
شناسایی استعدادهای برتر و جذب و پرورش آنها از مهمترین اصول فعالیت مجموعههای تربیتمحور است و علیرغم یکسان بودن اصول اولیه هر کدام شیوهای و اسلوبی ویژه برای خود دارند. حجتالاسلام پناهیان در جمع مدیران مجموعههای برتر تربیتی کشور، به تبیین نحوه شناسایی و جذب استعدادها و شیوه تعامل و ارتباط با آنها پرداخته است. ایشان به نکاتی تازه و بدیع در این حوزه اشاره کرده است که خواندنش لذت فراوانی دارد.
***
مقدمه اول
یکی از مشکلات بسیار مهمیکه مسئله تربیت دارد این است که در ارتباط با افراد هیچ وقت قطعی نیست، یعنی «لست علیهم بمصیطر». هیچوقت آدم نمیتواند بگوید که این برنامه تربیتی درست است، فقط به این دلیل که خروجیهایش درست بودند. چون درست بودن خروجیها ممکن است تحت تاثیر متغیرهایی خارج از برنامه شما اتفاق افتاده باشد. از طرف دیگر هیچوقت نمیشود گفت که یک برنامه تربیتی غلط بوده، فقط به دلیل اینکه خروجیهای غلطی داشته است. آن هم به دلیل اینکه ممکن است متغیرها و عوامل گوناگون دیگری نتیجه تربیتی شما را خراب کرده باشند. لذا خیلی سخت میشود به نتیجه رسید که فرق بین یک کار تربیتی درست با یک کار تربیتی غلط در چیست؟ پس اولین مقدمه ما این است که بر اساس نتایج به سهولت نمیتوان گفت و مطمئن شد که فلان برنامه تربیتی درست هست یا نه؟ بخواهم یک مثال سطحی بزنم، شما نتیجه آدمهایی که در اطراف پیامبر گرامی اسلام(ص) و یا امیرالمؤمنین(ع) تربیت شدند را دیدهاید. البته اینها یک برخورد سطحی است. چون روش پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) از یک سری اصول و مبانی برخوردار است که در آن اصول و مبانی اجازه خراب شدن به برخی از متربیان داده شده است و متغیرهای مؤثر برای خراب شدن آن افراد، پیشبینی شده است. لذا اصلا نمیشود گفت که این روش تربیتی در بعضی جاها جواب نداده است و باید گفت که همه جا جواب داده است.
انسانها خیلی پیچیده هستند
مقدمه اول را باید به خود متربیان و مربیان اعلام کرد. این چیزی نیست که آدم از آن حرف نزند، باید از این حرف زد. باید در محیط آموزشگاه، مسجد، سپاه و حوزه از این وضعیت سخن گفت. کما اینکه خداوند متعال در قرآن کریم از این وضعیت مکرر سخن گفتند و فرمودند: «انک لا تهدی من احببت»، یعنی تا همه در جریان قرار بگیرند که اراده و استقلال و مسئولیتی که هر فرد نسبت به خودش دارد، آن را ما در نظر میگیریم و هیچوقت آن را از نظر دور نمیکنیم تا آدمها بتوانند مسئولیت خودشان را به عهده بگیرند. این نکته اول. نکته دوم این است که استعدادهای انسانها بسیار پیچیده است. دوستان فرمودند که ما در این یکی دو روز بیشتر سر نحوه شناسایی استعدادها حرف زدیم. خود من در این زمینه واقعا حرف زیادی برای گفتن ندارم. بعضیها در این زمینه کارهای مؤثرتر انجام دادند، ولی من میتوانم به این بخش از ماجرا زیاد بها بدهم. چون انسانها خیلی پیچیده هستند. جعفر شهیدی مورخ است. او یک کتاب خاطره دارد. یکی از خاطرات ایشان در این کتاب این است که دانشجویی به ایشان یک مقاله تحقیقی میدهد و از ایشان میخواهد این مقاله را بخواند و در ادامه به مزاح میگوید: «بخوان ببین من به درد این کار میخورم یا نه؟» آقای شهیدی میگوید که من وقت زیادی گذاشتم و مقالهاش را خواندم. وقتی به دانشگاه آمد تا ارزیابی من را بگیرد، به او گفتم تو به درد نوشتن نمیخوری! بلند شد و ناراحت در را محکم بست و رفت و به من مهلت نداد که ادامه حرفم را بزنم. ادامه حرفم این بود که به من هم اولین بار استادم گفت که تو به درد نوشتن نمیخوری! حالا ما میخواهیم در این فضا استعداد شناسایی کنیم. بنابراین کار دشواری است و نمیشود به این سادگی انسانها را محدود کرد. خصوصا اینکه میخواهیم زندگی فرد را تحت این استعداد قرار بدهیم. اتفاقی که در خیلی از کشورهای پیشرفته دنیا اتفاق افتاده و بحرانهای زیادی ایجاد کرده است.
