حلقه وصل: نعمتالله سعیدی
کنفرانس برگزار شده در چندین گروه فضای مجازی
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ...
خدمت شما هستیم برای بحث از حقوق جنسی و فحشا در الحاد و خداحافظی با آتئیسم و بدرقه آن تا زبالهدانی تاریخ جریانهای فکری در ایران!!
مطلب نخستمان دیاثت و فقدان ناموس در آتئیسم است که با توجه به فرهنگ اصیل و نجیب و نژاده ایرانیان، تیر خلاصی بر جریان آتئیسم در این سرزمین... و مرزهای فرهنگی -شرقی مشترک مان در تمامی کشورها و ملتهای همسایه خواهد بود.
که البته با توجه به فطری بودن تمامی مبانی ارزشهای دینی، شامل بسیاری از حوزههای تمدنی دیگر نیز خواهد بود. (کشورهای اسلامی که جای خودشان را دارند.)
آن هم در کمتر از چند ثانیه!
«ناموس» را در تمام فرهنگهای لغات سرچ بفرمایید...
ناموس یعنی «شریعت»!
و آتئیسم فاقد هرگونه ایدئولوژی ست. چه رسد به داشتن شریعت و آیین؟!
اما قبل از اینکه توضیح دهیم دامنه این «فقدان ناموس» بسیار فراتر و دورتر از نوامیس جنسی ست
و چرا اتئیسم را در فرهنگ ایرانی میتوان به همان «بیهمه چیزی» معنا کرد...
از آنجا که لحن و ادبیات کنفرانس امشب قاطعانه و درون گفتمانی خواهد بود، ابتدا توضیحاتی را خدمتتان در مورد تفاوتهای گفتگو (دیالوگ) و مناظره با کنفرانس و مقالات (مونولوگ) عرض میکنم.
(که دقت کنیم چرا گاهی لحن و جامعهشناسی مخاطب در کنفرانس و تمامی منولوگها با دیالوگ و مناظره فرق دارد...)
قبل از آن به نمونههایی از فوران ادب و شعور و ترجمان حد متانت و سطح آرامش اکثریت جماعت ضددین دقت بفرمایید (که ببینیم طرف حسابهایمان چطور موجوداتی هستند)
نمونههایی که به احتمال زیاد خودتان به کرّات و دفعات مختلف (حتی گاهی به محض اینکه وارد یک گروه ضددین شوید) ملاحظه کردهاید...
نمونههایی که متاسفانه در همین گروه خودمان نیز کم شاهدشان نبودهایم!
نمونههایی که خیلی وقتها ابتدا و سرآغاز گفتگوی طرف مقابل محسوب میشود...
و در خلال گفتگو بارها تکرار شده و...
با متنهایی بسیار وقیحانهتر خاتمه مییابد!
البته احتمالا تا کنون متنهایی با این ادبیات را زیاد دیدهاید. و محتوای بسیاری از آنها قبلا بحث شده و به صورت سلسله یادداشت در سایت «حلقه وصل» منشر شده است. (از بحث سنگسار گرفته تا دیه و غیره) برخی از آنها را به صورت اجمالی در ادامه کنفرانس نیز مجددا بحث میکنیم. اما برای بحث مفصلتر به همان سایت حلقه وصل مراجعه بفرمایید. (لینک مطالب در انتها صرفا جهت یادآوری ارسال میشود) بنابراین میتوانید فقط مروری کوتاه بر این فحاشیها داشته باشید و سپس ادامه مطلب را پیگیری بفرمایید...
***
یک سرچ ساده کلمه «ناف» در یک گروه ضددین!! (با این اتهام که مسائل سکسی در اسلام ضریب بسیاری دارد!):
فقط دقت داشته باشیم که اگر مثلا عشق را از دیوان حافظ کم کنیم، چقدر از غزلیات و سرودههایش بر جای میماند؟! اگر گرایش و عشق و علاقه به جنس مخالف بد بود، پس این همه شاعر و داستاننویس و سینماگر و... هزاران سال است از چه چیزی حرف میزنند؟!
آیا میشود از شاعرانی چون حافظ و سعدی و گوته و... ایراد گرفت که چرا این قدر به موضوع عشق توجه دارید؟!
وگرنه سکس را از هالیوود بگیریم که نه چیزی از صنعتش باقی میماند و نه هنرش!
کدامشان توانستهاند عفیفتر و زیباتر از کلام الله مجید در این مورد حرف بزنند؟! {ان شالله در قسمتهایی بعدی کنفرانس مفصلتر بحث میشود}
- اسلام به جز ناف به پایین برا قسمت دیگهای از بدن هم احکام داره؟
- بقیه چیزارو نمیبینن مسلمونا فقط سطح دیدشون تا زیر ناف
- منم مثل شما یک مسلمانزادهام... قرآنی رو میخوندم ک قدرتش فقط در صوتش بود و بس... وقتی معنیشو خوندم فهمیدم چیزی جز کشتار و زیر ناف نیست... ب همین دلیل گذاشتمش کنار... خدا رو هم گذاشتم کنار و مثل شما یک آتئیست شدم
- خوب دیگه وقت تحریر کتاب رو ندارند و تمام وقت گرانبهاشون و هم و غمشون صرف ناف به پایین هست
- 80درصد این دخترها که تو گروههای حامی اسلامند هم بیحجابند از نگاه اسلام و متخلف و هم دوستپسر دارند که باز از نگاه اسلام جرمه ..80درصد پسرها حامی اسلام هم به همین طریق. بعد میاند تو گروهها از لزوم احترام به عسلام میکند و حمایت از عسلام ناف محمدی و حق بودنش... کلا جماعت جالبی داریم
- دوست عزیز این دین مگر جز به بالای ناف و زیر ناف هم فکر میکنه؟ ببینید تحت تراوشات ذهن معلول محمد و دینش ممههای گرگ روی آرم باشگاه آ اس رم رو پوشوندن...
