
به گزارش حلقه وصل، این روزها مصادف است با سالروز رحلت عبدالباسط محمد عبدالصمد از قاریان مشهور مصری، همه ما ایشان را با قرائت زیبای سورههای مختلف قرآن کریم از جمله سوره مبارکه «حمد» میشناسیم. به همین مناسبت گذری بر زندگینامه این قاری قرآن داشتیم که در ادامه میخوانید:
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال 1349 هجری قمری،( 1307 هجری شمسی) از قریه «ارمنت» از توابع استان قنا در جنوب مصر به دنیا آمد.
مصر در سال 1927 میلادی شاهد تولد کودکی بود که هنوز 14 سالش به سر نیامده بود که قرائات چهاردهگانه را آموخت و آن چنان جذبه و کششی در صدایش وجود داشت که به حق میتوان صدای او را صدایی آسمانی توصیف کرد.
جدّ او استاد عبدالصمد بود که در شمار مردان با تقوا و حافظان قرآن به شمار میرفت و پدربزرگِ مادری او استاد«جلیل ابو داود» صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت بود اما پدرش استاد عبدالصمد یکی از مدرسان حفظ و تجوید قرآن کریم بود که کسوت لوکوموتیورانی داشت. دو برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ می کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگی به ایشان ملحق شد.
این کودک با استعداد به مکتب استاد امیر در ارمنت رفت و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد چرا که آثار مهارتهای قرآنی را (که با شنیدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او حاصل شده بود) در او دیده بود، استاد او خیلی از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش میدید که او را از سایرین متمایز میکرد. مانند سرعت فراگیری، هوش و حرص و ولع شدید در تبعیت از استاد، و دقت در خوب ادا کردن مخارج الفاظ و وقف و ابتدا و صوت زیبایی که گوشها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن مینواخت.
استاد عبدالباسط در مرور زندگی خود گفته است: «10 ساله بودم که حفظ قرآن کریم را در خلال این مدت به پایان بردم، پدرم کارمندی در وزارت نقل و انتقال و پدر بزرگم از علما بود من از ایشان راهنمایی خواستم که قرائتها را چگونه فرا گیرم و آنها مرا به شهر طنطا در شمال مصر راهنمایی کردند تا به دست استاد «محمدسلیم» علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان ارمنت که یکی از شهرهای جنوب مصر است تا طنطا در شمال، بسیار دور بود ولی موضوع، موضوع آینده و برنامهریزی برای آن بود، این بود که برای سفر آماده شدم اما یک روز مانده به رفتنم به سوی طنطا از آمدن استاد محمدسلیم به ارمنت مطلع شدیم، او آمده بود تا کلاسی برای آموزش قرائات در مدرسه دینی ارمنت بر پا کند، اهالی ارمنت استقبال شایستهای از او کردند و پیرامونش حلقه زدند چرا که میدانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را درک میکردند و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه کرده بود، من به آن جا رفته و قرآن را نزد او دوباره مُرور کردم و متن شاطبیه را که متنی مخصوص به علم قرائات هفت گانه است، حفظ کردم.»
پس از این که استاد عبدالباسط به سن 12 سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا دعوتهایی به سوی او روانه شد، چرا که گواهی استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
در سال 1950 به زیارت آل بیت رسول الله(ص) و عترت طاهرینش رفت، آن چه باعث این امر شد محفلی بود که به مناسبت ولادت زینب کبری(س) بر پا شده بود، بانیان این محفل جمعی از بزرگانی از مشاهیر قاریان مانند استاد عبدالفتاح شعشاعی، استاد مصطفی اسماعیل، استاد عبدالعظیم زاهر و استاد ابوالعینین شُعیشَع بودند. پس از گذشت نیمی از شب و در حالی که مسجد زینبیه از گروه انبوه محبین آل البیت(ع) که از هر نقطه آمده بودند موج میزد، یکی از نزدیکان عبدالباسط از مسئولان مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد، 10 دقیقهای را به تلاوت بپردازد، او اجازه داد و قاری جوان از سوره احزاب در میان خیل آن جمعیت کثیر شروع به تلاوت قرآن کرد. سکوت همه جای مسجد را فرا گرفت و همه دیدهها به این قاری کوچک جلب شد که با جرأت در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است، اما سکوت دقایقی بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهایی شد که مسجد را میلرزاند،(الله اکبر)، که این فریادها مستقیماً از دل برمیخاست و به جای 10 دقیقه قرائت به یک ساعت و نیم ادامه پیدا کرد، حضار تصور میکردند که ستونها و دیوارهای مسجد هم با آنها همصدا شدهاند و گویی که صدای سنگها را میشنیدند که تنزیه و تسبیح میگفتند.
