
سرویس پرونده_ محمدحسين باقري:
محمدعلي شاهآبادي درست سي و سه سال قبل از مشروطه به دنيا آمده و در 1328 هجري شمسي يعني هشت سال بعد از تبعيد رضاشاه از ايران و آغاز به قدرت رسيدن محمدرضا، دار فاني را وداع گفته است. درواقع اين فقيه عارف، شش پادشاه و شش زمانه رنگارنگ ايران را با تحولات در حال گذار آن به نظاره نشسته است و انواع آدمها و مدلهاي معرفي شده براي برونرفت از شرايط سخت سياسي و اجتماعي را در هر دوره لمس کرده است.
تشکل در زمانه شاهي ناصر و مظفر
شاه نخست ناصرالدينشاه بود که با کشتن صدراعظمهاي مصلح خود مانند ميرزاتقيخان اميرکبير دست آخر ميخواست خود مُصلح مملکت باشد -با تعريفي که خود از آن داشت. شاهي که حتي توصيههاي مصلح بيدار جهان اسلام سيد جمال اسدآبادي نيز او را بيدار نکرد، اما اين نکته را عيان ساخت که شاه، خود بزرگترين مانع هر نوع اصلاحي است. در نهايت شليک ميرزا رضاي کرماني خيمه جهانبيني شاهپرستي را براي هميشه سوراخ کرد. خيمهاي که البته نابود نشد تا پير جماران آن را ريشهکن کرد. اين ناصرالدين شاه مستبد بود که خانواده پدري آيتالله را از حسينآباد اصفهان به خيابان جمهوري (شاهآباد سابق) تبعيد کرد. بنابراين شاه در نظر اين خانواده، شاهِ شيعهِ عزتپناه و قسمخورده حضرت ابالفضل(ع) و محب امام رضا(ع) و اينگونه القاب مردمفريب نبوده است. چه اينکه دستگاه شاهي، بيمنطقي و قدرت خشن خود را به رخ اين خانواده روحاني کشيده و حداقل آنها را تا به آزار تبعيد رسانده است. به راستي خانواده پدري ايشان در شاه و حکومت شاهي چه ميديده و آن را چگونه تحليل ميکرده است؟ در زمانه ناصرالدين شاه اين تنها خانواده پدر ايشان نبوده که منتقد و مخالف سياستهاي شاهانه ناصري بوده است. بسياري انتقادات، از اين دوره نظم و نسق گرفت و آتش مشروطه کمکم از دل همين بحثها روشن شد. در همين دوره بود که انواع تشکلها با انواع هدفهاي مختلف اجتماعي و ذيل هدف مشترک بيدار کردن مردم در برابر مشکلات جامعه و ظلمهايي که ميشود شکل گرفت.
ابتدا «فراموشخانه» به ابتکار ميرزا ملکمخان در 1274 ه.ق/ 1857 م در تهران تشکيل و در 1279 ه.ق. منحل شد. در همين دوران «مجمع آدميت» توسط ميرزا عباسقلي آدميت و ملکمخان در 1299 ه.ق. تأسيس شد. «انجمن مخفي» به پيشنهاد سيد محمد طباطبايي در 1322ه.ق./ 1904م. (با هدف بيداري مردم در امور سياسي) شکل گرفت. «انجمن ملي» توسط افرادي مانند جهانگيرخان صور اسرافيل، دولتآبادي، ملکالمتکلمين در 1322ه.ق. با 60 عضو تشکيل شد و هدف آن آماده کردن راه انقلاب و ايجاد همکاري بين دو مجتهد طباطبايي و بهبهاني بود. فرقة اجتماعيون- عاميون (سوسيال دموکراتها) در 1323ه.ق. با همکاري حزب همت باکو، نريمانف و حيدرخان عمواوغلي در اين دوران تشکيل شد. «مرکز غيبي تبريز» کميتة سري و انقلابي براي حمايت از وکلای مجلس، مشروطه و انقلاب نیز مدتي فعال بود. خانم لمبتن مورخ و همکار سفارت انگليس در آن دوران مينويسد: تعجب ندارد اگر بگوييم که جمعيتهاي مخفي در نخستين مراحل نهضت ترقيخواهانه و مدرنيزه کردن ايران که منجر به انقلاب مشروطه شد، سهم مهمي داشتند و انقلاب تا حدود زيادي مديون فعاليت اين جمعيتهاي مخفي است.1
