لطفا خودتان را معرفی کنید.
مهدی خداجویان هستم. در عرصهی تولید محصولات فرهنگی فعالیت دارم.
به عنوان یک فعال فرهنگی با چه اهدافی وارد این عرصه شدید؟!
این سوال خیلی کلی است. کسانی که وارد عرصههای فرهنگی میشوند، دغدغههای متفاوتی دارند، برخی درد دین دارند، برخی برای مقابله با دشمن وارد این جریانات میشوند و برخی دیگر دلایلی دیگر دارند. این مطلب کمی هم مشابه کار کسانی است که وارد جنگ میشدند: آن زمان اگر از تکتک افراد میپرسیدید که برای چه به میدان آمدهاید، شاید نمیتوانستند پاسخ دهند؛ همه به خاطر این که هجمهای صورت گرفته است و باید با آن مقابله انجام میشد به میدان آمدند. در عرصهی فرهنگ هم تهاجمی صورت گرفته است و هر کسی بنا بر احساس تکلیفی که داشته، به میدان آمده است.
چگونه به این حوزهی خاص فعالیتهای فرهنگی هدایت شدید؟
زمانی که به لباس روحانیت ملبس شدم، یک دفتر تبلیغاتی داشتم و در آن کارهای گرافیکی و امثال آن را انجام میدادم. آن موقع با خودم حساب و کتاب کردم و دیدم که کار من به عنوان یک روحانی، تبلیغ مفاهیم دینی است. از این رو در جریان تولید بازی وارد شدم و کمکم کارم به تولید در حوزهی محصولات فرهنگی گسترش پیدا کرد. منبر مهمترین و کارآمدترین عنصر تبلیغی است و نمیتوان اهمیت آن را کتمان کرد، ولی من سعی کردم منبرم را با ابزارهای نوین به مردم عرضه کنم. به تدریج این ایدهها را با فضای اقتصادی و کسب و کار در هم آمیختم و به جایی که الان در آن قرار دارم رسیدم. این ترکیب خود به خود به «اقتصاد فرهنگی» منتهی میشود. البته همان طور که من هم تجربه کردم، هر کسی در فعالیتهای این چنینی شکستها و سختیهایی را تجربه میکند...
شما چه ضعفی را در عرصهی تولیدات فرهنگی حس کردید که خواستید به این عرصه وارد شوید؟
در عرصه محصولات فرهنگی ما متأسفانه خیلی ضعیف هستیم، خصوصا در بحث تولید محصولات فرهنگی. بچههای ما در روند زندگی خود با اسباببازیهایی بازی میکنند که وارداتی است. حداقل مطلب این است که تولیدکنندهی آن اسباببازیها هیچ ذهنیتی نسبت به اعتقادات، مسائل تربیتی و ارزشهای ما نداشته است. تازه این شرح حال سالمترین انواع بازیهاست! این بازیها برای ما طراحی نشده است، مال همسایه است! مثل این است که بچهمان را بگذاریم در خانهی همسایه بزرگ شود! این حرف شاید مضحک به نظر برسد ولی واقعا در زندگی امروز ما وجود دارد، نمونهاش این است که ما بچههای خودمان را به مهدکودک میسپاریم... در جریان محصولات فرهنگی همین طور است.
من فکر میکنم نسبت به مقولهی «سبک زندگی دینی» اجحافهایی صورت گرفته است. چون مواجهه با سبک زندگی دینی مختص شده است به ماجرای پژوهش و مطالعه و امثال اینها، در حالی که عرصههای دیگری هم وجود دارد. یعنی ما پشت جبهه را دائما تقویت میکنیم، ولی از خط مقدم غافلیم.
غربیها محصولی را تولید میکنند و در ادامه، آن را طوری جهت میدهند که زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد. مثلا همین تلفنهای همراه، وسیلهای بسیار مفید و کارراهانداز است، ولی بازیها و نرمافزارهایی برای آن تولید میکنند که به تدریج شما به آن مشغول شوید. بعد از چند وقت هم محصول جدیدی تولید میکنند که طرف به صورت ناخودآگاه درگیر آن میشود. بعد از مدتی مخاطب این محصولات متوجه میشود بدون این که درگیری ذهنی مطالعاتی و پژوهشی داشته باشد، با فرایندهای سبک زندگیِ طراحیشده به پیش میرود.
این اتفاق را در مورد عروسکهای باربی، لباسها و سایر مسائل نیز میبینیم. طرز لباس پوشیدن کمکم به سمتی میرود که به ساپورت ختم میشود. «ساپورت» اتفاقی ناگهانی نبود، از 10 سال پیش به تدریج شروع شد. اگر 10 سال پیش ساپورت بین خانمها میآمد و با هر وسیلهای تبلیغ میشد، هرگز این استقبال از آن نمیشد. این یک جریان بود، روندی بود که مانتوها آهستهآهسته کوتاه شد، بعد جذب بدن شد و خودنمایی در سطح جامعه به صورت یک عادت درآمد و نهایتا به ساپورت ختم شد. این فرایند ادامهدار است و در همین جا تمام نمیشود. در مورد لباس آقایان هم همین مسأله به شکلی دیگر وجود دارد.
خط مقدم مبارزهی فرهنگی ما در سبک زندگی دینی، تولید محصولات است، جایی که ما ضعیف هستیم. من به دوستان میگفتم هر چقدر ما کار مطالعاتی در مورد بنتن و باربی انجام دهیم، آن چه در سطح جامعه اتفاق میافتد این است که بچهها کیفهایی را با این نقش و نگارها به دست میگیرند و به مدرسه میروند...
