حلقه وصل: حجت الاسلام محسن مؤمنی
بحث از جریان شناسی را میتوان بحثی بین رشته ای دانست که با مطالعه دقیق تاریخ و بررسی ادوار مختلف یک اندیشه در طول زمانه حاصل میشود. مطالعه سیر تحولات یک اندیشه از پیدایش یا تاسیس تا استقرار و تثبیت و درنهایت شکوفایی و ثمردهی آن به ما کمک میکند تا حرکات بعدی و رفتارهای آن جریان را در آینده پیش بینی کرده و متناسب با آن تصمیم گیری کنیم. لذا از طرفی جریان شناسی فهمی راهبردی به ما می دهد که ناظر به چشم انداز است و از طرفی دیگر تحلیل و آنالیز رفتارهای موردی و تاکتیکهای آن جریان در هر مقطع به ما کمک میکند تا نوع تصمیم گیری حاکم بر آن جریان، تشکیلات و سازمانهای وابسته به آن را فهمیده و حرکات بعدی آن را با سرعت و عمق بیشتری پیش بینی کرد.
مشروطه، کانون تضاد دو جریان
یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، سالهای منتهی به مشروطه است. اگر مشروطه را حاصل تلاشهای سازمانی یک جریان خاص بدانیم، قطعا تحلیل آن رفتارها میتواند برای فهم حوادث ماجرای پرفراز و نشیب تاریخ معاصر بسیار مؤثر باشد. درست است که نهضت مشروطه با عدالت خواهی مردم و علمای شیعه در ایران آغاز شد اما به اذعان متفکرین این حوزه، سر از استبداد رضا خانی درآورد؛ به همین جهت تحلیل چند وجهی مشروطه کمک زیادی به ما خواهد کرد تا واقعیت ماجرا را به درستی بفهمیم و ابعاد کمتر دیده شده آن را بیشتر مورد دقت و مطالعه قرار دهیم. برخی از جریانات خاص سعی دارند تا مشروطه را صرفا حرکتی سیاسی نشان دهند و بر همین اساس دو جریان را در مقابل هم قرار میدهند که یکی طالب مشروطه و ترقی و توسعه بود و جریان مقابل جریانی مستبد و مخالف آزادی بود! به زبان دیگر: هر که با ما نیست قطعا علیه ماست. یعنی یا مشروطه را به عنوان نوعی از حکومت که در جوامع غربی، جاری و ساری است قبول دارید یا مستبد و خودرأی هستید! به نظر میرسد که تحلیل این نوع فکر نیاز به مطالعهای عمیق در شکل گیری بنیانهای اندیشهای در میان قشری از حاکمیت دارد که ظاهرا و باطنا اندیشه غرب را پذیرفته و هر کس را مخالف خود بیند، او را ضد تمدن و ضد ترقی میداند و برچسب اُمّل و عقب مانده میزند.
منوالفکری همان و غربزدگی همان
اگر بخواهیم اندیشه حاکم بر دستگاه حاکمه ایران در سالهای قبل از مشروطه را بررسی کنیم، شاهد جریانی خزنده هستیم که آرام آرام ریشه دوانیده و خود را در بخشهای عمده دربار سلطنت ایران در دوره قاجار تکثیر کرده است. جریانی که از زمان فتحعلی شاه قاجار تاسیس شده و به مرور زمان سروشکلی یافته و نظام مند شده که آن را «جریان روشنفکری» و یا به تعبیر سیاسیون عصر مشروطه، «منورالفکری» نامیدهاند. هرچند واژه روشنفکری در نگاه اول پیامی مثبت را به ذهن متبادر میکند اما در باطن کاملا به عکس است. شاید یکی از بهترین تحلیلها درباره شکل گیری جریان روشنفکری در ایران معاصر، تعبیر مقام معظم رهبری باشد که فرمودند: «روشنفکری در ایران بیمار متولد شد». با تحلیل روشنفکری به عنوان یک جریان فکری، سیاسی و اجتماعی که ریشه در تفکرات ماسونی لژهای فراماسونری غرب (خصوصا انگلستان و فرانسه) دارد، به جد در خواهیم یافت که مشروطه که یکی از بزرگترین حوادث عصر قاجار محسوب میشود بیش از آنکه سیاسی باشد، یک تحول فرهنگی است که خود را در عالم سیاست نمایان کرد. برای توضیح بیشتر لازم است تا با مرور ادوار شکل گیری و تثبیت جریان روشنفکری در عصر قاجار، به قدرت بیش از پیش این جریان فرهنگی در عصر مشروطه که دوران جولان خود را طی میکرد پی برد.