- البته بهتر بگیم همه امور ایشان در زیر ناف خلاصه میشد حتی خدا رو از خدایی تبدیل به کارگزار اتاق خوابش میکرد، مسائل جنسی تقریبا هفتاد درصد زندگی محمد رو شامل میشه، وقتی محمد میتونست برای کسب دانش دیگر ملل بزاره، از افلاطون، ارسطو، سقراط، زرتشت چیزهایی یاد بگیره درگیر... بود
- شما یا بیسوادی یا متعصب! این صیغه تمدن اسلامی رو چندتا مثل تو مطهری ساختند عزیز و گرنه فکر نکنم هیچ ذیشعوری اسلام رو مترادف با تمدن بدونه ما در صورتی محمد و خلفاش رو تمدنساز میدونیم که چنگیز یا تیمور لنگ رو هم تمدنساز بدونیم!!! اگه محمد تمدنساز بود باید اثار این تمدن متعالی رو در بلاد عرب شبه جزیره میتونستیم ببینیم که البته چنین نبود و اگه در لبنان و سوریه و مصر و ایران شاهد تمدنی بودیم این به مدد پیشینه این سرزمینها بود و گرنه عرب و محمد جز بیفرهنگی و خشونت چیزی نداشت که به دیگران انتقال بده مگه اونکه امثال تو دانشمندان ایرانی و اثار اونا رو به ناف اسلام ببندی! اما این ایرانیان بودند که اسلام تورو زنده نگه داشتن و با جهالت و نادانی خود تمام علمشون رو وقف این درخت بیثمر کردند همونجور که جانشینان چنگیز و تیمور رو رام کردند و از اونا ادم ساختند. وگرنه عسلام شما چیزی غیر از سکس و ناف به پایین هم مگه داره؟؟؟!!
حال چند نمونه دیگر با محتوای ایراد گرفتن از توصیف بهشت، که چرا به موارد جنسی اشاره دارد؟! (در بخشهای بعدی کنفرانس مفصلتر بحث میشود)
- فراموش نکنید شما با مردمی بیسواد و مقلد سروکار دارید که طمع بهشت موهوم اونا رو به هر کاری وامیداره حتی اگه اون کار هیچ ریشه منطقی نداشته باشه این مردم حتی فلسفه حجابشون و اینکه حجاب زادهی چیه رو هم نمیدونند!!! خوب شما تصور کن حجاب برای تشخیص زن ازاده از کنیز در زمانی که در مدینه زنها برای قضای حاجت میرفتند بیرون ابداع شد خوب اگه من شعور داشته باشم کی میام دنبالهرو تمدنی با این سطح پایین میشم که هنوز زنانشون توی بیابون شبانه ولو بودند برای قضای حاجت و هنوز فناوری چاه مستراح رو هم نداشتند؟
- بهشت هم ظاهرا به ناف و زیرناف پرداخته وگويا مخترع آن چیزی از سینه و سر نمیدانسته و يا قرار شده این دو بخش کرکره را کشیده و سهقفله بشه
تکنیک کمپلکس شبهه و تعدد موضوع و ایرادهای رگباری (به سیاق انشانویسی بدون هیچگونه استدلال و برهانی! مراجعه شود به مطلب «هیتلرهای طفلکی» و «روشهای نجس تفکر و گفتگو»):
دادنامه سنگسار:
ای مردمی که سنگسار میکنید... من یک زنم... یک انسانم... از بد حادثه در میان شما مسلمانان زاده شدم و به اجبار توارث مسلمانم نامیدید... خدای رحمانتان چقدر بیرحم است... تنم را که مال من است صاحب شدهاید... زندگیام را به زیر چادر و چاقچور سیاه کردید... ارثم را و دیهام را نصف کردید
تف بر شرافتتان... تف بر انسانیتتان... تف بر دینتان
نامردها خودتان تا ۴ زن و بی نهایت صیغه میکنید... مرا در کنج پستوها نگه میدارید
تف بر اعتقاداتتان که مرا شر و مایه فساد میخواند... تف بر دینتان که زن را انسان نمیداند...
بروید در فاحشهخانه بهشت با خدای دلال سکستان خوش باشید... مرا از این جهنم اسلامی جهانتان بیرون کنید خوشحالم که از میان این کثافتستان پر میکشم...
- آیات و روایات سکسی... سوره احزاب آیه ۵۰ : اى پیامبر، ما براى تو آن همسرانت را که مهرشان را دادهاى حلال کردیم، و نیز کنیزانى را که خدا از غنایم جنگى به تو ارزانى کرده و تو مالک آنها شدهاى...
