دکتر قاسم قنبری سال 54 و در اوج درگیریها و مبارزات و جنبشهای دانشجویی وارد دانشگاه فردوسی مشهد شده است. او دانشجوی رشته ریاضی آمار بوده و حالا دکترای مدیریت دارد. او با بسیاری از جریانات سیاسی پیش و پس از انقلاب آشناست و هم اکنون جریانشناسی سیاسی و ریشههای انقلاب درس میدهد. قنبری در جلسات آزاداندیشی و بصیرتافزایی هم شرکت میکند. از او مقالاتی در روزنامه خراسان و نشریه داخلی بنیاد هابیلیان در خصوص گروهکها منتشر شده است.
***
قنبری درباره شهید دیالمه که دوست و همدانشگاهی اش بوده به حلقه وصل گفت: یکی از شهدای ترور که اوایل انقلاب تلاش زیادی برای افشا کردن ماهیت اصلی منافقان انجام داد، دکتر عبدالحمید دیالمه در دانشگاه فردوسی مشهد بود. او یک جوان فعال، با مطالعه، تیزهوش و آیندهنگر بود که در فاجعه هفت تیر شهید شد. ایشان با کلاسها، جلسات و روشنگریها و پرسش و پاسخهایی که میگذاشت، دقیقاً خطوط را مشخص میکرد. ما از سال دوم دانشگاه با هم مرتبط شدیم.
مسلماننمایی
وی افزود: تاکید بچههای مسلمان در مبارزه پیش از انقلاب آن بود که شیوه کار باید دقیقاً منطبق بر مسائل اسلامی یا گرفتن فتوا از مجتهد باشد، اما مجاهدین خلق میگفتند در جهت پیشبرد انقلاب هر چه به ما کمک بکند، باید انجام بدهیم. اما زمانی که خطری پیش میآمد همین افراد گوشهای مینشستند و نگاه میکردند. مثلا در واقعه 10 دی رژیم در خیابان مردم مشهد را به تانک بست. همان روز تمام مارکسیستها و افراد وابسته به منافقین در کافه تریای دانشگاه نشسته بودند و صفا میکردند.
دکتر قنبری با تاکید بر اینکه منافقین ظاهری از اسلام داشتند تا بتوانند سمپات پيدا بکنند، گفت: آنها دستور داشتند نماز بخوانند و ظاهر اسلامی را حفظ کنند چون عمدهترین پشتیبان آنها بازاریها و علما بودند. میگفتند دستمان را رو نکنیم تا متوجه نشوند. در خاطرات آقای عزتشاهی، خاطرات شهید لاجوردی و خاطرات احمد احمد به صورت کامل آنچه درون زندان بر این جماعت گذشته، آمده است. آنها مارکسیست بودند ولی ظاهر را حفظ میکردند. بعد از مدتی گفتند دین اسلام برای مبارزه نیست، دین را کنار بگذاریم و رسماً بگوییم مارکسیسم هستیم. بیانیهای دادند و َفضَلالله مجاهدین را از بالای آرمشان برداشتند و گفتند دیگر ما رسماً مارکسیسم هستیم. بیانیهای هم صادر کردند به این بیانیه میگویند تغییر ایدئولوژیک.
کشتار خیابانی
این استاد دانشگاه ادامه داد: منافقان پس از انقلاب اسلامی و به دنبال عدم کفایت سیاسی بنیصدر، از همه جا ناامید شدند و آشوبهای خیابانی را کلید زدند. ابتدا ترور نمیکردند بلکه داخل کوچهای پنج نفر از آنها میآمدند شعار علیه حکومت میدادند. بعد عدهای جمع میشدند و بحث شروع میشد. ناگهان افراد طرفدار انقلاب و حضرت امام را کتک میزدند. کتک زدنشان با تیغ موکتبری بود که به سر و صورت مردها و زنها میکشیدند. بعد از مدتی که دیدند با این شیوه کاری از پیش نمیبرند، بحث ترور را برنامهریزی کردند. دستورالعمل این بود که هر کسی که ریش دارد و پیراهنش روی شلوار است را بزنید. هر کسی عکس حضرت امام در مغازهاش هست ترور بکنید. اینها شروع کردند به ترورهای اینچنینی. تا اینکه خانه تیمی آنها لو رفت و موسی خیابانی و اشرف زن رجوی کشته شدند. در اصل مغز متفکر اینها که خیابانی بود از بین رفت و ترورها فروکش کرد.
مظلومیت شهدای ترور
قنبری با اشاره به اینکه بحث ترور با بحث دفاع مقدس همزمانی داشته است، گفت: به همین دلیل بحث ترورها مقداری کمتر مطرح شده است. پرداختن به دفاع مقدس برای حفظ کلیّت کشور یک اصل بود. اکنون مقداری مظلومیت جهت دفاع از شهدای ترور برای اثبات حقانیت ایران که خودش قربانی اصلی ترور است، در سطح جهان مطرح است. دنیا با اینکه واقعیات را میداند ولی نمیخواهد بپذیرد که ایران قربانی ترور است و گروههای تروری که دستنشانده آنها هستند چه جنایتهایی را درون ایران مرتکب شدند.
وی عمده مظلومیت شهدای ترور را به علت کمکاری رسانهها میداند و میگوید: رسانههای صوتی، تصویری و مکتوب ما میتوانند پیام این شهدا را منتقل کنند. حتی بسیاری از نسل سوم کشور خود ما آگاهی ندارند. شاید الان بعضیها وجه خیلی دموکراتیک از مریم رجوی و مسعود در ذهنشان باشد، یا گروهکهای دیگری که به عنوان آزادیبخش در خوزستان هستند، یا گروهکهای کوموله و دمکرات که دنبالهاش پژاک است. باید ماهیت آنها برای افراد مشخص شود. مثلا همه تصور میکنند 12 هزار ترور که توسط منافقین انجام شد همة سران کشور و مدیرکل و وزیر بودند اما باید بفهمند که بسیاری از اینها مردم عادی کوچه و خیابانند.