ادوار روشنفکری در تاریخ معاصر ایران
ادوار روشنفکری را در سه مقطع تاریخ معاصر به طور جدا میتوان دسته بندی کرد و مورد مطالعه قرار داد:
جریان روشنفکری در عصر مشروطه
جریان روشنفکری در عصر رضاخان
جریان روشنفکری در عصر محمدرضا شاه
با توجه به نسبت روشنفکران با حاکمیت و کارکرد جریان روشنفکری برای حکومتهای مستبد دست نشانده، بهتر است تا روشنفکری را در نسبت با حکومت قاجار در سالهای قبل و بعد مشروطه، روشنفکری در نسبت با حکومت رضاخان و در نهایت روشنفکری در نسبت با حکومت پهلوی دوم را مورد مطالعه و دقت قرار دهیم.
البته این نکته واضح است که حکومت های دست نشانده پهلوی و بخشهای عمده حکومت قاجار را همین روشنفکران تشکیل داده بودند و حکومت چیزی جز همینها نبوده است اما آنچه مدنظر ماست که باید به آن پرداخته شود، عملکرد جریان روشنفکری به عنوان مهمترین جریان غرب زده داخلی است که نوعی اندیشه شبه مدرن و شبه ترقی را کورکورانه از غرب تقلید میکرد و ره آوردی جز فقر فرهنگی و فاصله گرفتن از سنتهای بومی و اسلامی ما نداشت لذا فهم جریان روشنفکری یعنی فهم راهبردها و نقشههای عملیاتی که در طی سالها آن را طراحی کردند و گام اول آن را در مشروطه برداشتند. گام مهم بعدی را در دوره تاریک رضاشاه و به دنبال این بودند تا در دوره محمدرضا کار را تمام کنند و از ایران یک جامعه مدرن غرب گرا بسازند. البته ناگفته پیداست که منظور روشنفکران عصر مشروطه از سیویلیزیشن و روشنفکران پهلوی از تمدن، همان تمدن(بخوانید توحش) منحط غرب است که امروز بیشتر و بیشتر آثار مخرب آن را در گسترش جنگهای خانمان سوز، کشته شدن انسانهای بیگناه، گسترش تضاد طبقاتی حاصل از چپاول ملت ها و... میبینیم. در اینجا خیلی هم به دنبال مباحث نظری و فلسفی ماجرا نیستیم که البته مسائلی مهم است که در جای خود باید مفصل و با دقت به آن پرداخته شود. آنچه بیشتر باید گفته شود تا در جامعه بصورت گفتمانی فراگیر درآید، تبیین راهبردها و تاکتیکهای جریان روشنفکری در مقاطع مختلف زمانی و در بستر جامعه سنتی و متدین ایران است و آثاری که به دنبال این نوع رفتارها، جامعه ما تا به امروز با آن مواجه است.
لذا برای سهولت کار بهتر است مقطع قبل از مشروطه به صورت جدا پرداخته شود تا اوضاع مشروطه و پس از مشروطه تا به قدرت رسیدن رضاخان بهتر درک شود.