{در فرصتهای آینده به صورت یک کنفرانس جداگانه در مورد آیات مذکور از سوره مبارکه احزاب بحث خواهد شد}
و آنان ک نگهدارنده نيروى شهوت خويشاند مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى (برده زن) ك مالك آنها شدهاند ك در اين صورت بر آنان ملامتى نيست. ( قرآن، سوره المومنون، آیه ۵ و۶ )
(در این ایه اسیران زن در جنگها برده میشوند حتی اگر شوهردار هم باشند حلالند)
زنان شوهردار بر شما حرامند مگر زنانی که (در جنگ) بدست اوردهاید ( 24 نسا)
(در این ایه زنان در جنگ اسیر و برده محمد میشود و بر وی حلالند)
اى پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداختهاى براى تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانى که از طریق غنائمى که خدا به تو بخشیده است (آیه 55 احزاب)
در وصف حوریان:
و دخترانى همسال، با پستانهاى برآمده،«آیه33 نبا »
نگاه جنسی امام صادق به زنان:
از امام_صادق در مورد صیغه پرسيده شد آيا فقط بايد چهار زن باشد؟ فرمود خير ، با ١٠٠٠ نفر از اينگونه زنان ازدواج کن ...
(دربهشت) توان بدنی انسان درکامیابی از زنان به اندازه صد نفر میگردد
بهترین چیزهایی که مردم دردنیا وآخرت از آنها لذّت میبرند، لذت آمیزش و بهرهبرداری از زنان میباشد
پیامبراکرم (ص) : همانا بهشتیان به چیزی بیشتر از نکاح اشتها ندارند و لذت نمیبرند
حوری از خیمه خود بیرون آید و روی به تخت مؤمن بخرامد و چون به نزد مؤمن میآید با پانصد سال از سالهای دنیا همدیگر را بوسه زنند که برای هیچ کدامشان، خستگی و ملال حاصل نمیگردد
هرمؤمنی را هفتاد زوجه از حوران میدهند و چهار زن از آدمیان، که ساعتی با حوریّه صحبت میدارد و ساعتی با زن دنیا و ساعتی باخود خلوت میکند و بر کُرسیها تکیه زدهاند و با یکدیگر صحبت میدارند
بیشتر نهرهای بهشتی از نهر کوثر است که در کناره آن دختران نار پستان (مانند گیاه) میرویند
در بهشت نهری وجود دارد که در دو طرفش دختران باکره سفیدروی و سفیدپوش نشستهاند و مشغول تغنی (آواز خواندن) هستند
دوشیزگان با چنان صدایی میخوانند که خلایق تا کنون چنین صدایی را نشنیدهاند و این نعمت، بالاترین نعمات بهشتی است این دوشیزگان به تسبیح (ذکر صفات الهی) تغنی میکنند
تکنیک توهین مستقیم و علنی! :
- زن بخاطر عدم تمکین مرتکب معصیت شده و هر بلایی که مرد سرش آورده حقش بوده؟! البته انتظار صداقت در پاسخگویی ندارم و فقط توقع تقیه برای توجیه رذایل اخلاقی اسلام بعنوان امر مجاز شرعی میشه از یک مسلمان داشت... چون ایمان در مفهوم جزم و ثبات عقیده است پس مومن نمیتونه اصول منطق رو برای مصون نگه داشتن اندیشه از خطا رعایت کنند... چون اصلاً اندیشهای در کار نیست و مسلمان مقلد صرف است.
علاوه بر این مسلمانی که ایمانش بر شهادتی کذب استوارست مگر میتوان حقیقت را بیان کند؟!
- تنها به یک شرط وقت میگذارم که اسلام را تف کنید نه اینکه شات کنم بعد بگویید اشتباه کرده است
- ولی مخلوقات از قیافههای چندشآور و وحشتناک علمای عسلام که مثه خونآشامن میترسن خودتون خجالت نمیکشین؟
- بله آیه را خواندم چندشآور بود و وقتی ویدئو را تماشا کردم واقعا حالم بد شد. به چنین وحشیگری نه تنها احترام بلکه باید توهین هم کرد. این نظر شخصی من است.
- ادیان ابراهیمی واقعا چندشاور هستن
***
اگر کلماتی چون صیغه و تفخیذ را سرچ کنید، شاید برخی روزها در حد دو جلد کتاب در گروههای اتئیستی متن و توهین و تمسخر ببینید! و اگر سن عایشه و ازدواجهای حضرت رسول اکرم ص را سرچ کنید که دیگر هارد گوشیتان ممکن است آن قدر متن بالا بیاورد... که بالا بیاورد!!
نمونههای بعدی به قدری وقیحانه و مشمئزکننده است که از طرحشان صرف نظر میکنیم. اما این جماعت اگر یک ذره راه داشت که مسلمین را نعوذا بالله به «بیناموسی» متهم کنند، تصور میکنید لحظهای در طرح آن تردید به خود راه میدادند؟! کوچکترین ترحمی از خود نشان میدادند؟! یا بنا بر هر دلایلی چهار سال صبر میکردند؟!
بارها هشدار دادهایم که ما با تهاجمی از جنس استدلال و برهان و دلایل روبرو نیستیم...
جنس این حملات وقیحانه بیشتر از جنس انشابافی و هجو است!
نمیخواهم شکستهنفسی کنم و تعارف تیکهپاره! بنده حدود بیست سال پیش تحدی دادهام به تمام متفکران شرق و غرب عالم ... که اگر خیال میکنید اهل تفکرید و حریف اسلام، پس ای قلمها مرا دریابید! (مطلب «یاغی افتاده به گیاهخواری» شماره 12 ماهنامه سوره دوره چهارم)
برخی از همفکران مسلمانان از حقیر ایراد میگیرند که چرا این قدر با این جماعت به مدارا و صبوری رفتار میکنی!؟ (اما نمیپرسند که چرا نام و مشخصات تو را در کانالها و سایتهای خودشان منتشر کرده و حتی اعضای خانوادهات را با وجود همین مدارا به مرگ محکوم کردهاند!؟)
خب برای اینکه این دستور دین ماست. صبوری برای امثال حقیر یک ارزش اخلاقی ست، نه یک تاکتیک موقت!
