به گزارش حلقه وصل، سید حمیدرضا قادری از فعالان طبابت و کتابت در مطلبی نوشت:
من، آقای مجلسی نیستم
اما دلم میخواست یکعصر محرمی، توی محلهای غریب، ناگهان زنی از آنجاافتادههای تَر و فرز که راه میافتند در محله و درِ تکتک خانهها را میزنند و حتی معطل «کیه؟»گفتنِ زن خانهدارِ در خانه ماندهٔ همسایه نمیمانند و از همان پشت در، با صدای زیر خشدار بلند میگویندش:
«حاجخانوم روضه داریم! پلاک سینْزده!»
-جلویم را بگیرد و بگوید:
«سلام!تَشیف میارین خونهمون؟روضهٔ ما آقا نداره.»
مثل قافلهای که سقا ندارد، لشکری که میر و سالار ندارد.
و نفهمم به قیافهام اعتنا کرده یا به دل خودش اعتماد، اما هرچه هست من حالا مجلسی دارم که حدیث کسایش را خوانده و منتظر روضهاش نشسته.
یااللهی میگویم و میروم روی صندلیای چوبی که رویش پارچه مشکی افتاده، مینشینم.
چوبهای صندلی زیر سنگینی تنهام قیژقیژ میکنند. به گوشهگوشهٔ مجلس با تبسم نظر میکنم و سلامشان میدهم. روها را گرفتهاند، برخی به دندان، برخی مثلثی به مدد انگشتانشان.
از کنار دستم مفاتیحی برمیدارم. روی دیوار خانه، دو قاب عکس است؛ یکی پیر و یکی جوان ولی هر دو از دسترفته. مفاتیح را ورق میزنم تا زیارت جامعةالمومنین و شروع میکنم برایشان خواندن و ترجمه:
«یَا مَوَالِیَّ فَلَوْ عَایَنَکُمُ الْمُصْطَفَی وَ سِهَامُ الأُْمَّةِ مُغْرَقَةٌ فِی أَکْبَادِکُمْ وَ رِمَاحُهُمْ مُشْرَعَةٌ فِی نُحُورِکُمْ؛ای سروران من،چه حالی داشت محمّد مصطفی اگر شما را میدید در حالیکه تیرهای ملت، در جگرهای شما فرورفته و نیزههایشان در گلوهای شما قرار گرفته»
مجلس ساکت است.اینها روضهٔ اینشکلی نشنیدهاند؛ بهناگهان،بیهیچ درآمد و پیشزمینهای؛میگویمشان:
«ما وقتی مشکلات بهمون رو میارن، وقتی فکر میکنیم مصیبتی که دیدیم، خیلی سخته، چهکار میکنیم؟دنبال یکی میگردیم باهاش درددل کنیم! یه دردآشنا»
و بعد برایشان میخوانم:
«فَهَلِ الْمِحَنُ یَا سَادَتِی إلاَّ الَّتِی لَزِمَتْکُمْ وَ الْمَصَائِبُ إلاَّ الَّتِی عَمَّتْکُمْ؛پس ای سروران من! آیا محنتها غیر آن است که ملازم شما شد و مصایب جز آن است که شما را فرا گرفت؟»
رخدررخ آدمهای قابگرفته روی دیوار میگویمشان:
«تعبیر از منه که توسل گاهی یعنی مصیبتهامون رو ببریم پیش کسایی که وقتی داریم جزع و فزع و وجع میکنیم، بشینن کنارمون، دستی بکشن روی صورتمون و بگن چیه؟ چی از دست دادی؟ ما هم بچه شیرخواره دادیم، ما زن به اسیری فرستادیم، ما هم جوون دادیم! سر برادرت رو دستبهدست کردن تا حالا؟ بهصورتت تف انداختن؟ و اونقدر برامون بگن، تا خودمون شرم کنیم و بگیم..»
و اینجای مجلس آرام دم بگیرم:
-«سیدی ماکو مثلُکَ الغریب