به گزارش حلقه وصل، محمدحسین رجبیدوانی محقق تاریخ اسلام در نشست «نقش محمد حنفیه در تاریخ اسلام» طی سخنانی گفت: در تاریخ و بهویژه با اهتمام قرآن آموزههای فراوانی است و لذا این که قرآن اینقدر به تاریخ اهتمام دارد برای گرفتن درسها و عبرتها است، نکته دیگر این که انتساب به اهل بیت (ع) افتخار بزرگی است، ولی دلیل بر رستگاری نیست، اگر آن فرد در مسیر پدر خود حرکت کند رستگار است، چراکه پسر نوح (ع) نیز فرزند پیامبر بود و در مقابل او ایستاد و در نهایت جهنمی شد.
وی در ادامه افزود: اینکه به هر قیمتی اگر منتسبان اهل بیت (ع) لغزشی دارند را توجیه کنیم صحیح نیست، امام رضا (ع) برادری به نام زید دارند که او در قیام علیه مأمون حضور داشت و در بصره نیز برخی از آنها را کشت، اما در ادامه مامون زید را دستگیر کرد و به امام رضا (ع) نیز منت گذاشت که او را به خاطر تو بخشیدم، بعد بحثی بین او و امام (ع) ایجاد شد، امام (ع) گفت: «تو فکر کردی، چون فرزند حضرت زهرا (س) هستی مجازاتی نداری»، امام (ع) میگوید تو اصلاً مانند زید شهید نیستی و یا جعفر کذاب که برادر و فرزند امام (ع) است و در باطل بودن او شکی نیست، اما برخی از روی شدت ارادت به اهل بیت (ع) آمدهاند توجیه کردهاند که او جعفر توّاب شده و توبه کرده است، اما این گونه نیست. کسی که باعث شد امام کاظم (ع) توسط هارون دستگیر و شهید شود نیز برادرزاده امام (ع) یعنی علی بن اسماعیل بوده است. با این حال این شخص توبه هم کند آیا قابل قبول است؟ البته محمد بن حنفیه این گونه نیست و در تاریخ و حدیث دو نوع حرف در مورد او داریم که برخی جنبههای مثبت و برخی جنبههای منفی او را گزارش کردهاند.
این پژوهشگر تاریخ بیان کرد: در ارتباط با بحث ایشان و این که خدمت امام علی (ع) در صفین رسیدند نیز دو نقل متفاوت داریم، یکی در حدیث است که به امام علی (ع) اعتراض میکند من برادر حسن (ع) و حسین (ع) هستم و چرا آنها را به میدان نمیبرید و امام (ع) میگویند آنها فرزندان رسول خدا (ص) هستند. اگر سند این نقل درست باشد یعنی محمد بن حنفیه به ولایت شناخت و معرفت نداشته است.
به گفته وی، او فرزند امام (ع) است، اما همین قدر که به خود اجازه دهد و خود را با امام معصوم مقایسه کند و به زبان آورد و گلایه کند را ضعف میدانم و از این فرد قابل قبول نیست، یا مورد دیگری در مورد ایشان در حدیث است که امام علی (ع) در بستر شهادت است و میگوید مَثل من مانند یعقوب است که 12 پسر داشت و گفت: همانگونه که یعقوب سفارش یوسف را کرد، به حسنین (ع) سفارش میکنم، اما یکی از فرزندان امام علی (ع) که نااهل است و برخی گفتند عمر بن علی و برخی گفتهاند عبیدالله است در این جلسه گستاخی میکنند و به محمد بن حنفیه میگوید دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنم. در واقع او در اینجا حرف امام (ع) را نقض میکند و امام علی (ع) نیز او را طرد میکند و از خود میراند. بحث این است که اگر این نقل درست باشد عدم برخورد خود محمد بن حنفیه نسبت به این فرد را داریم که او با این فرد مقابله نمیکند و در این نقل نیامده که در ارتباط با رفتار غلط برادر خود عکسالعملی نشان دهد که جای سؤال و تامل است.
رجبی دوانی به نقلهای دیگری که اشاره به جنبههای مثبت شخصیت محمد بن حنفیه تصریح کرد: در یکی از نمونهها که اشاره هم شد روایتی از امام رضا (ع) است که فرمود: محمد نامها از معصیت خدا ابا دارند و یکی از آنها محمد بن حنفیه است، این نقل در رجال کشی نیز آمده و باید از نظر متن و سند بررسی شود و این حدیث اگر صحیح باشد، موارد منفی قبلی در مورد او صدق نخواهد کرد.