راه حل و رویکرد اجرایی شما برای خارج شدن از ضعفهای موجود چیست؟
ما اولا باید نحوهی ارائهی محصولات را تغییر دهیم. تجربهی شخصی من این است که بسیاری از دوستانی که در تولیدات فرهنگی وارد شدهاند، چه در پوشاک و چه در سایر تولیدات، خوب هم کار میکنند، ولی توزیع خوبی ندارند. ما در زمینهی تبلیغات رسانهای واقعا ضعف داریم. بنده این طور استنباط میکنم که بعضی از ما دوست نداریم تبلیغکنندهی محصولات فرهنگی انقلاب اسلامی باشیم! نگاه جریان فرهنگی ما در زمینهی محصولات فرهنگی متناسب نیست. من یک مثال خدمت شما عرض کنم: اگر بخواهیم کتابی مثل «دا» را تبلیغ کنیم، همه راحت از آن حرف میزنند، مثلا در تلویزیون مجری به راحتی آن را معرفی میکند. ولی وقتی قرار باشد یک تیشرت یا اسباببازی را تبلیغ کنیم، هیچ کس نمیپذیرد. چون اولین برخورد او با این درخواست این است که فلان شخص با این کار کاسبی راه انداخته است. این که فرهنگ را فقط در کتاب و مستند ببینیم، اشتباه است.
الان وضع به شکلی درآمده است که برای خانوادههای مذهبی، پیدا کردن مانتو و لباس مناسب دشوار شده است. منتها باز هم کسی نیست پوشاک متناسب برای خانمهای مذهبی تولید کند. کمی از این قصه هم به خاطر نگاه خاصی است که در بین فعالان فرهنگی به فعالیت اقتصادی وجود دارد؛ وقتی قرار است وارد یک کار اقتصادی شویم، احتیاط میکنیم. در حالی که شعار سال «اقتصاد و فرهنگ» است و مقام معظم رهبری عزم ملی برای جهاد اقتصادی را لازم دانستهاند.
چند نمونه از فعالیتها، مجموعهها یا محصولاتی را که در سال گذشته شاخص یافتید نام میبرید؟
مجموعهی «سلام» به نظرم از مجموعههای موفقی است که تحت نظر آقای سید رفیعالدین رضوی، به صورتی حرفهای در زمینهی محصولات و هدایای ایرانی اسلامی کار میکند و حتی صادراتی هم به سایر کشورها دارد. فروشگاه «قدس» نیز در توزیع این محصولات فعالیت میکند. در زمینهی پوشاک ایرانی اسلامی نیز آقای وزیری مجموعهای به نام «ایران بانو» دارد و مانتو تولید میکند و در این زمینه کارهای فاخری انجام میدهد. فکر میکنم این مجموعه نخستین جایی باشد که به این عرصه وارد شده است و استانداردهای مناسبی را کسب کرده است.
به نظر شما مهمترین ضعف مجموعههای فرهنگی چیست؟
مجموعههای فرهنگی ما جزیرههای دور از همی هستند. حتی بعضا تفاوت همکاری و مشارکت را با شراکت و دست به یک کاسه بودن نمیدانند، یعنی فکر میکنند اگر ما میخواهیم مشارکتی داشته باشیم، باید شریک شویم. در صورتی که مجموعههای فرهنگی میتوانند اهدافی را تعریف کنند و به نتیجهای برسند بدون این که یکی بر دیگری حاکم شود.
مقام معظم رهبری در دیداری با مسئولان بنیاد خاتمالاوصیا میفرماید شما باید بروید به سمت جبهه شدن، چون طرف مقابل شما جبهه است. یعنی باید این جبهه منسجم باشد و فرماندهی واحد داشته باشد. علاوه بر این ما باید یگانهایی باشیم که هر کدام در یک قسمت جبهه مشغول است، یکی تخریبچی است، یکی تکتیرانداز است، یکی توپخانه را هدایت میکند... قرار نیست تخریبچی تیربار هم به دوش بگیرد، نه! هر کس در حوزهی تخصصی خودش باید کار کند. اگر این ایده محقق شود، کسی که صاحب ایده است مجبور نمیشود خودش تولید کند، تبلیغ کند، فروش را بر عهده بگیرد...
به نظر شما اولویت مجموعههای فرهنگی در سال 94 باید چه چیزی باشد؟
متاسفانه درگیریهای ما در جریانات سیاسی و اقتصادی باعث شده است که از مسائل مهم باز بمانیم. برای همین به نظر من دستور رهبری در زمینهی اقتصاد و فرهنگ، هنوز محقق نشده است. مجموعههای خودجوش مردمی، به عنوان مجریان صحبتهای رهبری ضعیف عمل میکنند. همهی ما باید بنشینیم و در این روزهای آخر سال عملکرد خود را بسنجیم، در حوزهی اقتصادیسازی فرهنگ، فرهنگسازی اقتصادی و تشکیل یک جبههی واحد اقتصادی و فرهنگی کار کنیم. باید جریان فرهنگی را به اقتصاد و بازار نزدیک کنیم. البته این حرف به این معنی نیست که شان کار فرهنگی را پایین بیاوریم و به عنوان کار به آن نگاه کنیم. بازار جایی است که عموم مردم با آن مواجه هستند و به آن نیاز دارند.
ما باید فرهنگ را در اختیار مردم قرار دهیم. کارهایی مثل جشنواره عمار که در برههای از زمان، مردم را به صحنهی فیلمسازی وارد میکند، باید در دیگر عرصهها هم پیاده شود. چنین کارهایی را باید برسانیم به سبد مصرف خانوارها، باید بنشینیم و فکر کنیم که چگونه میتوانیم خانواده را درگیر کتاب و فیلم و سایر محصولات فرهنگی کنیم. باید عرضهی فروشگاهی محصولات فرهنگی را در سال 94 در دستور کار قرار دهیم.