حتی از نظر تاکتیک نیز بارها عرض شده: وقتی برای متقاعد کردن مخالف گفتگو و تلاش میکنیم، هر قدر که در این مسیر توفیق پیدا کنیم، خود به خود محکوم کردن حریف نیز اتفاق افتاده است...
حتی اگر مجبور شوید دماغتان را بگیرید و با این جماعت وارد گفتگو شوید!
اما همین دین نیز به ما اجازه نمیدهد که از خود انفعال و ضعف نشان بدهیم.
همان قدر که به گفتگو و تفکر اهمیت میدهد و یک ساعت اندیشیدن را برتر از هفتاد سال عبادت میداند، از «مراء» و مجادله کور نیز پرهیزمان داده و حتی آنرا از گناهان کبیره به شمار میآورد!
و منعمان میکند از مقدماتی که باعث توهین به مقدساتمان شود...
الغرض، با چنین جماعتی چگونه میتوان گقتگو و دیالوگ کرد؟!
اگر میشد در این مملکت از عوضیها عوارض گرفت، نه نیازی به اقتصاد نفتی داشتیم و نه احتیاجی به افزایش مالیات! مدتها پیش یادداشتی نوشته بودم و در آن توضیح داده بودم که تعداد و نوع فحشها در هر فرهنگ و زبانی، چه ارتباطی به فلسفه و حکمتهای رایج در آن سرزمین دارد.
اجمالا، اخلاق مجموعهای ست از هنجارها، معیارها و رفتارهای زشت و زیبا. (برعکس قانون که با باید و نبایدها کار دارد) فحش به زبان ساده، چیزی نیست غیر از یک سری صفات زشت. یعنی با دقت کردن در فحشهای مردم هر زبان و فرهنگی، میتوان به دامنه اصلیترین معیارهای زشتی و زیبایی آن جامعه پی برد.
بعید میدانم هیچ فرهنگ و زبان و ملتی به اندازه ما ایرانیها تنوع فحش داشته باشند! مخصوصا در مورد فحشهای ناموسی. مثلا همین تنوع و تعداد فحشهای ناموسی نشان میدهد که مردم ایران چقدر به حجاب و عفاف اهمیت میدهند. در ایران میتوان هنگام اختلاف و نزاع با یک نفر، ساعتها، بلکه روزها فحش داد! آن هم فحشهایی یکی از یکی آبدارتر و گزندهتر!
فقط در انتهای این کنفرانس دقت بفرمایید که چقدر از این فحشها دیگر معنای خودشان را از دست میدهند؟! چرا؟
چون در نوع تفکر و زیست جهان این افراد دیگر هیچ کدامشان از جنس فحش و «فحشا» محسوب نخواهند شد!!
این اصطلاح و فحش «عوضی» بودن خدا میداند چقدر معنا دارد! تا به حال با خود فکر کردهاید که «آدم عوضی» چه طور آدمی ست و چرا عوضی ست؟ اصلا عوضی بودن یعنی چه؟ به کسی میگویی، برو آچار شانزده را بیاور، میرود و آچار چهارده میآورد. بعد میگویی، چرا عوضی آوردهای؟ حالا آدم عوضی هم آیا مثل آچار عوضی ست؟ عوض و عوضی با چه چیزی یا چه کسی؟ آدم عوضی یک شخص احمق است، یا زیرک و رند؟ دزد است؟ بیشرم است؟ خیانتکار است؟ پس چرا عوضی ست؟
شاید همین عوضی بودن حکایت از دنیایی از آموزههای پیچیده روانکاوی و روانشناسانه داشته باشد! طوری که امثال یونگ و فروید هم اینجا باید بروند جلو!
عوضی یکی از آن فحشهایی ست که شامل طیف وسیعی از فحشهای دیگر میشود. شما به یک کودک بامزه گرفته تا یک قالتاق به تمام معنا میتوانید بگویید عوضی!
آدم عوضی آدم بسیار پیچیده و در عین حال سادهای ست. تا دلت بخواهد احمق است و تا فکرش را بتوانی بکنی زیرک. دقیقترش این میشود که، آنجایی که بناست بفهمد، نمیفهمد؛ و وقتی بناست نفهمد، یک چیزهایی را میفهمد که به عقل جن نمیرسد. کسی که عوضی ست را نمیتوان با هیچ فحش دیگری یاد کرد. اما از دزد و جنایتکار گرفته تا هر خطاکار دیگری، میشود به یک آدم پست گفت عوضی!
این عوضی بودن در درجه نخست به طرز فکر طرف بازمیگردد و طرز فکر افراد به طرز گفتگوی درونی با بیرونی شان.
آئتیسمی که میتوانست بهانهای باشد برای بازخوانی بسیاری از اصول و آموزههای دینی. زیرا افکار و اعتقادات نیز مثل موجودات زنده نیازمند به حرکت و تغذیه سالم و مستمر هستند.
اما نه این آتئیسمی که تصمیم دارد خشونت و عصبیت را در این کشور نهادینه کند! نه این افرادی که کمر به قتل تمامی ارزشهای خانوادگی و فطری و اخلاقی بستهاند و هیچ شرم و حیایی ندارند از ترویج و دفاع از همجنسگرایی و بیبندوباری جنسی و...
