمشی کلی رژیم گذشته به گونهای بود که در صورت تداوم آن نمیتوانست استقلال، پیشرفت و رشد و توسعه کشور را فراهم کند و حاصلی جز وابستگی و عقبماندگی و از دست رفتن عزت و اقتدار کشور نمیداشت.
نکته سوم: بسیاری از پیشرفتهای به دست آمده در کشور پس از انقلاب اسلامی مرهون نسلی است که در فضای انقلاب اسلامی به رشد و بالندگی دست یافتند. علاوه بر اینکه آنچه مهم است حمایت و جهتدهی استعدادهایی است که میتواند در مسیر رشد و پیشرفت کشور مورد استفاده قرار بگیرد. از این رو تحصیلکردههای رژیم گذشته و دانشآموختگان در جمهوری اسلامی همه جزء سرمایههای علمی کشور محسوب میشوند.