نسل اول روشنفکران در عصر پیشامشروطه
جریان روشنفکری که برای اولین بار خود را در جنگهای ایران و روس نشان داد و با تحمیل قراردادهایی ننگین بر کشور، عزت و اعتماد به نفس ایران و ایرانی را مورد خدشه قرار داد، به دنبال جامعهای شبه مدرن و الگو گرفته از انگلیس و فرانسه بود که به قول خودشان دُول مترقی آن زمان بودند. جریان روشنفکری که آرزوی خود را رسیدن به دروازههای تمدن غرب میدانست، با چند چهره معروف کار خود را آغاز کرد. از مهمترین چهرههای نسل اول روشنفکران که موسسان این جریان در ایران محسوب میشوند را میتوان پنج نفر نام برد که عمده فعالیت اینها در عصر فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار میباشد:
1- میرزا عسگرخان افشار ارومی
2- میرزا ابوالحسن خان ایلچی
3- میرزا صالح شیرازی
4- فرخ خان امین الدوله غفاری
5- حسین قلی آقا
نحوه شکل گیری نسل اول روشن فکران
شروع جریان روشنفکری غرب گرا در ایران را میتوان از زمانی دانست که دستگاه فراماسونری انگلستان در میان شاهزادگان و درباریان قاجار شروع به فعالیت کرد؛ حاصل این تلاشها جذب تعدادی از اشراف زادگان و در نهایت اعزام، آنها به فرانسه و انگلیس بود. با ورود «جان ملکم» انگلیسی به ایران در سال 1215 قمری، تلاش تشکیلاتی سازمان نخبه گرا و پنهان روش ماسونی غرب در ایران شروع شد. سر جان ملکم که جزء اولین و البته پرنفوذترین جاسوسان انگلیسی در دربار فتحعلی شاه میباشد، چهرههایی را شناسایی و تربیت کرد که در آیندهای نه چندان دور به دربار بریتانیا خدماتی بینظیر ارائه دادند. البته این جریان با ورود سه تن از بزرگان روشنفکری ماسونی به ایران در سال 1222قمری شدت بیشتری گرفت. «هارفورد جونز»، «جیمز موریه» و «جی بی فریزر» از جمله افرادی بودند که با هدف تاسیس لژهای ماسونی وارد ایران شدند و با استفاده از این عناصر خودفروخته سیاستهای منفعت طلبانه غرب را هر روز بیشتر و بیشتر پیش بردند. لژهای ماسونی را میتوان به حق موسس جریان روشنفکری مروج تمدن غرب دانست که نسل اول روشنفکران ایران یا با آنها مرتبط بودند یا خروجیهای آن محسوب میشوند. البته فعالیت لژهای ماسونی در ابتدای تاسیس به این وضوح و روشنی نبود و در عصر ناصرالدین شاه که حجم عظیمی از تربیت یافتگان این انجمنها در سطوح مختلف حکومت رخنه کرده بودند، برای اولین بار به صورت علنی اعلام موجودیت کرد و اولین«فراموشخانه» توسط فراسون بزرگ تاریخ معاصر ایران، «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» تاسیس شد که البته با روشنگریهای عالم مجاهد «حاج ملا علی کنی» تعطیل شد. جالب اینکه عمده افراد فعال عصر مشروطه که جمع کثیری از روزنامه نگار، رمان نویس، طنزپرداز، شاعر، تکنوکرات، بروکرات و ... را شامل میشد، توسط همین محافل ماسونی و شبه ماسونی عصر ناصری و پیش از آن تربیت شده بودند که عامل اصلی به انحراف کشیده شدن مشروطه نیز همینها بودند.