«نمیدانم» را زیاد تکرار کنیم
یکی از کلماتی که بین مربی و متربی خوب است زیاد تکرار شود، «نمیدانم» است. این خیلی بهتر از این است که مدام به یک دانشآموز بگوییم، میدانم، این کار را بکن و تو همین هستی! خیلی برای من عجیب است که بعضی اینطور برخورد میکنند. یکی از آثار اینگونه برخورد کردن این است که اعتماد به نفس، استقلال و تفکر دانشآموز به مربی وابسته میشود. از طرف دیگر مربی هم وابستگی دانشآموز به خودش را جز نشانههای موفقیت خودش تلقی میکند. من به یک استادی که شهید شد گفتم خیلی اینها به تو وابستهاند؟! گفت آره، کار تربیتی اینگونه است. گفتم کار تربیتی این است که بگذارید دانشآموزان روی پای خودشان بایستند، نه اینکه به زور اینها را پراکنده کنید. اخیرا به دوسه نفر از معلمها میگفتم. یک معلم خیلی خوب ادبیات را به مدرسه خودمان آوردیم. دیدیم سطح نشاط بچهها کاهش پیدا کرد. یک مقدار پرسوجو کردم و دیدم که همه از قدرت علمی این معلم صحبت میکنند. حدس زدم که این معلم سر کلاسهای خود آنقدر قدرت علمیخودش را سر این بچهها میریزد که این بچهها مأیوس میشوند از اینکه یک روزی بتوانند به او برسند. من معلمها را جمع کردم و گفتم من از شما خواهش میکنم بچهها را مرعوب نکنید. گفتند چطور؟ گفتم «نمیدانم» را سر کلاس بگویید. گفتند ما میدانیم! گفتم من از شما خواهش میکنم. بگذارید اینها هم امیدوار شود و با خود بگوید من هم مثل آقای معلم نمیدانم. بگویید شما مطالعه کنید، من هم مطالعه میکنم، ببینم به کجا میرسیم. برخورد یک مربی با متربی تا این حد باید باز باشد. مربی وقتی همه چیز را به صورت قاطع برای متربی خودش بیان کند، این متربی محدود میشود و لطمه میخورد. پس ما به طور کامل نمیتوانیم افراد را شناسایی کنیم و اگر هم شناسایی کردیم شاید صلاح نباشد که بگوییم.
مقدمه دوم
مقدمه دوم این است که بنده تا حدود زیادی به این قائل هستم که محیط تربیتی نباید محیط استریلی باشد، محیط طبقهبندی شدهای باشد. بچه تیزهوش باید کنار خودش یک بچه بیهوش ببیند و بچه تنبل هم باید کنار خودش یک بچه زرنگ ببیند. نمیخواهم بگویم این حرف باید به صورت فراگیر اجرا شود، ولی این خیلی نتیجه دارد. من واقعا درباره خروجی مدرسه تیزهوشان و درباره محیطهایی که بخواهند همه در یک فضای خاص تربیتی، با یک طبقه اجتماعی، با یک روحیه و سبک، قرار بگیرند؛ تردید دارم. گاهی از اوقات این کار را سختتر میکند. معتقدم باید «قبائلا و شعوبا لتعارفوا» تحقق پیدا کند. این را نمیخواهم به صورت یک قانون قطعی عرض کنم. چون از یک جایی به بعد برای برخی از استفادهها خوب است. برای تفکیکی که نسبت به مدارس استثنایی از مدارس معمولی قائلند، شاید بد نیست. حالا اگر کسی بخواهد از یک تجربه شخصی برای قانونگذاری حرف بزند، صحیح نیست ولی این حرف برای نقض قانون خوب است. زمانی که ما دبستان بودیم، اینقدر تفکیک نمیکردند. شاید آن همکلاسی من اگر امروز بود، در مدارس عادی پذیرفته نمیشد ولی آن زمان با هم در یک مدرسه عادی بودیم و معلم من را وادار کرد تا به او کمک کنم. کمک کردن به او خیلی به من کمک کرد. من خیلی از درسهای دوران دبستان یادم نیست، ولی خیلی از کمکهایی را که به او کردم یادم است. با قبول این کمک کردن یک احساس مسئولیتی میکردم و این مانع رشد من نشد. حداقلش این است که احتیاط کنیم. چون اگر میخواهیم برای جذب، استعداد شناسایی کنیم نتیجه این نگاه این است که باید طبقهبندی کنیم و طبقهبندی در بعضی از زمینهها زیاد خوب نیست. چرا؟ چون محیط یک مقدار باید طبیعی باشد و ما باید در محیط طبیعی رشد کنیم.