نه این جماعتی که به جای زمینهسازی برای رشد تفکر و تضارب آرا و آزادهاندیشی میخواهند بستری را فراهم کنند که هرکس وقیحتر است، زودتر و بهتر دیده شود! (نگاهی به نوع انتخاب ادمین در گروههایشان بیندازید!)
مروری بر سرفصل مطالب آداب گفتگو:
تفکر مهمترین وجه امتیاز نوع انسان بر باقی موجودات است و گفتگو مامای تفکر.
تفکر راستین ستیز متفکر با جهان و خویشتن خویش است.
پس ذات اصلی تفکر همان جهاد و جهادگری ست و حیات ذهنی یک متفکر وابسته به وجود مخالف.
ما حتی وقتی در تنهایی خود به تفکر میپردازیم، درواقع داریم با یک مخالف ذهنی گفتگو و ستیز میکنیم.
اما جنگ و ستیزی که برخلاف جنگهای مادی، هرکس بیشتر زخم بردارد، انگار سالمتر خواهد شد و طرفی که شکست بخورد، تازه زنده شده است...
در گفتگوی راستین هرکس محکوم شود، برنده واقعی آن ستیز و جهاد است چرا که قبلا اشتباه میکرده و حالا اصلاح شده و نمیدانسته و به آگاهی رسیده است.
دقیقا برای همینهاست که در گفتگوی واقعی نیازی به هیچ دشمنی دیگری نیست! خود گفتگو به اندازه کافی ستیزهجو و جهادگر است.
گفتگوی راستین یکی از مقامات و مقدمات همان «موتو قبل ان تموتو» و تمرین «مرگ اختیاری» و مردن و زنده شدن است!
و به همین دلیل باید هر دوطرف سعی کنند از هرگونه تحمیل بار دشمنی اضافه بر آن پرهیز کنند...
در گفتگو دو طرف آمدهاند و آمادهاند که نابود شوند و دوباره هر یک به یاری دیگری، خود را برپا کنند. چرا که اصل حقیقت وجودی ما همان آگاهی و شعوری ست که ما را به جهان متصل میکند.
به قول مولانا: ای برادر تو همه اندیشهای / مابقی خود استخوان و ریشهای...
همین اندیشه و اندیشمند است که تمام پیشفرضهای قبلی را کنار گذاشته و میآید در یک گفتگو همچون قماربازی قهّار، تمام داشتهها و انباشتههای خود را بر سر داو قمار بگذارد که یا بدون آنکه چیزی از آن کاسته شود، همینها به طرف مقابل نیز افزوده شود و یا همه را ببازد و داشتههای طرف مقابل را بردارد. پس در این قمار هیچکس تا چیز بهتری نبرده، چیزی را نخواهد باخت... و همین قمار است که مولوی توصیفش میکند:
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...
گفتگوی حقیقی همین هوس قمار دیگر است!! پس یک مخالف فکری هر قدر قویتر باشد، بهتر میتواند ما را در ویرایش و اصلاح افکار و عقایدمان کمک کند. به شرطی که قبل از هر چیز، خردورز باشد نه غرضورز!!
برای همین است که اهل ایمان واقعی همواره به دنبال برترین و عالمترین انسانها میگردند تا از آنها چیزی بیاموزند.
دقیقاً برعکس طیف مقابل بسیاری از اهل الحاد! که با تمام وجود همواره به دنبال رقبای ضعیفتر میگردند. یعنی محکوم کردن یک دیندار را با نقد تفکر دینی اشتباه گرفتهاند! برایشان مهم نیست هرکس که به توحید و نبوت ایمان بیاورد و اقرار کند مسلمان است. اما لزوما دلیلی ندارد ابرکامپیوتر رفع شبهه باشد! که از شبهات فلسفی گرفته تا تفسیری و حدیث و تاریخ و... طرف را به رگبار میبندند...
ایمان و کفر آدمها قبل از اینکه محصول محتوای افکارشان باشد... نتیجه نوع تفکری ست که در همین روند گفتگو شکل میگیرد و خودش را نشان میدهد.
مثلاً یک مسلمان معمولی شاید در تمام عمرش هم به این سوال فکر نکند که سن عایشه هنگام ازدواج ۹ سال بوده یا حداقل ۱۸ سال؟ هیچ مسلمانی این تصور را ندارد که هر قدر سن عایشه بیشتر بوده باشد، اسلام دین متعالیتری ست! این ذهنیت بیمار و مضحک را فقط کسانی دارند که درد تفکر هیچگاه گریبانشان را نگرفته و اشتیاق طلب حقیقت جانشان را به آتش نکشیده است.
و این همه بیدردی و بلاهت و حماقت را چیزی غیر از شرارههای سیاه آتش دوزخ درمان خواهد کرد!؟؟
يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ...
متاسفانه استهزا و مسخرهبازی مهمترین سلاح ملحدین است. این جماعت در بیشتر از ۹۹ درصد موارد، به جای آگاهی، احساسات مخاطب را هدف گرفتهاند و به جای ایجاد عقلانیت، اعصاب طرف را نشانه رفتهاند!
