حلقه وصل: ۲۹ تیرماه ۱۴۰۰ «خدیجه بابایی ابرقویی» همسر «محمدحسین فرجنژاد» پژوهشگر حوزهٔ صهیونیسم و دشمنشناسی به همراه تمام اعضای خانوادهشان در حالی که سوار بر موتور بودند، در یک تصادف دلخراش دار فانی را وداع گفتند.
بابایی دانشآموختهٔ رشتهٔ گرافیک بود و طراحی لباس، پارچه، عکس و کلاً کارهای هنری انجام میداد و دوست داشت تصاویر کتابها خصوصاً کتابهای داستانی کودکان را ترسیم کند.
پدرش میگوید: شبی که حاج قاسم شهید شد، منزل خدیجه در قم بودیم. بسیار متأثر و ناراحت بودند. اینطور نبود که حاج قاسم را بعد از شهادت بشناسند. از قبل ایشان را میشناختند و بعد از شهادت نیز این ارادت بیشتر شد.
آقای فرجنژاد و خانوادهشان علاقهمند بودند که ارادتشان را به حاج قاسم و بقیهٔ شهدا ابراز کنند. بچههایشان هم طبیعتاً به داستان، داستانک و سرگذشت شهدا، خصوصاً حاج قاسم علاقهمند بودند. در چنین خانوادهای اگر این روحیه باشد تقویت میشود و اگر نباشد شکل میگیرد.»
بابایی یک سال قبل از فوت، یعنی درست بعد از شهادت حاج قاسم داستان کتاب «خسته نباشید عمو قاسم» را نوشته است. پدرش در این باره میگوید: «خدیجه به من گفت ما داستانی دربارهٔ حاج قاسم آماده کردیم که میخواهم چاپ کنم. گفتم چه خوب؛ بده ببینم. خودم از سردار فلاحزاده یا مکتب حاج قاسم پیگیری میکنم تا به چاپ برسد. گفت نه! من باید تصاویر کتاب حاج قاسم را خودم بکشم. میخواهم تصاویر شایستهای برایش طراحی کنم.».
این ماجرا تمام میشود تا تیرماه ۱۴۰۰ که خدیجه بابایی و خانواده در تصادف به رحمت خدا رفتند. پدر که پیشینهای ذهنی از کتاب دخترش داشت در اسناد و مدارک او جستوجو میکند تا تصاویر کتاب را که احتمال میداد آماده کرده باشد، پیدا کند. او میگوید: «نگران بودیم که نکند آماده نکرده باشد. دیدیم اتفاقاً تصاویر را طراحی و آماده کرده. آنها را اسکن کردیم و تحویل دوستان دادیم. دخترم میگفت هم متن و هم تصاویر را خودم میخواهم کار کنم. که همینطور هم شد. متن و تصاویر این کتاب دست نخورده است».
بابایی دربارهٔ جوهرهٔ اصلی کار دخترش و انگیزهای که او را به سمت نگارش این متن و تصویرگری آن سوق داده است، توضیح میدهد: سال ۱۳۹۹ (یک سال قبل از فوت) دخترم گفت من دربارهٔ حاج قاسم متنی نوشتم. شما مطالعه کنید. دیدم متن خیلی خوبی است.
دخترم مثل همهٔ مردم ایران که حاج قاسم را دوست دارند، ارتباط قلبی و عاطفی با حاج قاسم داشت. همسرش هم در زمینهٔ دشمنشناسی کار میکرد. به همین خاطر موضوع حاج قاسم همیشه در منزل اینها زنده بود. زمانی که حاج قاسم حضور داشتند عملیاتهای ایشان مثل بوکمال، حلب و… را دنبال میکردند. خوشحالی مدافعان حرم، خوشحالی آنها و غم مدافعان حرم، غم آنها بود.
آقای بابایی با بیان اینکه چند عامل باعث ایجاد این انگیزه میشد، ادامه میدهد: «عامل اول، اشتراک در هدف بود. اینها در حوزهٔ دشمنشناسی و مبارزه با دشمن کار میکردند. حاج قاسم در صحنهٔ نبرد عملیات میکرد و اصطلاحاً عملیاتی بود، اینها ستادی بودند. ارتباط اینها با حاج قاسم ارتباط ستادی بود، نه عملیاتی. تا میتوانستند از طریق انتشار مفاهیم در فضای مجازی کار میکردند. هدفشان یکی بود.
ترویج فرهنگ جهاد و شهادت جزو برنامهٔ کاری این خانواده بود. در زمینهٔ تحقیق و پژوهش دفاع مقدس مشوق بنده در امر نویسندگی بودند.
محمدحسین فرجنژاد یک محقق صهیونپژوه و دشمنشناس بود. ایشان هماهنگ کرده بود که به عنوان مدافع حرم به سوریه و لبنان اعزام شود. اما در فرودگاه مانع شدند و گفتند شما در لیست هستید. قطعاً ایشان با اطلاعات سپاه کار میکرد و مقالههایش را به آنها میرساند. اهداف حاج قاسم را با کتاب، مقاله و معرفی صهیونیستها دنبال میکرد.
در واقع آرمان حاج قاسم، آرمان آقای فرجنژاد هم بود و هدف مشترکی داشتند. حتی قبل از گسترش فضای مجازی پیگیر مقاله و… بود. صاحب تحلیل و آیندهنگر بود.
در دفاع از حرم و مبارزه با داعش و صهیونیسم بینالملل فعال بود. با این تفاوت که ایشان قلم، و مدافعان حرم اسلحه به دست داشتند. در واقع اسحلهٔ آقای فرجنژاد قلمش بود و اگر نتوانست به صحنهٔ نبرد اعزام شود، در این سنگر فعالیتهای فرهنگی انجام میداد. خانوادهٔ فرجنژاد (پدر و برادرانش) هم در این عرصه فعال بودند.».
پدر نویسندهٔ کتاب «خسته نباشید عمو قاسم» با اشاره به اینکه خدیجه دو پسر و یک دختر داشت که حاج قاسم برایشان الگو بود، میافزاید: «به عنوان یک الگو حتی نوع لباس بچههایشان، در راهپیماییها، هفتهٔ بسیج و… مثل لباس حاج قاسم بود.
اخلاص حاج قاسم روی همهٔ مردم ایران اثر گذاشته و قطعاً روی اینها هم اثر داشته است. حاج قاسم برای همهٔ ملت ایران محبوبیت خاصی دارد.».
انتشارات جمکران، کتاب «خسته نباشید عمو قاسم» را به قلم و تصویرگری زندهیاد خدیجه بابایی، و با قیمت ۳۵ هزار تومان روانهٔ بازار کرده است.