حلقه وصل: مسعود غزنچایی/
اولین فیلم «محمد کارت» بعد از ساخت چند فیلم کوتاه و مستند نشاندهنده حضور یک کارگردان جوان و مستعد در سینمای ایران است. قصه فیلم، از پخش شدن تصویر حضور یک زن (پروانه با بازی طناز طباطبایی) در استخر در فضای مجازی شروع میشود. زنی که همسر هاشم، گندهلات یکی از محلههای تهران (با بازی امیر آقایی) است. برادر هاشم (حجت با بازی جواد عزتی) در ادامه فیلم تصمیم دارد فردی که فیلم را پخش کرده پیدا کند. حجت که در صافکاری کار میکند، برای این کار انگیزههای مختلفی دارد که یکی از آنها بازسازی اعتمادبهنفس خودش است. حجت، قهرمان فیلم است که مخاطب با او همراه میشود. فیلم بعد از چند دقیقه ابتدایی تبدیل به تریلری معمایی میشود و تنها گره داستان این است که فیلم را چه کسی در استخر ضبط و پخش کرده است.
اولین فیلم محمد کارت، یک شروع خوب و یک پایان امیدوارکننده دارد. اما مهمترین مشکل فیلم، عریضشدن میانه فیلم است. برخی از صحنههای میانه فیلم به لحاظ دراماتیک بیفایده است و صرفا کارکردی برای پر کردن زمان فیلم دارد.
«شنای پروانه» از طرفی یادآور «قیصر» کیمیایی است و از طرف دیگر بیشباهت به «مغزهای کوچک زنگزده» هومن سیدی نیست. اما با اینکه پنجاه سال بعد از قیصر ساخته شده، از آن جلوتر نیست. «شنای پروانه» با رویکرد فیلم جادهای و الگویی شبیه به کهن الگوی «سفر قهرمان» نوشته شده و در عین حال منطبق بر هیچکدام نیست. در الگوی سفر قهرمان، قهرمان فیلم، باید مسیری را طی کند تا به بازشناسی برسد و در نهایت دست به عملی قهرمانانه بزند. اولین و ضروریترین نکته این است که در روایت قصه، قهرمان باید از جای دیگری به موقعیت مکانی قصه بیاید تا رویدادها، آدمها و روابط برای او تازگی داشته باشد. مانند «قیصر» که از جای دیگری به خانه برمیگردد و با مناسبات جدید آنجا و آدمهایش آشنا میشود. اما قهرمان فیلم محمد کارت، از چاله یک صافکاری وارد مناسبات جدید محلهای میشود که خودش سالهاست آنجا زندگی میکند. او برادرش را در حالی نمیشناسد که هر روز او را میدیده است. نه تنها او که مادرش نیز پسر گندهلاتش را نمیشناسد. این میزان بیاطلاعی از رفتارهای هاشم و دوستانش برای خانوادهای که سالهاست در کنار هم زندگی میکنند، کمی عجیب است.
سکانسهای حضور حجت در میان کارتنخوابها، خانهای که در آن عرق میسازند و خانهای که در آن قمار میکنند چه فایده و کارکرد دراماتیکی دارد جز اینکه قرار است یک نفر با لو دادن این آدمها، حجت را نابود کند؟ چگونه نابود کند؟ با یورش به خانه او؟ همین؟! یا اینکه قرار است این سکانسها فیلمساز را نجات دهد که بتواند گره قصه را باز کند. کسی که نقشه فیلمبرداری از پروانه را در استخر کشیده و ضریب هوشی بالایی دارد، چه نیاز و انگیزهای برای به دام انداختن حجت دارد؟ حجت که تا ده سال دیگر هم دور سر خودش میچرخد و به جایی هم نمیرسد و عجیب است که در کل قصه، پلیس هیچ نقشی ندارد و مردم، همگی ترسو هستند. انگار پلیس و مردم منتظرند تا یکی پیدا شود و در خانه یک فاسد بدکاره، سه کیلو شیشه بگذارد تا او دستگیر شود.
سکانس دستگیری خبرچینهای محل در حاشیه شهر، حضور همسر حجت و خواهرش در آنجا، آزاد کردن خبرچینها و دستگیری مجدد آنها و در نهایت اعتراف یکی از آنها، حدود پانزده دقیقه از وقت فیلم را تلف میکند در حالیکه گره فیلم میتواند از همان ابتدا باز شود.
«شنای پروانه» سروشکلی جذاب برای مخاطب دارد و در گیشه موفق خواهد بود. فیلمی از یک کارگردان جوان و مستعد که نسبت به بسیاری از فیلمسازان جشنواره سی و هشتم، نبض جامعه را بهتر میشناسد.