به گزارش حلقه وصل، صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت دکتر مهرشاد شبابی درباره ی شرکت در راهپیمایی پرحادثه را منتشر کرد.
از توی کوچه های بازار که برای شرکت در راهپیمایی عبورمی کردم، شلنگهای زرد با خطهای نارنجی و قرمز از دیوار خانه ها به داخل فرستاده شده بود تا اگر گاز اشک آور زدند آب در دسترس باشد. گاز اشک آور گلوی مردم را به شدت می سوزاند و آب بهترین درمان بود.
اتفاقا یک بار هم سر من و مادرم هم آمد. مادرم به دلیل کار زیاد و سختی دویدن و فرار کردن از دست نظامیان، توی اجتماعات و راهپیمایی ها شرکت نمی کرد اما من خیلی دلم می خواست همراهی ام کند. یک روز که در مسجد سید مراسم سخنرانی بود، فکر کردم مادرم را راضی کنم و با خودم ببرم. وقتی به او گفتم، مخالفت کرد. گفت تیراندازی می کنند، گاز اشک آور می زنند و باید فرار کرد. من تحمل این چیزها و حوصله دویدن توی خیابان ها را ندارم. گفتم مامان شما بیا من قول میدهم هیچ اتفاقی نیفتد. نیروهای نظامی وقتی می رسند که مراسم تمام شده است. ما قبل از پایان مراسم از مسجد می آییم بیرون و فرار می کنیم.
بالاخره راضی شد و باهم رفتیم مسجد.از او خواستم نزدیک در بنشینیم. وسط صحبت سخنران بود که یک دفعه نیروهای نظامی رسیدند. از شانس بد من آن روز زودتر از همیشه رسیدند و بلافاصله داخل مسجد، نزدیک ما گاز اشک آور زدند. چشمهای من و مادرم به شدت میسوخت. سرفه هم امانمان را بریده بود. مگر می شد از مسجد آمد بیرون؟! مردم وحشت کرده بودند. نمیدانستند فرار کنند یا چشم هایشان را بمالند و سرفه کنند. دائم روی سرو کول هم می افتادند و بعضی ها هم زیر دست و پا له شدند.
خیلی معطل شدیم تا بالاخره از در مسجد آمدیم بیرون. مادرم که از دست من عصبانی شده بود، گفت: «دیگه منو قاطی این گانگستر بازی هات نکن.»
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.