
سرویس پرونده:تبري از دشمنان دين، يکي از آموزه هاي مورد تاکيد دين مبين اسلام است که بخصوص در نزد شيعيان از جايگاه خاصي برخوردار است. واژه تَبَرِّي که در لغت به معناي دوري کردن و جداشدن است، در اصطلاح و استعمال ديني آن نيز به معناي بيزاري و دوري گزيدن از دشمنان و منکران دين است. تبرّي در اين معنا ريشه در قرآن کريم دارد و محور بسياري از آيات قرآن کريم است. در مکتب شيعه تبرّي از دشمنان دين، يکي از ارکان دين است که در کنار تولّي، از نشانه هاي ايمان واقعي به حساب ميآيد. همين خصوصيت باعث شده است که شيعيان در هر زمان و هر شرايطي داراي روحيه ظلم ستيزي و طاغوت گريزي باشند. از همين رو در مکتب تشيع از ما خواسته شده که ضمن انکار روش و سلوک اهل باطل و منکران ولايت الهيه در گفتار، در قلب و باطن خود نيز از آنان بيزار باشيم. همچنانکه تشيع واقعي هنگامي نمايان خواهد شد که در عمل نيز از رفتارهايي که مورد رضايت اهلبيت(ع) نيست، کناره بگيريم.
تفسيري خاص از تبري
عليرغم حقيقت غيرقابل انکار، عدهاي با تفسيري خاص از تبري نه تنها آن را به محدوده گفتار منحصر ساختهاند، بلکه آن را معادل دشنام و توهين و لعن علني به مقدّسات اهلسنت ميدانند. اين افراد معمولا به جامعه شيعه اينگونه القاء ميکنند که پذيرش وحدت اسلامي مستلزم آن است که شيعه به رخدادهاي صدر اسلام و خصوصا وقايع بعد رحلت پيامبر اکرم(ص) همچون اهلسنت بنگرد. صريحتر اينکه آنها پذيرش وحدتاسلامي را به معناي دست کشيدن از عزاداري حضرت فاطمه زهرا(س) و يا انکار مصائب اهل بيت(ع) تفسير ميکنند. به نظر ميرسد ريشه اين شبهه از آنجا است که معمولا براي حفظ وحدت اسلامي ميان مسلمانان گفته ميشود: «به مقدّسات ديگر مذاهب اسلامي دشنامگويي، توهين و لعن نکنيد، هر حرف و سخني را در هرجايي نشر ندهيد؛ خصوصاً مطالبي را که قابلپذيرش براي اهلسنت نبوده و تنها هيجانات مذهبي آنها را برميانگيزد، در مناطق سنينشين از بيان سخنان تفرقهانگيز اجتناب شود، و اعتقادات مذهبيِ شيعه براي آنها بهگونهاي بازگو شود که خصومت و دشمنيِ مذهبي به بار نياورد.»
مروجانِ وحدت اسلامي و حذفِ آموزه تبري از شيعه!
بيان اين سخنان ممکن است افرادي را به اين توهم اندازد که مروجانِ وحدت اسلامي خواستار حذفِ آموزه تبري از شيعه بوده و يا اصلا منکرِ مصيبتهاي زهرا(س) هستند. اما حقيقت اين است که عمومِ کساني که بر ضرورت حفظ وحدت اسلامي تأکيد ميکنند، هيچگاه چنين ارادهاي را نداشته و ندارند، بلکه سخن در اين است که برپايي مجالس روضه حضرت زهرا(س) و بيان مصائب وارده بر ايشان، براي شيعيان سودمند بوده و در جاي خود حتما بايد آنها را بيان نمود، ولي طرح مستقيم و بيپرده همين سخنان در جمع اهلسنت که معرفت و شناخت درستي نسبت به وقايع صدر اسلام ندارند، زيانش بيش از سود آن است. از همين رو در برپايي جلسات روضه فاطميه در سطح عمومي بايد ملاحظاتي را نظر گرفت، چراکه هر سخن وقتي و هر نکته مکاني دارد. ائمه اطهار(ع) نيز بارها بر اين نکته تأکيد کردهاند که در برابر اهلسنت بايد هر سخن و اعتقادي از تشيع بازگو نشود، ولي بعضي از شيعيان نگاهي بدبينانه به اين موضوع داشته و فکر ميکنند که توصيهکنندگان به اين سيره و روش، هدفشان کمرنگ کردنِ اعتقاداتِ تشيع است. متأسفانه اين افراد توصيه به رازداري و يا مُدارا با ديگر مسلمانان را با محافظهکاري در درون تشيع اشتباه گرفته و فکر ميکنند چنين توصيههايي، ابعاد تبليغيِ درونِ شيعه را نيز شامل ميشود. به اين معنا که براي مخاطبان شيعه نيز بايد پنهانکاري داشت و يا بايد براي خوشايند ديگران از کساني که در حق اهلبيت(ع) ظلم کردهاند به خوبي و نيکي ياد کنيم. اين درحالي است که موضوع پنهانداري تنها مربوط به تبليغِ عموميِ معارفِ تشيع است و هيچ توصيهاي به محافظهکاري و پنهانداري در جمعِ شيعيان نشده است.