وی افزود: اما حدیث دیگری نیز داریم که در کتاب کافی نقل شد و مسأله را پیچیده میکند و آن هم ادعای امامت محمد بن حنفیه در مقابل امام سجاد (ع) است، بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، محمد حنفیه و امام سجاد (ع) در موسم حج و در مکه حضور دارند، حنفیه تصور میکرد و میگفت که تا به حال امامت بعد از پدرم به دو برادر من رسیده و حالا نیز نوبت برادر بعدی یعنی من است، امام سجاد (ع) به او میگوید، عمو از جاهلان نباش، اما حنفیه نمیپذیرد و میگوید به کنار حجرالاسود برویم و او را شاهد بگیریم که امامت از آن کیست، در این لحظه محمد نمازی میخواند، اما حجرالاسود عکسالعملی نشان نمیدهد، اما امام سجاد (ع) که حجرالاسود را خطاب قرار میدهد، با صدای فصیح در تایید امامت ایشان صدایی بلد میشود و البته میگویند او از این به بعد به امامت امام سجاد (ع) گردن مینهد.
این پژوهشگر تاریخ بیان کرد: همچنین حنفیه در تاریخ یک دانشمند است و این نقل نیز وارد شده که در صفین، شاید کسی است که میخواهد بین فرزندان امام علی (ع) اختلاف بیندازد؛ به محمد حنفیه میگوید چطور پدرت تو را به صحنه جنگ برده، اما حسنین (ع) را نبرده است و او در پاسخ میگوید آنها چشمان پدرم هستند و من دستان او، در نتیجه باید گفت که مشخص نیست که در این بین کدام یک از اقوال در این زمینه را باید قبول کرد.
وی یادآور شد: اما مورد بعدی در مورد حضور در قیام امام حسین (ع) و مواضع او است. قدیمیترین متنی که در این زمینه وجود دارد کتاب فتوح ابن اعثم کوفی است، ابن اعثم صاحب کتاب الفتوح در قرن چهارم بوده و اول فرد او است و بقیه از او گرفتهاند که آورده است، امام حسین (ع) اولا وصیت کرد به محمد بن حنفیه و بعد هم به او فرمود که بر تو باکی نیست که در مدینه بمانی و اخبار را به من اطلاع بدهی.
رجبی دوانی گفت: البته این نقل، حدیث نیست و نقل تاریخی است و بنده خدشهام بر این نقل این است که اولا امام وصیت را به امام بعدی میکند و چرا باید به محمد بن حنفیه وصیت کند، دوم این که مدینه برای امام حسین (ع) چه موضوعیتی دارد که اخبارش به اطلاع امام (ع) برسد، اخبار مدینه وقتی امام (ع) در کربلا هستند برای ایشان نفعی ندارد و سندی هم نداریم که در نقل مسائل قیام بگویند، فلان کس آمد و فلان پیام را از طرف محمد بن حنفیه آورد، لذا ضرورتی ندارد.
بر پایه این گزارش به نقل از ایکنا، این پژوهشگر تاریخ تصریح کرد: مطلبی در تاریخ و حدیث داریم که صفار در بصائر الدرجات آن را نقل کرده که کار را پیچیدهتر میکند و آن این که از امام صادق (ع) سؤال شد که علت تخلف حنفیه از همراهی با امام حسین (ع) چیست، در اینجا باید گفت: اگر او وصی امام حسین (ع) بود، باید، اما صادق (ع) نیز در پاسخ بفرمایند که او وصی امام (ع) بوده و اگر آن نقل درست باشد که او در مدینه بماند، باید امام صادق (ع) این را جواب دهند که دستور امام حسین (ع) بوده است، در حالی که جواب امام صادق (ع) تکاندهنده است، امام (ع) در جواب فرمودند: امام حسین (ع) که میخواست مدینه را ترک کند نامهای به کل بنیهاشم نوشت که هر کس من را همراهی کند به شهادت میرسد و هر کس باقی بماند روی فتح را نمیبیند. این نقل اگر درست باشد یعنی محمد بن حنفیه و تمام بستگان امام علی (ع) که با امام حسین (ع) همراهی نکردند، مانند زید بن الحسن و عبدالله بن عباس و ... روی فتح را نخواهند دید.
وی افزود: نکته دیگر این که محمد بن حنفیه دوستدار امام حسین (ع) است حتی در نقلهایی که میگوییم در صورت صحت، شخصیت او زیر سؤال میرود، اما باید گفت که او دلسوز است و امام حسین (ع) را نصیحت میکند که به کربلا نرود، اما این نقل نیز نشان میدهد که محمد حنفیه به ولایت امام زمانش باور داشته باشد، باید بداند که حق همان تصمیم امام (ع) است. امام (ع) تصمیم گرفته برای حرکتی بزرگ به کوفه برود و این پیشنهاد حنفیه یعنی نقطه مقابل تبعیت از ولیّ، بحث عمل به تکلیف امام (ع) است و محمد این را نمیداند، مورد دیگر که در منابع اهل سنت آمده است و در طبقات ابن سعد و تاریخ ابن عساکر گزارش شده از این قرار است که محمد نهتنها به کربلا به یاری امام حسین (ع) پا نگذاشت، بلکه فرزندانش را نیز به کربلا نفرستاد و نگذاشت که بروند، این نیز اگر درست باشد شخصیت او را زیر سؤال میبرد.
