به گزارش حلقه وصل، آنقدر موضوع داغ و ملموس است که نیازی به مقدمهچینی نیست. مطمئنم تمام مخاطبان این صفحه حداقل یک بار گذرشان به این واژهها افتاده و در دو راهی انتخاب قرار گرفتهاند. رشوه یعنی شما چیزی خلاف قرار عرف به کسی بدهی تا در ازای آن به شما خدمتی ارائه کند. آنها اسمش را میگذارند هدیه، ولی درستش رشوه است. آنها میگویند معاملات زیرمیزی، ولی شما بخوانید همان رشوه! همان که حرام است و اسلام ما را از دادن یا گرفتنش منع کرده است. در دنیای امروز به نظر شما میشود کاری را بدون رشوه پیش برد؟ آیا میشود به عدالت اجتماعی و انسانیت تمام خادمان دولت اعتماد کرد و کاری از پیش برد؟ آیا میشود کسی بدون التماس یا پیشنهاد زیرمیزی کارش روی اصول پیش برود؟ شما چطور، کی و چقدر مجبور به دادن رشوه شدهاید؟ اصلاً رشوه دادهاید یا از خیر پیگیری کارتان گذشتهاید؟
به گفته یکی از شهروندانی که با او گفتگو کردهایم: «دردناک است که در یک کشور اسلامی رشوه، زیرمیزی یا پارتی و هدیه اجباری آنقدر جای پایش محکم شده که تبدیل به یک قانون نانوشته شده است. با ادامه این روند خیلیها به وجدان کاری اعتنایی نمیکنند و به قانون احترامی نمیگذارد. مردم به جای یافتن راههای قانونی و درست به میانبرهای غیرشرعی و غیرانسانی با عناوین مختلف روی میآورند.» روایتهای مردمی از رشوه دادنهایشان را با هم مرور میکنیم. مبلغش که بر اساس نوع کار و میزان سختی یا قیمت آن نرخ متفاوتی دارد و خواستههای غیرمعقول ملقب به زیرمیزی را تحتالشعاع قرار میدهد.
خانهام را روی ناامنی مردم نمیسازم رضا. ش/ کارمند
من مهندس ناظر هستم. کارم خیلی حساس است و هر روز که از خانه بیرون میروم، فکر میکنم این آخرین بار است که خانه را میبینم. میدانم یک روز پاکدستی و به قول پیمانکارها چغر بودن سرم را بر باد میدهد. پیشنهادهای من هیچ کدام زیر میز نیستند و اتفاقاً کاملاً قانونی و در کارتابل وارد اتاق کارم میشود. وقتی پروندهها را برای نظارت نهایی و تأیید نزد من میآورند با سختگیری من مواجه میشوند. مو را از ماست بیرون میکشم و اجازه نمیدهم ریالی پول کم و زیاد بشود. من کارم نظارت بر لولهگذاری گاز است. پیمانکارها کارهای عجیب زیادی میکنند. کارشان حساس است و با جان و مال مردم در ارتباط است. یک لولهگذاری غیراصولی گاز میتواند یک محله را به آتش بکشد و این یعنی فاجعه. کم کردن هزینهها مساویست با خطر و پر کردن جیب آنها. آنقدر برایشان سود دارد که در پرونده برای من کلید ویلا میگذارند. یک بار ۱۰ تا سکه بهار آزادی در صفحات یک سررسید بود که برایم آوردند و درست به همین دلیل اسمم را گذاشتند چغر!
همین اواخر صورت وضعیتی برایم آوردند که کلی برایم سود داشت و میتوانست زندگی من را زیر و رو کند. اگر حقوق هم نگیرم همین رشوهها میتواند من را به نان و نوایی برساند. ولی هرگز این پیشنهادات را قبول نکرده و سالها با ترس از تهدیدها سپری کردهام. میدانم که اگر من نگیرم اتاق کناری و کارشناس بعدی شاید بگیرد، ولی من خانه خودم را روی ناامنی و ترس مردم نمیسازم. من یک کارمند معمولی هستم و در ازای این پاکدستی و حساسیت بالا مزایای بیشتری دریافت نمیکنم، ولی شبها در نهایت خستگی، اما با وجدانی آسوده و خیال راحت سر بر بالین میگذارم. به نظر من نظارت شغل حساسی است و در لبه پرتگاه قرار دارد. در هر شغلی نظارت شغل درآمدزایی است و حواشی آن بیش از حقوق ماهانه سودآور است. البته برای کسی که اهلش باشد! شما فکرش را بکن این همه خانه غیراصولی و ناامن که دچار مشکلات و آسیب میشود، کدام ناظر با چه مبلغی آن را تأیید کرده است؟
فیلمهای آبکی که طرحشان تأیید میشود کدام ناظر در ازای چقدر آن را در اولویت تصویب قرار داده است؟
مالیاتهای هنگفتی که یکباره بخشیده میشود و زیرمیزیای که هرگز معلوم نمیشود و خیلی از کارهای دیگر که الان حضور ذهن ندارم، اما به راحتی با دادن مبلغی پول انجام میشود. این وسط حق عدهای که رشوه ندادهاند و کارشان گیر است خورده میشود و این عین حقالناس است.