وگرنه مثلا حدود چهارماه از نخستین تحدی نگارنده میگذرد. متنی که در اکثر گروههای آتئیستی منتشر شد و سعی داشت در کمال آرامش و ادب آنان را به گفتگویی جدی و عقلانی دعوت کند. در سومین محور این تحدی اشاره شده بود که چرا تا وقتی توحید و نبوت مورد خدشه جدی مخالفان قرار نگرفته است، از دهها و صدها و هزاران شبهه نیز کار خاصی برنمیآید.
اما همین گروههایی که به کمترین بهانه، هر وقت خودشان بخواهند گروه را قفل کرده و یک کاربر عادی را علیرغم میل خودش وادار به مناظرهای میکنند که احتمالا آمادگی خاصی برایش ندارد به غیر از یک گروه، حتی یک پاسخ به متن این تحدی ندادند! (حکایت آن یک مورد استثنایی چه بود و فعلا به کجا رسیده، بماند)
اما خودشان در مورد اصلیترین مواضع و حرفهایی که مدام تکرار و بلغورشان میکنند، هیچ وقت آمادگی ندارند!
کسی که قبول کند این جهان خالقی دارد و آن خالق یگانه رسولانی را برای هدایت انسان ارسال کرده است و تا وقتی بر همین اعتقاد باقی ست، مسلمان است.
خب ارتداد و تفخیذ و چند همسری و... سن عایشه چه ربطی به این دو موضوع دارد!؟
ارتداد حکم مجازات افرادی است که یا مسلمان بودهاند و یا ادعای مسلمانی کردهاند. پس اولا هیچ ربطی به افراد غیرمسلمان ندارد. مثلاً شما خدمت سربازی را که قبول کنید مقررات پادگان را نیز پذیرفتهاید. یا وقتی به میل خودتان در جایی استخدام شدهاید، قوانین و شرایط آن اداره یا شرکت را نیز قبول کردهاید.
مجازات شدن شخصی که خودش قبلا مسلمان بوده و حالا به همکیشان سابق خود خیانت میکند و قصد دارد آرامش و امنیت جامعه دینی را بر هم بزند چه شبهه خاصی را در ذهن یک مسلمان به وجود خواهد آورد؟
مگر کسی میتواند چراغ قرمز را رد کند و به پلیسی که بناست جریمهاش کند، بگوید: بیا از اول در مورد فلسفه نظام قوانین و مقرارت راهنمایی و رانندگی بحث کنیم؟!
یا مثلاً تمام پزشکان نیز از سرطان و تیفوس و وبا و... بحث میکنند. آیا این بدان معناست که یک پزشک طرفدار سرطان است؟! در اسلام ازدواج نابالغ فقط برای محرمیت است، نه زوجیت! آن هم فقط با اجازه پدرش. آیا آتئیستی که خودش به بیبندوباری و آزادیهای مطلق جنسی معتقد است و صبح تا شب از حقوق لواطکاران دفاع میکند، از پدر یک دختر نسبت به او مهربانتر شده است؟!
با خدشههای ابلهانه در تفخیذ بناست ذهن یک باورمند به توحید را به چالش واقعی بکشند؟؟!
یا فقط به دنبال مفّری برای عقدهگشایی و فوران دادن نفرتهای دوزخی متعفن خودشان هستند؟!!
موجودات حقیری که تصور میکنند با تحقیر دیگران میتوانند مرهمی بر حقارتهای ذاتی خودشان بگذارند... (در ادامه اگر فرصت شد، باز هم نمونههایی از این عقدهگشاییهای متعفّن را خواهیم آورد)
فقیه نیز به عنوان یک متخصص وظیفه دارد به تمام شرایط و سوالات قابل طرح پاسخ بدهد. حالا یک بحث تخصصی از یک فقیه در بین صدها مجتهد، آن هم در یک کتاب از بین هزاران کتاب، اصلا چطور میتواند مبنای پذیرش یا رد یک دین شود؟!
کدام موجود بهانهجو و ابلهی میتواند با بحث از تفخیذ، توحید را انکار کند؟!
بحث چندهمسری چه ربطی به آدمی دارد که خودش همیشه سینهچاک دفاع از لواط و همجنسگرایی در جامعه و آزادیهای بی حد و حصر روابط جنسی است؟!
نیوتن اگر از دارایی حلال خودش، هفتهای هشت پرس چلوکباب و نان خامهای بخورد، به دیگران چه مربوط؟!
یک استاد دانشگاه که به شیرموز علاقه داشته باشد، چه دلیلی میشود که علم او را به زیر سوال ببریم؟!
کدام یک از ازدواجهای حضرت ختمی مرتبت ص نعوذا بالله غیرشرعی بوده!؟
برای کدام مرد مسلمانی ممنوع است که با رضایت طرف مقابل و حفظ تمام موازین شرعی بارها و بارها ازدواج کند؟!
گیریم فراموش کنیم که تمام تعدد زوجین حضرت ص (که اکثرشان به مصلحتهای اجتماعی یا سیاسی بوده و قبایل مسلمان علاقه داشتند وجود نازنینی چون ایشان داماد آن قبیله به حساب بیاید و...) در انتهای دوران میانسالی و پس از رحلت بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت خدیجه بوده و... در سن و سالهایی که معمولا غرایز جنسی یک مرد فروکش میکند.
مگر اتئیستهای ایرانی که اکثرشان هم مدعی هستند قبلا در حد یک آیتالله عالم و مقید به اسلام بودهاند، نمیدانند یک مسلمان چه احترامی برای پیامبرش قائل است؟!
مگر نمیداند جسارت به حضرت بی بی سلام الله چه آتشی بر جان و روح یک شیعه میزند؟!