عملکرد نسل اول روشنفکری در ایران
میرزا عسگرخان افشار ارومی را میتوان اولین فراماسونر ایرانی دانست. وی که جزء فرماندهان سپاه عباس میرزا بود، در سال 1224قمری از طرف فتحعلی شاه به عنوان سفیر مخصوص شاه به دربار ناپلئون اعزام شد. او به سرعت جذب لژهای ماسونی شد و ظرف مدت کوتاهی پله های ترقی! را طی کرد و به مقام استادی رسید. سرویسهای اطلاعاتی انگلستان به سرعت او را جذب کرده و از او که به لحاظ تئوریک فردی ضعیف بود، جاسوسی حرفهای ساختند. او پس از دو سال به ایران بازگشت و حاکم ارومیه شد. همچنین جاسوسی در دربار، اجراکردن نقشههای انگلیس و تاسیس لژهای ماسونی از جمله وظایف دیکته شده به او بود.
میرزا ابوالحسن خان ایلچی که خواهرزاده و داماد حاج ابراهیم خان کلانتر(از خاندان متنفذ، جاسوسان کارکشته و یهودیان مخفی ایران) از جمله چهرههای برجسته این جریان محسوب میشود. وی در سال 1224قمری به عنوان ایلچی(سفیر) به همراه جیمز موریه(مهره کلیدی بریتانیا در ایران) به لندن رفت و در آنجا تحت اشراف «سر گور اوزلی» مراحل فراماسونری را گذراند و جزء نخستین چهرههای متجددمآب شبه مدرنیست شد. وی که با حمایت انگلیس در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، سکان دار وزارت خارجه ایران بود، در تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمنچای به ایران نقش فراوان داشت. امضای وی در ذیل قرارداد ترکمنچای هنوز موجود است! وی با کمک سرگور اوزلی اولین لژ ماسونی را در تهران شکل داد. در همین لژها و محافل مخفی بود که نسل دوم روشنفکران غربزده جذب و تربیت شدند.
میرزا صالح شیرازی که او را پدر ژورنالیسم غربزده نامیدهاند در سال 1230 به همراه 4نفر دیگر راهی انگلیس شد تا زبان خارجی بیاموزد. او در غرب جذب محافل ماسونی شد و چنانچه از نوشتههایش برمیآید خواهان تماشاخانه، کارخانه و مشروطه بوده است. او و هم قطارانش عمدتا جزء کسانی بودند که در ایجاد بروکراسی شبه مدرن غربی در ایران نقش داشتند. اولین روزنامه چاپی به زبان فارسی توسط او منتشر شد. وی نیز مانند سایر روشنفکران نسل اول روحانیت را عامل عقب ماندگی و ضعف حکومت میدانست!
فرخ خان امین الدوله غفاری نیز از جمله چهرههای دیگر این جریان است. وی درسال 1273 در سفری رسمی که به انگلیس داشت، به لژ بزرگ ماسونی انگلیس پیوست و رسما فراماسون شد. او که جزء چهرههای بروکرات دربار محسوب میشود، یکی از افراد بانفوذی بود که در جداکردن هرات(بخوانید افغانستان کنونی) از ایران نقش بسیار داشت.
حسین قلی آقا نیز از منورالفکرانی است که دوران تحصیل خود را در فرانسه گذراند. وی که با عقاید ضد اسلام و ضد روحانیت خود، تئوری ناسیونالیزم باستان گرا را که ساخته و پرداخته سرجان ملکم انگلیسی بود، دنبال میکرد، از مروجان زرتشتی گری و معتقدین به پاک سازی زبان فارسی از لغات عربی بود. اندیشهای که بعدها توسط افرادی همچون طالبوف و آخوندزاده به شدت دنبال شد.
همان طور که بیان شد جریان روشنفکری در آغاز شکل گیری خود کاملا متأثر از جریانات شکل گرفته در محافل اندیشهای غرب بود که با تربیت افرادی سست بنیاد، به داخل ایران وارد شد و در سالهای بعد در قالب تشکیلات سیاسی و فرهنگی خود را بیش از پیش نشان داد.
منابع:
تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی حقانی، انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، شهریار زرشناس، انتشارات کتاب صبح