مانع تعقل و تفکر در حقانيت تشيع
لذا وحدت اسلامي، اعتقادات هيچ شيعهاي را هدف قرار نداده است و پايبندي به آن هيچگاه منجر به تضعيف مسائل مذهبي شيعيان نميشود، بلکه تأکيد بر آن است که اظهار بيپرده بعضي مطالب براي اهلسنت ممکن است به انتقال محتواي تشيع آسيب رساند و مانع تعقل و تفکر در حقانيت تشيع شود. ازاينرو در روايات ائمه اطهار(ع) توصيهها و راهبردهاي فراواني در اين زمينه وجود دارد که آنها را ميتوان در بابهايي همچون تقيه، افشاء اسرار اهلبيت(ع)، مُدارا و... مشاهده کرد. مثلا امام صادق(ع) به عبد الاعلي فرمودند:
تحمل امر ما تنها به تصديق و پذيرفتن آن نيست، [بلکه] از جمله [شروط] تحمل امر ما پنهانداري و نگهداشتن آن از نااهلش نيز هست. به شيعيان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت كند بندهاي را كه دوستي مردم [اهل سنت] را به سوي خود كشاند، حديثي که بديشان ميگوييد مطابق شناختشان باشد و آنچه را نميپذيرند از آنها بپوشيد. سپس فرمود: بهخدا قسم ناصبياي که به جنگ ما آمده، زحمتش براي ما از كسي كه چيزي را كه نميخواهيم از قول ما ميگويد، بيشتر نيست. چون دانستيد كسي [مطالب خاص شيعه را] فاش ميكند، به نزدش رويد و او را از آن باز داريد، اگر پذيرفت [چه بهتر] وگرنه كسي را كه نزد او حرمت دارد و از او شنوايي دارد بر او تحميل كنيد [تا منعش كند و بازش دارد] همانا مردي از شما که نيازمند چيزي است به نرمي خواستهاش را مطرح ميکند تا حاجتش برآورده شود، نسبت به حاجت من هم نرمي به خرج دهيد چنانكه نسبت به حوائج خود ميكنيد؛ اگر از شما پذيرفت [که هيچ] وگرنه سخنش را زير پاي خود دفن كنيد [و نشنيده انگاريد] و نگوييد او چنين و چنان ميگويد، زيرا نقل شما به ديگران، مردم را بر من و شما ميشوراند. هان بهخدا اگر شما آنچه را من ميگويم بگوييد، اعتراف ميكنم كه شما اصحاب من هستيد...»
بايد به نفوذ و تأثير کلام توجه کرد
در روايتي ديگر امام صادق(ع) ميفرمايد: «گروهى مرا امام خود مىپندارند، به خدا قسم من پيشواى آنان نيستم خدا آنان را لعنت كند كه هر چه را من پردهپوشى مىكنم آنان پردهاش را مىدرند [آشكارش مىكنند] من چنين و چنان مىگويم آنان مىگويند حتما مرادش فلان و بَهمان بوده است، من فقط امام كسى هستم كه از من فرمانبردارى كند». بااينحال متأسفانه بعضي در هرکاري سياستي خاص به کار ميبندند بهجز عرصه تبليغ دين و مذهب، که بيپرده و بيموالات هر سخن و مطلبي را در هرجايي بيان ميکنند. اما در مسير بازگويي حقايق اسلامي بايد به نفوذ و تأثير کلام نيز توجهي خاص داشت؛ زيرا در فضاي دشمني و تقابل مذهبي هيچگاه حرف حق شنيده نميشود و حقيقت حتي اگر بسيار روشن و با دلايل فراوان نيز بيان شود، فايدهاي ندارد، بلکه بحث و مجادله بيشتر در چنين فضايي بهجاي هدايت ديگران، تنها آتش تنور تعصبات مذهبي را شعلهور ميکند.