ابتدا بايد بپرسيم دليل ايجاد جمعيتهاي سري قبل از انقلاب مشروطه چه بود؟ پاسخ روشن اين سؤال اين است که استبداد طولاني ناصرالدين شاه که نه تنها با هر نوع آزادي مخالف بود، بلکه هر نوع گروه مشکوک به فعاليت سياسي را منحل ميکرد، مانع فعاليت آزاد گروهها بود. در نتيجه انواع گروهها از ترس استبداد ناصري بصورت محرمانه، با ترس و لرز و با تعداد اندک دست به فعاليت ميزدند. روحانيت نيز مخالف حرکتهاي شاه بود و وقتي زمينه مشروطه فراهم شد، دستگاه روحانيت با اين اميد به نهضت مشروطه پيوست و آنرا ياري داد که در ساية قدرت آن، قدرت پادشاه را محدود کرده و «رياست فائقة» خود را محقق سازد تا احکام شرع را جاري نمايد و سرانجام، عدالت را پياده کند. «روحانيون در جستجوي عناصري اسلامي و هماهنگ با يک نظام مشروطه و دموکراسي بودند تا بتوانند يک قانون اساسي هماهنگ با مذهب پيشنهاد کنند.2»
به هر حال تشکلها و احزاب سياسي همزمان با برقراري سيستمهاي دموکراسي و پارلماني پديدار ميشوند و پايداري احزاب سياسي به پايداري نظامهاي پارلماني ارتباط مستقيم دارد. اما چرا پس از انقلاب مشروطه و تأسيس پارلمان احزاب سياسي و تشکلها نهادينه نشدند؟
در انقلاب مشروطه سه طبقه حضور داشتند: روشنفکران، روحانيون، بازرگانان. در زمان مشروطه به قول ملکالشعرای بهار، مردم به دو دسته تقسيم ميشدند: مستبد که خود به دو شاخه اعيان مستبد و توده مردم مستبد تقسيم ميشدند و مشروطهخواه که طبقه سوم جامعه و باسواد بودند. پس از مشروطه، خلأ احزاب سياسي نيرومند با مرامنامههاي محکم و روشن باعث شد که در نظامنامههاي انتخاباتي، انتخاب کنندگان به شش طبقة شاهزادگان قاجار، اعيان و اشراف، علما و طلاب، ملاکين و فلاحين، تجار و اصناف تقسيم شوند که همگي در واقع يکي از دلايل قطبي شدن اعضای مجلس از حيث طبقاتي (طبقة اشراف، ملاکين) هستند. فقدان تشکلها و نهادهاي سياسي موثر نظير احزاب، در رسيدن به چنين شرايطي دخيل بود. البته عميقتر از لايههاي جامعه شناختي، بحثهاي فکري قطعاً براي امثال آيتاله شاه آبادي مهمتر بودهاند. بويژه نزاع بر سر مشروطه و مشروطه مشروعه يعني اختلاف فکري ميان موافقان و مخالفان مرحوم آيتالله شيخ فضلالله نوري مهمترين نتيجهاي که به بار ميآورد، اين است که همه سردمداران و تشکيلاتِ طرفدار مشروطه، لزوماً در پي عظمت اسلام و پياده شدن احکام آن نيستند. بنابراين چه بايد کرد؟ نگاه حداقلي به تشکيلات مشروطهخواهان يا نگاه حداکثري و ايجاد يک تشکيلات اسلامي و به تمامي اسلامخواه؟ سير تحولات، عزم آيتالله شاهآبادی را جزم ميکند که در اين باب، طرحي دراندازد.

