به گزارش حلقه وصل، پوشش برنامه خبری برایش از همه چیز مهمتر بود. همین شد که نیمههای شب وقتی نتوانست با خودروی شخصیاش از شهر خارج شود، سراغ تاکسی رفت. تاکسی پیدا نکرد. اتوبوس هم نبود. با این حال از رفتن به مأموریت منصرف نشد. این بار سراغ خودروهای عبوری رفت. وقتی یک همسفر برای خودش پیدا کرد، اطمینانش بیشتر شد. خودروی پژو ۴۰۵ نقرهای همانی بود که جلوی پای محمد دلکش و همسفرش ترمز کرد. همان خودرویی که به ظاهر کاملا مطمئن بود، ولی درنهایت بلای جان محمد و دوست تازهاش شد. مسافری که روی صندلی عقب خوابیده بود، مسافر دیگری که روی صندلی جلو نشسته و رانندهای که سعی میکرد عادی باشد. همه اینها محمد و همسفرش را دلگرم کرد. آنها با کولههایشان راهی شدند، ولی در اولین خروجی همه چیز عوض شد. سناریو و صحنههای سیاه یک به یک به تصویر کشیده شد. محمد دلکش قربانی نقشه شوم سه زورگیر خشن شد. تا پای مرگ رفت و تمام اموالش را از دست داد.
حالا هشت روز از آن شب شوم میگذرد. محمد دلکش نمیتواند درست راه برود. با ۲۱ ضربه چاقو در بدنش زندگی میکند. تمام اموال باارزشش را از دست داده و مرتب در پلیس آگاهی و دادسرا در رفتوآمد است.
او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند آنلاین» آن شب پراضطراب را روایت کرد: «آن شب مقصدم رامسر بود. باید ساعت ۸ صبح به برنامه میرسیدم. ساعت ۱۲ شب بود که با خودروی شخصیام راهی شدم، اما بهدلیل قوانین منع تردد نتوانستم از شهر خارج شوم، برای همین به ترمینال آزادی رفتم. خودرویم را آنجا پارک کردم و خواستم با اتوبوس یا تاکسی بروم. ساعت حدودا ۳ نیمه شب شده بود. نه تاکسی پیدا کردم و نه اتوبوس. همان زمان بود که با یک پسر جوان آشنا شدم. دانشجو بود و او هم میخواست به رامسر برود، برای همین با هم راهی شدیم. نزدیک میدان آزادی شدیم. یک خودروی پژو ۴۰۵ نقرهای جلوی پایمان ترمز کرد. اتفاقا حواسمان بود که سوار هر ماشینی نشویم.
وقتی دیدیم داخل خودرو یک مسافر روی صندلی جلو و یک مسافر هم روی صندلی عقب است، خیالمان راحت شد. مسافر صندلی عقب خوابیده بود. اصلا مشکوک نبودند. هیچ موردی برای عدماطمینان وجود نداشت. برای همین سوار شدیم.»
دزدان کم سنوسال اما خشن
چهرهشان را به خوبی به یاد دارد. پسری کم سنوسال با لهجه ترکی و یک تیشرت سبز روی صندلی جلو، پسری حدودا سی ساله با خالکوبی روی بازوی سمت راست با اندامی درشت روی صندلی راننده و پسری قد بلند و حدودا بیست ساله نیز روی صندلی عقب نشسته بودند. محمد و دوستش کولهپشتیهایشان را داخل صندوق گذاشتند. در خروجی فتح بود که راننده به بیراهه زد: «همان لحظه من اعتراض کردم و نمایش ترسناک آنها آغاز شد. هر سه نفرشان چاقو داشتند و به من و دوستم حمله کردند. ضربهها را یکی پس از دیگری میزدند. سعی کردم مقاومت کنم. سعی کردم کنترل ماشین را از راننده بگیرم، ولی نشد.»
۲۵ دقیقه دلهرهآور
آنها همسفر محمد دلکش را از خودرو به بیرون پرت کردند. حتی هنگام ضربهزدن گوشی گرانقیمت او را هم شکستند. او را در میانه راه از ماشین به بیرون پرت کردند و محمد تنها ماند.