نخبهها را بهتر است در جمع تربیت کنید
الان شما در کانونهای فرهنگی به دنبال این هستید که روی جوانها تاثیرگذاری عمومی داشته باشید. البته اگر در کنار این تاثیرگذاری عمومی، نخبهپروری هم انجام دهیم خوب است. اگر بگویید این کانون فقط برای نخبههای شهر است، یک مقدار کار سخت خواهد شد، چون نخبهها را بهتر است در جمع تربیت کنید. تربیت نخبهها در جمع کار بسیار قشنگ و در عین حال کار بسیار سختی است. خیلی هزینه میبرد. مربیان باید متوجه این منظور باشند. ما اگر بتوانیم افراد نخبه و قوی را در میان جمع تربیت کنیم، سالمتر میمانند. چون شما به اینها تفاوتها و مسئولیتهایشان را گفتید و در عین حال همانجا تربیتشان کردید. این سه در کنار هم جواب میدهد. هرچند در این باره باید جداگانه صحبت کرد که روش تربیت یک نخبه چیست؟ ولی پیشنهاد من است که حتما در یک محیط طبیعی باشد و یا حتیالمقدور در همان محیط، ولی با یک برنامه مجزا و با مسئولیت بیشتر. در یک محیط طبیعی هم حرف درستی است، یعنی باید جوانها را با محیط بیابان، کوه و دشت آشنا کنیم. در محیط طبیعی جامعه، زن هست، مرد هست، بیسواد هست، ثروتمند و فقیر هم هست و این تربیت خیلی آثار خوبی دارد. چون ما بیشتر دنبال شکوفا شدن آن فرد هستیم و در همه سطح از افراد هم آدم خوب میخواهیم.
مقدمه سوم
مقدمه سوم که میخواهم به عنوان مقدمه «گزینش» عرض کنم این است در فرآیند تعلیم و تربیت ما باید گزینش را انجام بدهیم. شاید بنده اطلاع زیادی ندارم، ولی بعضیها در این زمینه کارهای پیشرفتهای کردند. نکتهای که در شناسایی استعدادهای برتر باید در نظر داشته باشیم این است که استعدادهای برتر لزوما همه یک شکل نیستند. استعداد برتر معماری، یا استعداد برتر علوم انسانی و یا شعر و موسیقی و... یک شکل نیستند. لذا در ابتدا باید از خود پرسید که استعداد برتر در چه زمینهای؟ جواب این سوال کار را بیشتر از همه نکاتی که عرض کردم، پیچیدهتر میکند. ما واقعا به افراد نخبه احتیاج داریم، ولی نخبه از چه جنسی؟ مثلا شهید ابراهیم همت، شهید چمران و... واقعا نخبه بودند، ولی نخبگی اینها اصلا در یک نوع قرار نمیگیرد. هرچند آدم میفهمد اینها وجوه مشترکی دارند و اتفاقا من پیشنهادم این است که بر وجوه مشترک آنها تاکید کنیم، ولی تیپهایشان با هم فرق دارد و شما به همه تیپها احتیاج دارید. مثلا کسی میتواند نانوای خوبی باشد، متصدی خوبی باشد، ولی نمیتواند مدیر خوبی باشد. ما به همه اینها احتیاج داریم.