اینها رسم گفتگوست؟!
همین اشارات مختصر نشان میدهد که ما در اینجا با وقاحت آشکار و بیشرمی مستمر مواجه هستیم.
فحشا در الحاد از همین روش گفتگو آغاز میشود و در همان ریشه دارد. توضیح اینکه:
کسی که یک موضوعی را نمیداند در آن مورد «نادان» به شمار میآید. وقتی برای او توضیح دادیم دیگر نادان نخواهد بود.
اما «احمق» کسی است که نمیداند و ادعای دانایی هم میکند. همان حکایت مغزهای کوچک و دهانهای گشاد!
بعضیها هر قدر کوته فکرترند، زبانشان درازتر میشود!
حماقت و بیشعوری درد بزرگی ست اما بیدرمان نیست. فقط نیاز به صبوری و صرف انرژی بیشتری دارد.
اما «وقاحت» و بیشرمی وقتی است که شخصی چیزی را میفهمد اما باز هم مخالفت میکند!
این دیگر لحظه بنبست امکان گفتگو و آخر خط است...
در گفتگو و مناظره بناست دو سیستم فکری متفاوت با یکدیگر دیالوگ کنند.
دو سیستم فکری که ممکن است زیرمجموعه یک مکتب فکری باشند و یا نباشند.
هدف از گفتگو نیز در درجه نخست رسیدن به اشتراکات بیشتر است. تمدنها و فرهنگها محصول اشتراکات فکری اهل تفکر آن جامعه هستند. نه اختلافاتشان!
پس عقلای عالم برای رسیدن به تفاهم بیشتر گفتگو میکنند نه تعارض بیشتر.
نخستین نقطه تلاقی و اشتراک دو سیستم فکری متفاوت نیز فقط سوال مشترک است.
دو رقیب و طرفینی که نتوانند حتی در سوال و موضوع اصلی گفتگویشان به اشتراک برسند، چطور ممکن است بعدها در متن و نتیجهگیری به چنین اشتراکاتی برسند؟! (سوال و پرسش مهمترین مرحله و اساس یک گفتگوست. کسانی که با کوچکترین فشاری سوال جدید مطرح میکنند، یا قصدشان گفتگو نیست، یا هنوز خودشان هم نمیدانند مشکلشان کجاست!)
اما اگر کمی دقت کنیم، اکثر متنهای ملحدین کمپلکسی از موضوعات و شبهات متعدد و مختلف است. یعنی در گام نخست، هیچگاه حاضر نمیشوند بر سر یک موضوع مشخص گفتگو کنند!
ثانیا کسی که مثلاً نمیفهمد موضوعی مثل تفخید برای فرد مقابل او سوال جدیای نیست، اساساً از همان ابتدا برای گفتگو کردن پیشقدم نشده است.
قصد اصلی چنین آدمی تلاش برای تضارب «اغراض» است نه تضارب افکار.
حضرت رسول اکرم فرمود اختلاف در بین علمای امت من برکت است. اختلاف دو اندیشمند موتور محرکه بازخوانی و فهم موضوعات و سوالات آن علم است.
اما «تضارب افکار» هرقدر که با برکت و مفید است، «تضارب اغراض» مضرّ و منحوس به شمار میآید. این جماعت خواسته یا ناخواسته میخواهند همان فضای خشن و پر از تنفری را که کشوری چون سوریه را آماده این وضعیت خطرناک و جنگهای داخلی کرد، در اینجا تکرار کنند... (و انگار تا وقتی گوشی دستشان نیاید اوضاع خودشان چقدر وخیم است، خیال ندارند دست از این همه بیشرمی و وقاحت بردارند! آن هم وقتی حتی جرات ندارند با اسم و مشخصات واقعی خودشان حرف مفت بزنند...)
فرصت نیست توضیح بدهیم «فاحشهگری فکری» یعنی چه و چطور یک جریان حدود دو - سه قرن است که در کشورهایی چون ایران، مغزشان را در اختیار متفکران نامحرم گذاشتهاند و التماس میکنند که به آنها تجاوز فکری شود! (هر ملتی اگر با گنیجنه فکری و فرهنگی تاریخ خودش آشنا نباشد، اصلا متوجه نمیشود متفکران حوزههای تمدنی دیگر چه میگویند!) مغز میدهند به داوکینز و هاوکینز و کینز و کینزیهای دیگر...
که در این ارگاسم کثیف و مشمئزکننده، حقارتهای پلشت وجودی خویش را از دهانهای نجسشان ترشح کنند!
و چه کیفی میکنند وقتی اسامی لاتین متجاوزگران به خودشان را بر زبان حلوا -حلوا میکنند! هرچند اینجا هم البته طبیعتا نمیتوانند غیر از اسافل اعضای چارچوبهای فکری این نامحرمان را در تنگنظریهای روح خود جای دهند!
و چنین کوتهفکرانی جز به جنین ناقصالخلقههایی از جنس فاشیزم و... به چه چیز دیگری میتوانند آبستن شوند؟! (جریانی که در خود اکثر کشورهای غربی نیز منسوخ شده و فعالیت در آن حوزه جرم رسمی و قانونی به شمار میآید! چرا که دهها میلیون کشته و آن همه ویرانیها و مصیبتهای دو جنگ جهانی سهمناک محصول همین رویکرد ابلهانه بود...)
کورش چه ربطی دارد به اجنبیپرستان رذلی که بویی از حکمت نور و نور حکمت فرزانگانی چون سهروردی و شیخالرئیس و ملاصداری بزرگ و... نبردهاند؟!