درگیری ادامه داشت و هر لحظه ممکن بود جنایتی رخ دهد: «درست یادم است. ساعت ۴و۲۰ دقیقه سوار شدم. ساعت ۴و۴۵ دقیقه از ماشین به بیرون پرت شدم. ۲۵ دقیقه زمان برد، ولی به اندازه چند سال طول کشید. در آن لحظه تصور میکردم که زنده نمیمانم. آنقدر مرا زدند که حتی توان حرکتکردن نداشتم.
ابتدای اتوبان ساوه درست بعد از عوارضی ساوه کنار گاوداری بود که مرا به پایین پرت کردند. دو ساعت طول کشید تا توانستم خودم را به جاده اصلی برسانم. در آن لحظات احساس میکردم که جان از بدنم خارج میشود. نمیتوانستم راه بروم. روی زمین میخزیدم. دو ساعت تمام روی زمین با آن همه زخم چاقو خزیدم. استخوان دندهام شکسته و درد امانم را بریده بود. با این حال باید خودم را نجات میدادم. درنهایت به جاده اصلی رسیدم. یک خودروی سمند مرا دید. با پلیس تماس گرفت و مرا به بیمارستان رساندند. ساعت ۷ صبح بود که به بیمارستان رسیدم.»
خسارت ۲۰۰میلیون تومانی
وضعیت همسفر محمد بهتر از خودش بود. او را همان ابتدا از خودرو به بیرون پرتاب کردند. او هم چاقو خورده بود، ولی اوضاعش بهتر بود. هم خسارت مالی و هم خسارت جانی کمتری دید.
با این حال او نیز پیگیر این پرونده و شکایتش است: «استخوان دندهام شکست. پای راستم ۱۳ ضربه چاقو خورد، طوری که حس از پایم رفته و نمیتوانم حرکتش بدهم. همسفرم هم ضربه چاقو خورده، ولی وضعیتش کمی بهتر است. او نیز خسارت مالی دید. چون جوان شیکپوشی بود، فقط لباسهای داخل کولهاش حدودا ۱۴ یا ۱۵میلیون تومان میارزید. هرچند که گوشی شکستهاش را با خود برد، اما من حدود ۲۰۰میلیون تومان خسارت دیدم. دوربین، لپتاپ، گوشی آیفون سون پلاس، مودم، تبلت سامسونگ و حدودا یک میلیون و هفتصد هزار تومان پولم را از دست دادم. از همان روز اول شکایت کردم. پروندهام در کلانتری ۱۴ احمدآباد مستوفی و پلیس آگاهی اسلامشهر تشکیل شد.»
دستگیری یک مظنون
یک نفر مظنون دستگیر شده؛ گفته میشود که یکی از سه دزد خشن عکاس خبری است. برای همین پرونده این زورگیری خشن با نیابت به اداره آگاهی پنجم پلیس آگاهی تهران منتقل شده است: «همسفرم فرد دستگیرشده را شناسایی کرده و حالا من باید بروم و او را شناسایی کنم. البته هنوز نرفتهام و مطمئن نیستم که خودش باشد. این درحالی است که علاوه بر خسارت جانی و مالی که از سوی دزدان به من وارد شد، کلی هم هزینه درمان پرداخت کردهام. البته از طرف محل کارم قول پرداخت تمام هزینهها و خسارتها را دادهاند. اتفاقا بسیار پیگیر حال من و پروندهام هستند. خودم هم بهزودی به محل کارم برمیگردم.»
حملههای مشابه
محمد دلکش که درحال حاضر معاون عکس آژانس عکس تهران است، در ادامه صحبتهایش میگوید: «البته این اولین باری نیست که طعمه زورگیران میشوم. چند بار دیگر سر برنامههای مختلف خبری هدف حمله قرار گرفتم، ولی در هیچکدام به اندازه حالا خسارت ندیدم. یک بار یادم میآید که برای سرقت مجسمهها درحال گزارش در خیابان استاد معین بودم. آنجا هدف حمله دزدان قرار گرفتم.
دستم را با چاقو بریدند. میخواستند دوربینم را سرقت کنند، اما موفق نشدند. با این حال چاقو خوردم. یک بار دیگر هم وقتی داشتم از برنامه خبری برمیگشتم، فردی قصد داشت کولهپشتیام که دوربین و تجهیزاتم داخلش بود، سرقت کند، اما من مقاومت کردم و این اتفاق نیفتاد.»