محمدعليشاه و تشکل
محمدعليشاه مجلس را تحمل نکرد و تحت تأثير روسها و به مدد پشتيباني آنها به ويژه لياخوف، مجلس را به توپ بست. مجلس به يک معنا حاصل فعاليت تشکلها و تکثرها بود. با اين حال پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعليشاه و تعطيلي آن، زمينة مساعدي براي تشکيلات سازمانيافتهتر سياسي پديد آمد. در دورة استبداد صغير اکثر فعاليتهاي ضد دولتي در دو جريان هدايت شد:
الف. جرياني که به خارج گريخته بود و تحت تاثير سيستمهاي پارلماني غرب به فکر تشکيلات و انسجام افتاد.
ب. جرياني که در داخل بود و ضرورتاً به مبارزة مسلحانه روي آورد. (مثل قيامهاي تبريز، رشت، گيلان، اصفهان، بختياري و لار). بنابراين آنچه در تاريخ مشروطيت به فعاليت حزبي مشهور است به دورة پس از استبداد صغير و بازگشايي مجلس دوم ناظر است. دلايل پيدايش احزاب سياسي از مجلس دوم عبارتند از: 1. بازگشت خارج رفتههايي چون تقيزاده، معاضدالسلطنه، دهخدا و ديگران و الگوبرداري از نظامهاي حزبي بورژوازي. 2. تجربه تلخ تعدد انجمنها در دورة اول. 3. تأثير افکار انقلابيون حرفهاي نظير حيدر عمواوغلي. در نتيجه دو حزب سياسي بزرگ و دو- سه حزب کوچکتر پديد آمدند:
الف. حزب دموکرات: همان اجتماعيون – عاميون (سوسيال دموکرات)ها بودند که مرامنامه آنها در 1328 ه.ق. نوشته شد و رسولزاده سهم مهمي در آن داشت. مرامنامه آنها متأثر از حزب سوسيال دموکرات روسيه بود ولي خط مشي آن انقلابي نبود و قائل به فعاليت پارلماني براي پيشبرد اهداف بود.
ب. حزب اجتماعيون- اعتداليون که بصورت انفعالي ظهور کرد که به يکپارچگي دين و سياست معتقد بود (برخلاف دموکراتها که خواهان جدايي بودند) و افرادي نظير امام جمعه خويي، آقا سيدنصرالله اخوي، سيد صادق طباطبايي، ستارخان و باقرخان، آيتالله بهبهاني و آيتالله طباطبايي عضو آن بودند. پس از منشور مشروطيت (قانون اساسي و متمم آن) مرامنامه اين حزب از نخستين تلاشهاي فکري- سياسي به شمار ميرود که سعي کرد اصول دموکراسي غربي را با توجيهات شرعي تبيين کند. اين حزب به لحاظ مشي سياسي که داشت از حمايت هيأت حاکمه نيز برخوردار گرديد. ناصرالملک نايبالسلطنه از حاميان اين حزب بود و وقتي اين حزب در خطر اقليت قرار ميگرفت، وکلاي مجلس را تشويق به داخل شدن و تقويت آن ميکرد تا قدرت به دست دموکراتها نيفتد. هر دو حزب، روزنامه مخصوص به خود داشتند. روزنامه «ايران نو» ارگان حزب دموکرات و روزنامه «مجلس» ارگان اعتداليون بود. بعد از بسته شدن مجلس دوم از طرف دولت و نايبالسلطنه ناصرالملک، تمام رؤساي حزب دموکرات به قم تبعيد شدند و مورگان شوستر از ايران اخراج شد. به هر حال مهمترين واقعه در مشروطه براي دستگاه روحانيت، اعدام شيخ فضلالله نوري بود که بصورت ضربالمثل در کليه مباحثات سياسي ذکري از آن به ميان ميآمد. نشانه دردآوري که خطر تشکيلات غربگرا و مخالف شريعت را به روشني گوشزد کرد. خطري که به روشني دو راه را پيش پاي روحانيت ميگذاشت. کنار گذاشتن سياست از بيم قرباني شدن و يا در ميانه ميدان آمدن و با تمام اصول مستخرج از اسلام ميانداري کردن؟ اما راه دوم هنوز به روشني مرد خود را نيافته بود، بويژه که از دل مشروطه، شرايطي سر برميآورد که خطرات پذيرش چنين ريسکي را بيشتر ميکرد. شرايطي که طي آن بايد استبداد رضاخاني را مولود شکست مشروطه خواند. به عبارت دقيقتر استبداد رضاخاني مولود شکست فعاليت تشکلها در ايجاد و تداوم مشروطه بود.