باپایان یافتن سال 1951 استاد «ضباع» از عبدالباسط خواست تا برای قرائت در رادیو اقدام کند ولی عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صَعید و نیز به جهت این که رادیو یک برنامه خاص و منظمی را میطلبید مایل بود که این قضیه را به آینده واگذار کند اما استاد ضباع، نواری را که عبدالباسط در روز ولادت زینب کبری(س) خوانده بود و بسیار اعجاب برانگیز هم بود به هیأت داوران رادیو داد و همگان از ادای قوی و صوت عالی او تعجب کردند.
به هر حال در سال 1951 عبدالباسط به رادیو راه یافت تا یکی از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد، با ملحق شدن او به رادیو، اقبال مردم برای خرید گیرندههای رادیویی زیاد شد و در بیشتر خانهها گسترش یافت و هر کس در یک روستا یا یک منطقه رادیویی داشت، صدای آن را بلند میکرد تا همسایگان هم صدای او را بشنوند بالاخص در روزهای شنبه مضافاً به این که محافل خارجی او هم مستقیم از امواج رادیو پخش میشد.
از سال 1952 در ماه مبارک رمضان و یا غیر رمضان، مسافرتهای او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتی بعضی از دعوتهایی که از او میشد به مناسبت برگزاری یک محفل نبود بلکه از او دعوت می شد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامی که سؤال میشد به چه مناسبتی از استاد دعوت کردهاید میگفتند که محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چرا که هنگامی که استاد در یک محفلی حضور دارد فضایی از سُرور و شادی در آن مکان حاکم میشود.
از میان کشورهایی که عبدالباسط به آنجا سفرنمود، هند است، وی همچنین به کشورهای عربی زیادی مسافرت کرد، از مشهورترین مساجدی که در آن به تلاوت پرداخته است، مسجدالحرام در مکه، مسجد النبی(ص) در مدینه منوره، مسجد الاقصی در قدس، مسجد ابراهیمی(ع) در فلسطین و مسجد اموی در دمشق و مساجد مشهور آسیا، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه، لندن، هند و اکثر کشورهای جهان بوده است؛ هیچ روزنامه رسمی و یا غیر رسمی از عکس و نوشتههایی که بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترام است، خالی نیست.
استاد خود درباره سفر به مسجدالاقصی میگوید: «در سال 63 بود که به این مکان مقدس مسافرت کردم. به من گفتند مردمی از مناطق مختلف به این مکان میآیند تا مایحتاج معیشت خود را تهیه کرده و برای نماز عصر هم به مسجدالاقصی میآیند و این تنها موقعی است که میتوان در حضور جمع زیادی از مردم تلاوت کرد. من پذیرفتم و هر روز عصر در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن میپرداختم. شبها نیز همان تلاوت از رادیو پخش میشد. حتی یکی از شبها این تلاوت در تمام کشورهای عربی همزمان با هم و در رأس ساعت 9 پخش شد.»
به هر حال سرانجام بیماری دیابت در او شدت گرفت، اما او با این بیماری به مبارزه میپرداخت ولی با اضافه شدن التهاب کبدی، دیگر توان مقاومت در برابر این دو بیماری را نداشت، او را به بیمارستان دکتر «بدران» در جیزه بردند، اما اطبا به او توصیه کردند که برای معالجه به لندن برود، او به آنجا رفت اما پس از اقامت یک هفتهای در آنجا از پسرش ابن طارق که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گویی که احساس کرده بود که روزگار عمرش سپری شده است و وقت لقای خداوند نزدیک است و براستی زندگی جز ساعتی نیست که به زودی میگذرد، روز وفات او به مَثابه صاعقهای بود که بر قلوب میلیونها مسلمان در هر مکانی از دنیا وارد آمد، هزاران نفر از دوستداران صدا و شخصیت او با تمام اختلاف زبان جنازه او را تشییع کردند، در این تشییع همه سفرای کشورهای جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیاری از مردم در کشورهای مختلف بود، روز30 نوامبر در هر سال، روز تکریم از این قاری بزرگ اعلام شد تا مسلمین روز سیام نوامبر را در یاد داشته باشند؛ روزی که او از میان ما رفت و از زندگی این دنیا به زندگی جاودانی پیوست.
یاسر عبدالباسط از جمله یادگاران آن مرحوم است که درباره پدرش میگوید: استاد همیشه آرزو میکرد تا روزی فرا برسد که با آزادی قدس شریف بتواند در بیتالمقدس به تلاوت قرآن بپردازد.
تلاوت کلامی که استاد همیشه خود و موفقیتهایش را مدیون آیه به آیه و حرف به حرف آن میدانست.