سارا بوربور
دکترای علوم کامپیوتر از دانشگاه ماینز کلرادو
از روزی که پایم را گذاشتم ایران، بدون اغراق، هفتهای نیست که بر من بگذرد و کسی نپرسد چرا اومدی؟ پشیمون نیستی؟ نمیخوای برگردی؟
ناراحتکنندهترین قسمتش اینکه این سوال را حتی اطرافیان مذهبی و معتقدمون هم میپرسن. این نشوندهندهی اینه که اینقدر تبلیغات دروغ از زندگی اونجا و آزادیهایی که چندان هم واقعی نیستن زیاد شده که برخی افراد مذهبی هم باورشون شده زندگی اونجا بهتر از اینجاست.
امروز که خبر دستگیری یکی از دوستان خوب و نزدیکمون خانم مرضیه هاشمی مجری پرستیوی، که برای دیدن خانوادهش به امریکا رفتهبود رو شنیدم، انگار تمام خاطرات تلخ این ۶ سال جلوی چشمم ظاهر شد.
تمام ترسهایی که به محض خروجم از خونه تمام وجودمو پر میکرد که نکنه کسی بهم حمله کنه، نکنه کسی بهم توهین کنه، نکنه پلیس بگیرتم، نکنه... و میمردم تا مسیر ۱۵ دقیقهای از خونه تا آفیسم رو طی کنم.
یادم میآد یه بار یه امریکایی تا منو دید از اونطرف خیابون اومد این طرف و بدون مقدمه گفت تو مال کدوم کشوری؟ اینقدر هل شده بودم که از ترس جونم گفتم عربستان!
یا اینکه یه بار دیگه داشتم تو مسیر خوابگاه به دانشگاه میرفتم و در حال آمادهکردن جملاتی بودم که میخواستم به استادم بگم. دست بر قضا اینبار حواسم به اطراف نبود. ماشینی به سمتم اومد، گارد ریل رو شکست و شروع کرد فحش دادن! من که یه دفعه به خودم اومده بودم دیدم دارم میرم زیر ماشین و تنها کاری که کردم این بود که خودم رو کشیدم عقب تا زیر ماشین نرم. بلافاصله یکی از کارمندهای دانشگاه که پشت من بود و ماجرا رو دیده بود، اومد سمتم و در عین حال که اونم مثل من ترسیده بود گفت شما که اینطوری هستی بیشتر باید مراقب خودت باشی! با حرفش، با خودم فکر کردم و گفتم مگه به جز یه روسری روی سرم چی دارم که باید اینقدر مراقب خودم باشم و بترسم؟!
هیچ وقت صدای nice گفتن کارمند ثبت احوال یادم نمیره؛ زمانی که میخواست برای دخترم ID card صادر کنه و از ما پرسید مال کدوم کشورین و همسرم گفت ایران؛ نایسی گفت که از هزار تا فحش بدتر بود!
نه اینکه فکر کنید این رفتارها فقط به خاطر ایرانی بودنم باشه! آزادی امریکایی یعنی دوست امریکایی ما رو درست روبروی مسجد، با اسلحه تهدید به مرگ کردن و گفتند برگرد به کشورت، فقط به خاطر حجابش! و خدا میدونه اون روز تو مسجد بر همهی ما چه گذشت...
حالا می خوام جواب همه سوالهایی که شنیدم رو اینجا و به این بهونه بدم: دوستان؛ درسته که زندگیام در امریکا از لحاظ امکانات رفاهی خوب بود، اما من خیلی خیلی خوشحالم که دیگه در امریکا، مهد آزادی، زندگی نمیکنم. چون از نظر من امنیت داشتن از سایر امکانات بهتره! خوشحالم که در کشور به نظر شما عقبموندهی خودم هستم، اما احساس تعلق به اینجا میکنم. هر زمان که بخوام خانوادهام رو میبینم و به پدر و مادرم خدمت میکنم. بچههام رو هم با فرهنگ و اعتقادات اسلامی بزرگ میکنم. مضافاً هر تلاشی که در کشور خودم میکنم برای هموطن خودم هست.
آری، به امریکا رفتم و علوم روز رو تحصیل کردم و تجربه کسب کردم، اما ترجیح میدم به مردم کشورم خدمت کنم، تا اینکه در امریکا بمونم و غرق در نعمات دنیوی باشم؛ همون نعماتی که معلوم نیست امروز یا فردا توسط پلیس امریکا سلب بشه یا توسط مردم معمولی شون...
دستگیری خانم مرضیه هاشمی نشون داد امریکا بهشت نیست، اگر هم باشه برای مسلمانهایی که آزادانه عقایدشون رو اعلام میکنند، نیست.
دستگیری مرضیه هاشمی و کشف حجاب و عکسبرداری از ایشون در این حالت نشون داد، آزادی مطلق ادیان در این کشور وجود نداره، برخی اوقات به خودشون اجازه میدن اعتقادات شخص رو نفی کنن و طرف رو شکنجه روحی بدن.
دستگیری مرضیه هاشمی حقوق بشر امریکایی رو هم نشون داد؛ اینکه بدون دادگاه یک نفر رو بفرستی زندان و به دست و پاش غل و زنجیر بزنی و در سرمای زندان فقط یک تیشرت بهش بدی...
آری؛ دستگیری مرضیه هاشمی، دلیل بازگشتم به ایران رو فریاد میزنه!
امریکا و همه نعمتهاش برای دوستدارانش، ایران و همه مشکلات و کم و کاستیهاش برای من و امثال من. الآن که حدود یکسال از بازگشتم به ایران میگذره، از بازگشتم به کشور راضیم و امیدوارم که بتونم برای اعتلای کشورم قدمی بردارم.