با منطق توهين و دشنام ميانه نداريم
همچنين بايد بر ايننکته توجه داشت که منطق ائمه اطهار(ع)، منطقي علمي و استدلالي بوده است و چنين منطقي هيچگاه با توهين و دشنام ميانه ندارد. ولي دشمنان شيعه و اهلبيت براي اينکه به فضاي تعصب دامن بزنند و مسلمانان را از پيشوايان واقعي اسلام يعني ائمة اطهار(ع) دور کنند، همواره درصدد بودهاند منطق شيعه و اهلبيت(ع) را منطق دشنام و توهين جلوه دهند. از همين رو آن بزرگواران با توجه به اين توطئه و تزوير دشمن، همواره با منطقِ علميِ خويش به دفع و رفع اين اتهام ميپرداختند. چنانچه روايت شده پس از آنکه مامون دخترش را به امامجواد(ع) تزويج کرد، در مجلسي که مامون و امامجواد و يحييبناَکْثَم و گروه بسياري در آن حضور داشتند، يحييبناَکْثَم بهقصد تخريب وجهه اهلبيت(ع) و ايجاد فضاي تعصب مذهبي در آن جمع، فضايلي را براي خلفا از احاديث نبوي بيان ميکرد که امامجواد(ع) به همه با احترام و بهصورت علمي و منطقي پاسخ ميداد و براي در همشکستن فضاي تعصب در ابتداي استدلال خويش ميفرمود: «لَسْتُ بِمُنْكِرِ فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِن...؛ من منکر فضيلت ابوبکر نيستم؛ ولي...»، « لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ عُمَر وَ لَكِن...؛ من منکر فضيلت عمر نيستم؛ ولي...». بدين اينگونه امام با درنظرگرفتن ملاحظات اعتقادي اهلسنت و بدون هيچ توهيني، به نقد سخنان فتنهانگيز يحييبناَکْثَم پرداخت و توطئههاي او را براي بياحترامي به مقدسات اهلسنت ناکام گذاشت.
عدم توجه به توصيههاي اهلبيت(ع)
اما متأسفانه امروز عدم توجه به توصيههاي اهلبيت(ع) موجب فتنههاي مذهبي در جهان اسلام شده است، آنگونه که از يک طرف گروهي با زبان و گفتار احساسات مذهبي طرف مقابل را مجروح ميسازند و گروه ديگر در مقابل با قتل و جنايت نسبت به مسلمانان، فتنهگري را مسلک خويش قرار دادهاند. از اين جهت است که امام رضا(ع) ميفرمايند: «الْمُسْلِمُ الَّذِي يَسْلَمُ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِه ، مسلمان آن كس است كه مسلمانان از زبان و دستش سلامت باشند!»
دامن زدن به جنگ شيعه و سني
نکته مهم ديگر اين که گاهي اوقات مطلبي اگرچه حق است، ولي طرح آن در شرايط خاصي، خود يک باطل و انحراف است. توضيح بيشتر اينکه دشمنان اسلام قصد دارند مسلمانان را از آرمانهاي اسلامي دور کنند و با ترويج گفتمان وهابيت، پايههاي نفوذ اسلام آمريکايي به رهبري عربستان سعودي را محکم کنند. در چنين شرايطي آيا صحيح است که با طرح عمومي بعضي مسائل اختلافي، به جنگِ شيعه و سني دامن زده و مسلمانان را از توجه به خطر اسلام آمريکايي غافل داريم؟ در شرايط امروز بايد بدانيم بازگويي چه مطالبي براي مسلمانان اولويت دارد. آيا لازم است که در مجامع عمومي مسلمانان به پررنگکردن مباحث اختلافي شيعه و سني بپردازيم يا خطر وهابيت و اسلام آمريکايي را گوشزد کنيم؟
حقيقت اينکه اميرالمؤمنين علي(ع) نيز پس از خلافت خويش، مبارزه با اسلام اموي را مقدم بر هر امر ديگري ميدانستند، ازاينرو هنگامي شخصى از طايفه بنى اسد از آن حضرت پرسيد: «چگونه قوم شما، شما را از اين مقام(خلافت) كنار زدند، درحالي که شما سزاوارتريد؟» آن حضرت در پاسخ گفتند: «يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْر سَدَد ؛ اى برادر اسدى! تو مردى مضطرب و دستپاچهاى و بىهنگام پرسش مىکنى»
سپس آن حضرت با اين بيان که تو احترام خويشاوندى سببى دارى و هم حق پرسش، پاسخي کوتاه دربارة مسئله جانشيني پيامبر اسلام(ص) بيان داشتند، ولي در ادامه با خواندن شعري خواستار آن شدند که در چنين شرايطي بهجاي پرداختن به ماجراي خلافت، به موضوع معاويه و اسلام اموي پرداخته شود. حضرت سپس فرمودند: «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِه، اکنون بيا و مشکل مهمّ پسر ابوسفيان را تماشا کن.» اميرالمؤمنين(ع) در اين قسمت تأکيد ميکنند که هدف اسلام اموي تنها استيلاى بر خلافت اسلامى نيست، بلکه آنها کمر به محو اسلام بستهاند: «حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ...، آنها کوشيدند نور خدا را که از چراغش مىدرخشيد خاموش سازند.»
شيعيان واقعي اميرالمؤمنين(ع) نيز خوب ميدانند که امروز اسلام آمريکايي تهديدي براي اساس اسلام است و تنها راه مبارزه با آن اتحاد اسلامي است، زيرا با آگاهي و هوشيارياي که در پرتوي اين اتحاد براي مسلمانان ايجاد ميشود، پردههاي تعصب مذهبي کنار رفته و دير يا زود، طومار اسلام آمريکايي درهم خواهد پيچيد.