رشوههایی که صندلیها را جابهجا میکند فاطمه. ر/ ۲۲ ساله
ما هم از رشوه زخم خوردهایم. فکر کنم بچههای کنکور پزشکی این بیعدالتی را تجربه کردهاند. صندلیهایی که در ازای مبلغ هنگفتی به آقازادهها و پولدارها میرسد و ما که شایستگی علمی بالایی داریم، اما پولدار نیستیم، محکوم میشویم به حذف از چرخه کنکور. همه سرمایهگذاری وقت و پولمان هدر میرود و آخرش رقابت را به یک مشت پول میبازیم. شما انتظار دارید جوانها با چه انگیزهای درس بخوانند؟ خیلی از دوستان من قید کنکور را زدهاند و همزمان با دوره دبیرستان سعی میکنند هنری را یاد بگیرند، چون از موفقیت عادلانه در کنکور ناامید شدهاند. این بیعدالتیها یعنی خشکاندن امید و آرزو، یعنی کور کردن گره استعداد و توانایی بچههایی که میتوانند آیندهساز یک کشور باشند، یعنی نابودی طرحهای موفقی که به خاطر نداشتن پارتی یا پول کافی برای سرمایهگذاری میمانند و تبدیل به اثر هنری ادارات میشوند و در عوض طرحهایی که برایش پول زیادی خرج کردهاند به سرانجام میرسد و....
رشوه و پارتی از بیسوادها پزشک میسازد و از نابغهها باربر. رشوه و خریدن آدمها حتی قانون را عوض میکند. دوست من در چرخه معیوب کنکور سراسری پاسخنامهاش گم شد. سهو یا عمدش بماند. بعد از پیگیریهای زیاد فردی را به آنها معرفی کردند که با سازمان سنجش در رابطه بود. او ۱۰ میلیونتومان طلب کرد تا پاسخنامه را پیدا کند و....
حالا من جوان حرفم این است. اگر پیدا کردن گمشدهها راه و چاه و قانون خود را دارد و میشود راه راست رفت چرا دنبال پیگیری خواستهها اینقدر با سختی و دشواری همراه است؟ اگر قانون ندارد و نمیشود کاری کرد پس چرا عدهای میتوانند؟ چرا پول میتواند معجزه کند و یکهو چیزهای گمشده را ظاهر کند؟ اگر در این مملکت همه چیز با مقیاس پول ارزشگذاری میشود پس تکلیف شایستهسالاری چه میشود؟ پس حرفهای قشنگ عدالتخواهی و حقوق برابر چه میشود؟ چرا برای شرکت در مصاحبه کاری ذوق و توانش را داریم، ولی چند روز بعد کسی که گزینش خوبی نداشته، اما پول و پارتی داشته انتخاب میشود؟
آدمها پلکانی با پارتی و رشوه تا سطوح بالای مدیریتی پیش میآیند. آن وقت انتظار داریم این اغلب کمسوادهای پولدار برای نجات کشورمان معجزه کنند؟ پزشکهای پولدار مشغول طبابت میشوند و هزار تا مشکل پیش میآید که میدانید. رشوه آدمها را از تلاش کردن دلسرد میکند، چون میفهمند که قرار نیست توانایی یا عملکرد آنها مورد ارزیابی قرار بگیرد. چیزی که مهم است پول و پارتی است که اگر داشتی پشت خودت را بستی و اگر نداشتی کارت زار است. کسی برای چیزی که میداند به دستش نمیآورد تلاشی نمیکند. البته اینهایی که گفتم عمومیت ندارد، ولی بیماری است که همچنان گسترش پیدا میکند.