بچهها را با تشویق و تنبیه فوری بار نیاوریم
شما وقتی که میگویید استعداد برتر، باید این سوال را بپرسید که میخواهید در چه زمینهای استعداد برتر بشناسید؟ فکر میکنم با این دلایل و مقدماتی که دارم میگویم، کار را سختتر میکنم! ولی واقعا کار سختتر است. اگر یک وقتی، یک جایی، یک کاری انجام دادید که ثمرات خوبی داشت، این را در نظر بگیرید که شاید این ثمرات تحت تاثیر متغیرهای دیگری باشد که تحت کنترل شما نیست. واقعا انسان موجود پیچیدهای است. حالا من فکر میکنم باید به قرآن و دین پناه برد تا بتوانیم هم راه شناسایی استعداد برتر و هم نوع افراد موفق و نخبه را از نظر دین و قرآن شناسایی کنیم. فکر میکنم ما برای جواب این سوال که نخبگی در چهچیزی است؟ اگر به دین پناه ببریم خیلی در این زمینه موفقتر خواهیم بود. ببینیم که استعداد برتر با همه ابهامات و ملاحظاتی که دارد، واقعا چیست؟ و این استعداد را چطور باید شناسایی کرد؟ استعداد برتر توانایی خودداری نفس است. البته این در روانشناسی هم به اثبات رسیده است. هرکسی که بتواند در برابر انگیزههای درونی خوددارتر باشد، استعداد برتر است که «داشتن تقوا» تعبیر قرآنی آن است. البته این استعداد برتر با انگیزههای سالم درونی معنی پیدا میکند. چون ممکن است دانشآموزی را ببینید که از خوردن شیرینی خودداری میکند، فقط به خاطر اینکه پیش معلماش عزیز شود! این درست نیست، چون انگیزه درونی سالم نیست. وقتی که ما انگیزههای درونی را خوب شناسایی کنیم به این نتیجه میرسیم که انگیزههای درونی نباید فوری باشد و برانگیختگی باید بر اساس انگیزههای بلندمدت باشد. لذا ما باید به مربی خود بگوییم که هرکسی را که خواست تشویق کند، دو هفته بعد تشویق کند و بگذارد بچهها ببینند که مربی چقدر سرد است. بچهها را با تشویق و تنبیه فوری بار نیاوریم که بعدها آثار سوء خودش را نشان میدهد.
مدیریت مقاممعظمرهبری
پس استعداد برتر کیست؟ نه کسی که حافظه قوی داشته باشد، نه کسی که در هر زمنیهای خلاق باشد، نه کسی که پر جنب و جوش باشد، نه کسی که آرام باشد و یا زیاد اطاعت کند، نه کسی که زیاد تمرد کند و... استعداد برتر کسی است که «خودداری» دارد. در هفت سال اول باید به متربی این آموزش داده شود. ببینید من در این نگاه، مقدمات را هم کمک میکنم و به شما میگوییم که به این سادگی نمیشود قبل از 14 سالگی استعداد برتر را شناسایی کرد. چون واقعا آیا کسی که در سن زیر 14 سالگی شناسایی کردیم میتواند بهترین مبارز با نفس خود باشد؟ در اینجا نقش خانواده خیلی مهم است. اینکه مادر چقدر منفیبافی میکند؟ کلمات منفی چقدر میگوید؟ چون در روایات بیان شده است که بزرگترین نقطه ضعف زنها منفیگویی است. مادر جلوی بچهها چقدر از مرد خودش تمکین میکند؟ این استعداد برتر است. چون بهترین آموزشدهنده و مربی مادر است، نه پدر. نمیگوییم پدر مطلق فرمانده باشد، ولی مادر باید یک جاهایی این را نشان بدهد که من یک خط قرمزی دارم و آن خواست پدر است و با آن شیرین برخورد کند. پدر هم باید نشان دهد که من یک خط قرمزی دارم و آن هم دل مادر است و باید این را با حفظ سروری خودش نشان بدهد. بنابراین بهترین ویژگی برای شناسایی استعداد برتر این است که مقدار خودداریاش چقدر است؟ خودتان میتوانید برای مقدار خودداری شاخص بگذارید. مثلا رفتار رفاهی نداشتن، میشود صحنهسازی کرد که ببینید اگر متهم واقع شود چه میکند و... . پس مهمترین چیزیکه موجب خلاقیت، مفید بودن و تقویت حافظه و کارآمدی یک انسان در جهت شکوفایی استعدادهای خاص او میشود، این است که فرد بتواند خودداری کند. در دبستانی هم که ما در تهران داریم، نمره گرفتن اصلا ملاک نیست. توانمندی روحی و فعالیتی که میکنیم، ملاک است. من به شما قول میدهم که با رعایت این ملاکها اینها یکی در فلسفه، یکی در مدیریت و در جاهای مختلف علامههای زمان خودشان شوند. الان شما چند تا علامه را کنار هم بگذارید، مدیریت مقاممعظمرهبری را نمیتوانند داشته باشند.