رجبی دوانی بیان کرد: اگرچه معتقدیم بعد از اتمام حجت امام سجاد (ع) با او، دیگر در عرصه امامت ادعاهایی ندارد، اما بعد از وفات او فرزندانش ادعای امامت داشتند، فرزندی دارد به نام علی که مدعی امامت است و فرقهای هم پدید آمده و برخی از محققان میخواهند بگویند این فرقه نبوده است، اما در ملل و نحل آمده است که این فرقه قائل به امامت محمد بن حنفیه بودهاند.
وی افزود: نتیجه بحث اینکه بحث در این زمینه جای کار دارد، همان طور که اشاره شد، نقلهای متفاوت و متضادی در مورد ایشان وارد شده است. مادر او جزء اسیران رده و قبیله مسیلمه کذاب بودند، اما افتخار این بود که بگویند او فرزند امام علی (ع) است یا فردی با سابقه ارتداد؟ این جنبه منفی دارد و به نظر من شاید به دلیل وجود برخی از اعوجاجها، او را محمد بن علی نخواندند و او را به نام قبیله مادرش خطاب کردند، خوله مانند امالبنین نیز نیست و به نام قبیله مادر او را منتسب کردند، لذا امیدواریم که نقلهای مثبت غلبه کند و حدیث پژوهان نیز بررسی کنند و او در مجموع شخصیت مثبتی داشته باشد، اما با این قرائن و شواهد اگر نتوانیم عکسش را اثبات کنیم محمد بن حنفیه مورد تایید نیست.
وی تأکید کرد: وصیت به محمد بن حنفیه توسط امام حسین(ع) موضوعیت ندارد، مگر قرار است امام سجاد(ع) نیز شهید شوند؟ اگر وصیت لازم است باید به وصی آن را توصیه کرد و امام(ع) نیز علم دارد امام سجاد(ع) باقی میماند. اینکه گفتند ودایع امامت را امام حسین(ع) به ام سلمه میسپارد، به این دلیل است که امام(ع) میداند پایان کار شهادت و اسارت و ... است، لذا شمشیر امام علی(ع) و ...، را اگر به کربلا میآوردند غارت میشد و از این جهت به ام سلمه میسپارند و میگویند اینها را به امام بعد از من تحویل بدهید؛ لذا نمیتوان گفت چون اینها به امسلمه سپرده شد، آن وصیت نیز به محمد بن حنفیه توجیه میشود.
وی افزود: در مورد این که اگر قبول کنیم اینها که به کربلا نیامدند مشکل داشتند، باید به این حدیث که همه بعد از امام حسین(ع) مرتد شدند جز سه، پنج یا هفت نفر اشاره کرد و یا این که امام صادق(ع) چرا در مورد تخلف حنفیه که از ایشان سؤال میشوند میفرمایند دیگر در این زمینه چیزی مطرح نشود؟ همچنین اگر قبول کنیم که ماجرای ادعای امامت و داستان حجرالاسود اینگونه بود که حنفیه کار مثبتی انجام دهد همانطور که مطرح کردند، باید گفت که این کار چرا روی فرزندان ایشان تاثیر نگذاشت و برخی از فرزندان او ادعای امامت کردند؟
رجبی دوانی بیان کرد: چطور امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر که با امام علی(ع) بیعت نکرده است میگوید با من همراه شو، اما محمد بن حنفیه که بعد از کربلا نیز دچار عارضه در ناحیه پا میشوند را دعوت نمیکنند؟ زهیر عثمانی دعوت میشود اما چطور حنفیه دعوت نشده است؟ همچنین باید گفت امام(ع) برای جنگ نمیرفته اما حنفیه به امام(ع) میگوید خطراتی وجود دارد و میخواهد ایشان را منصرف کند، امام(ع) فرمود خدا خواسته که شهید بشوم و فرزندانم اسیر شوند، وقتی امام اینها را صریح میگوید چه توجیهی برای حنفیه باقی میماند؟ اگر بخواهیم اینها از این اتهامات تطهیر شوند باید دلیل محکم آورد. به هر صورت این موارد که عرض شد، نکاتی است که باید بدان توجه داشت و به نظر نمیآید برخی از اینها قابل اغماض باشند.