مجلس سوم
مجلس سوم بعد از تاجگذاري احمدشاه گشايش يافت. در اين دوره، جنگ جهاني اول در اروپا به ايران که رسماً اعلام بيطرفي کرده بود هم کشيده شد و اين سرزمين، صحنه اشغال سه نيروي خارجي گرديد و براي سومين بار مجلس تعطيل شد. پس از جنگ، احزاب سياسي بر سر قرارداد 1919 با يکديگر به جدال سياسي ميپرداختند. حزب دموکرات به لحاظ موضعگيري خود درباره اين قرارداد به دو جناح تقسيم شد. جناحي به رهبري ملکالشعراي بهار مدير روزنامه ايران و دستهاي ديگر به سرکردگي ميرزا محمد حسين صدرايي و سيد محمد تدين. اين قرارداد سرانجام توسط سيد ضياء، عامل کودتاي 1299 لغو شد و لغو قرارداد به نوعي آغازِ پايان يافتن فعاليت سياسي احزاب گرديد. کودتاي سيد ضياء هم پايان حکومت قجري و ورود به دورهاي ديگر بود. دورهاي که انگليسيها آن را از قبل براي ما طراحي کرده و توسط سيد ضيا و رضاخان ميرپنج به اجرا گذاشتند. بديهي است هر نوع تشکلي که ذاتاً بخواهد مستقل از نقشه راهِ کشيده شده توسط اجنبي حرکت کند، توسط عامل قلدرش يعني رضاشاه کنترل و منکوب میشود.
اگر سلف رضاشاه در زماني پدر مرحوم شاهآبادي را تبعيد کرد اما رضاشاه به غير از ريشهکن کردن روحانيت و تغيير فرهنگ اين مملکت راضي نيست. بنابراين هفده سال فعاليت تبليغي در تهران که طي آن يازده ماه تحصن آيتالله شاهآبادی در حرم عبدالعظيم حسني در مخالفت با رضاشاه شکل گرفته، ملبس کردن هفت پسرش به لباس روحانيت در حاليکه پوشيدن لباس اجازه ميخواست، حضور هفت ساله در قم جهت تربيت طلاب و بازگشت مجدد به تهران و تعطيل نکردن مجلس وعظ مسجد، همگي را بايد با نگاه عميقتري ديد. آيا مردي که اين همه حوادث گونهگون را از کودکي در زندگي خانوادگي و اجتماعي خويش تجربه کرده، ميخواهد حرف جديدي در باب تشکل بزند؟ آسيبشناسي ايشان از راه رفته تشکلها به عنوان يک عارف مبارز چيست؟ ايراد تشکلهاي قبلي در مباني بود يا در فعاليتهاي عملي؟ نگاه اجتماعي ما به کتاب شذراتالمعارف پاسخ اين سؤالات را در شماره بعد تا حدودي روشن ميکند.
پی نوشت:
1- انجمنهاي سري و انقلاب مشروطيت ايران، آن لمبتن، اسماعيل رائين، تهران، ص164.
2- تشيع و روحانيت در ايران، عبدالهادي حائري، تهران،امير کبير، ص 217.