دلم از رشوهبگیرها خون است حسین. ح/ تاجر
حرف از رشوه و پارتی نزنید که دلم از رشوهبگیرها خون است. من بارها بارنامههایم در گمرک گیر کرده است و خبر دارم که خیلی محصولات فاسدشدنی در چرخه دولتی فاتحهشان خوانده میشود. یا جنسی آنقدر آنجا میماند که موقع ترخیص قیمتش به شدت افت کرده و عدهای را به خاک سیاه نشانده است. در عوض آدمهایی دیدهام که یک هفتهای توانستهاند کالای خود را ترخیص کنند، چون قید سود بیشتر را زدهاند و مبلغی مناسب با بارشان رشوه دادهاند. اوایل راه و چاه را نمیدانستم و ضررهای هنگفتی در تجارت متحمل میشدم، ولی حالا اوضاع فرق میکند. هر جا کارم گیر باشد دست به جیب میشوم. آدمها هر کدام قیمت خاص خودشان را دارند. میگویند رشوه حرام است نباید داد و درست هم میگویند و واقعاً نمیدانم با این گناه چه باید بکنم، ولی وقتی شما هر بار به در بسته بخوری و ضرر پشت ضرر، بعد هم بفهمی که چارهاش راضی کردن مسئول پرونده است، مجبوری تن بدهی. اصلاً در بعضی کارها کمکم تبدیل به عادت میشود. یادت میرود وظیفه آن اداره یا سازمان چیست. یادت میرود آنها حقوق میگیرند که کار امثال تو را راه بیندازند. هم حقوق میگیرند هم برای وظیفهشان هدیه طلب میکنند. این واقعاً از حق و انصاف و انسانیت به دور است.
آنان که مثل آب خوردن وام میگیرند رضا ابراهیمی / کاسب
وقتی میخواهی وام بگیری هزار و یک تبصره و قانون درمیآورند و تو هی باید بروی و بیایی و پرونده تکمیل کنی، اما همزمان با پرونده تو یک وام ۱۰۰ میلیونی برای کسی پیگیر میشود که یک روزه همه کارهایش راست و ریس میشود و مسئول وام میگوید چند روز دیگر پول در حساب است. آنقدر پول قدرتمند است که سنگ را آب میکند چه رسد به وجدان کاری آدمها! با پول یا همان رشوه تبصرهها عوض میشود و یک نگاه ذرهبینی میخواهد که آن راههای قانونی را پیدا کند. همین نگاه ذرهبینی برایت کلی آب میخورد و اگر اهل حرام و حلال باشی که باید فاتحه وام گرفتن را بخوانی و تمام!
پای پول که وسط باشد آبدارچی یک اداره هم میتواند برایت معجزه رو کند و با دریافت یک پول چای، دستور ناممکن رئیس را بگیرد و میتواند دوندگی چند ماهه تو را یک هفتهای سروسامان بدهد. من همیشه میگویم قدرت یک نگهبان یا سرایدار از خیلی از مدیران بالاتر است. باید دم آنها را دید تا کار شما راه بیفتد. حتماً برای شما هم اتفاق داده است که برای ملاقات عزیزی به بیمارستان رفتهاید، ولی ساعت ملاقات تمام شده است. با عز و التماس و گذاشتن چند قطعه اسکناس در جیب کارتان راه میافتد و ناممکن تبدیل به ممکن میشود. مریضت در آی سی یو است، ولی تو پول میدهی تا بتوانی او را ببینی. پول میدهی نوبت عمل را جلو میاندازی. پول میدهی اتاق خوب به بیمارانت میدهند. پول میدهی و اندازه آن پول به بیمارت احترام میگذارند.
حتی اگر بخواهی مدرسه برای فرزندت ثبتنام کنی در قالب کمک به مدرسه یا عنوانهای دیگر پولی میدهی و مشکل ساکن بودنت در آن منطقه حل میشود. قدرت پول را نمیشود دست کم گرفت. اگر نباشد هیچ کاری درست انجام نمیشود. باید هر روز که از خانه بیرون میروی آماده دادن شیرینی با عنوانهای مختلف باشی؛ به پارکبان برای نگه داشتن جای پارک، به مسئول دفتر برای تنظیم یک قرار مهم، به مشاور املاک که هر طور شده معامله را جوش بدهد، به افسر رانندگی که جریمهات نکند و به ....
دردناک است که در یک کشور اسلامی رشوه، زیرمیزی یا پارتی و هدیه اجباری آنقدر جای پایش محکم شده که تبدیل به یک قانون نانوشته شده است. با ادامه این روند خیلیها به وجدان کاری اعتنایی نمیکنند و به قانون احترامی نمیگذارند. مردم به جای یافتن راههای قانونی و درست به میانبرهای غیرشرعی و غیرانسانی با عناوین مختلف روی میآورند. هم باید مناسبات انسانی را بازنگری کرد و هم علت فزونی رشوهخواری در میان مردم را به طور جدی جویا شد تا این غده چرکین از فرهنگ ایرانی- اسلامی ما رخت ببندد.
منبع:روزنامه جوان