جماعتی که تمامی نیاکان خود را آنقدر فرومایه معرفی میکنند که به زور شمشیر و به جبر ریاکاری ایمان آوردهاند...
جماعتی که با باورها و مقدسات بخش عمدهای از مردم خود عناد دارند...
با چه وقاحت و حماقتی حرف از اصالت ایرانی و دمکراسی و... میزنند؟!
و طرفه اینجاست که خود طرفین اجنبی و مثلا مستشرقین نیز حالشان به هم میخورد از این فاسقههای تنگنظرِ دهانگشاد خود!
یک بار دیده یا شنیدهاید که یکی از این چهرههای اجنبی یک کدام از اینها را آدم حساب کند برای دهان به دهان شدن؟!
یا ترجیح میدهند با زرق و برق ظاهری دنیایشان با دیدگان این تنگنظران معامله کنند و روحشان را آبستن کنند از خودکمبینی و انفعال و خودباختگی فکری و فرهنگی و... نفرت از هویت خودشان!؟
بگذریم و این قسمت از بحث را جمعبندی کنیم؛ اجمالا با توجه به آیات قران کریم و سیره معصومین (که فرصت طرح تفصیلیشان را نداریم):
1- در گفتگوی واقعی ابتدا به سوال مشترک میرسیم... (پیدا کردن سوال مشترک مهمترین بخش یک گفتگو ست.)
2- سپس هر یک از طرفین به صورت روشن موضع خود را در آن مورد مطرح میکند...
3- سپس وارد متن بحث شده و هر یک از طرفین همین موضع خود و دلایلش را بیان میکند... سپس آن دلایل را توضیح میدهیم و تبیین میکنیم... (صغرا و کبری و نتیجه = برهان و استدلال) شرح و تفسیر بیشتر میدهیم و ارائه مثالها و شواهدی که موضعمان را توضیح میدهد و تایید میکند...
4- تکرار میکنیم... تذکر میدهیم... هشدار میدهیم...
و از اینجا به بعد اگر عدم تفاهم ادامه یافت دیگر گفتگو تمام شده است.
5- جمعبندی کرده و در بدترین حالت تمام سعیمان را میکنیم که حداقل در اینکه «دقیقا در کدام بزنگاه بحث» اختلاف داریم و چرا به اشتراک برسیم. (یعنی حداقل در خود وجود نقطه اختلافات باید به تفاهم و اشتراک برسیم)
اینها سادهترین مواردی ست که حتی اگر در زندگیهای معمولیمان رعایت شوند، بخش عمدهای از عدم تفاهمها و اختلافات را برطرف میکنند.
دو نفری که بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند، نیازی به پرخاش ندارند و اگر بتوانند گلایه و پرخاش کنند نیازی به دعوا ندارند و... الی آخر.
(رعایت اندکی از این قاعدههای گفتگو، شاید بتواند مثلا 50% از طلاقهای خانوادگی را کاهش دهد...)
اما در منولوگ (از کنفرانس و مقاله گرفته تا یادداشت و...) مخاطب اصلی ما همفکرانمان هستند...
که گاهی پاسخ به رجزخوانیها و تحقیر و تخریب و استهزاء و هجو و... رقبا را نیز شامل میشود.
خلاصه اینکه، اگر گفتگو ممکن بود، یا باشد (که طرفین دم به ساعت پرت و پلا نبافند و چند نفری، آن هم هر کدامشان با هر متن چند شبهه جدید طرح کنند!) حتی مناظره رسمی نیز خیلی لزوم نداشت. (شکل اجرای آن اکثرا اشتباهات روشی بسیاری دارد... که بگذریم)
میماند کنفرانس و مقاله و...
اینها را اجمالا عرض کردم که یادآوری کنم، همین گفتگوهای معمولی اگر روشمند باشد، به مراتب بر مناظرات رسمی و ارائه کنفرانس ارجحیت دارد و عزیزان اکثرا شاهد بودهاند که حقیر اکثر مواقع در خود گروههای مخالف گفتگو کردهام. (برخی از دوستان حقیر را نیروی قدس و برونمرزی نام گذاشتهاندJ)
اما بعد:
در عرض کمتر از پنج دقیقه میشود براحتی اثبات کرد: اتئیسم و فقدان ناموس و دیاثت و بیهمه چیزی اساسا از یک جنساند. (این هشدار را حداقل دو سال پیش در خود گروههای اتئیستی دادهام! و از آنها محترمانه خواهش کردهام دست از این همه وقاحت و تلاش برای توهین و فحاشی بردارند...)
آن هم بیش از 4 و نیم دقیقه از این زمان صرفا برای معنی کردن چند واژه مورد نیاز است!
آن هم نه اینکه تصور کنید لزوما این حرفها را با خشم و عصبانیت مطرح میکنیم! نه!
اتئیسم اساسا فاقد هرگونه ایدئولوی (باید و نبایدها)ست و خود اتئیستها نیز بارها و بارها به این مطلب اعتراف کردهاند.
مثلا در بحث نظامهای حقوق جنسی و خانواده، با شنیدن کلمه اتئیسم به یاد چه مواردی میافتیم؟!
دفاع از همجنسگرایی و سینهچاکی برای لواطکاران!
تلاش برای بیحجابی!
تلاش برای ایجاد تردید و تابوشکنی در مواردی چون حرامزادگی و زنا و... روابط غیرشرعی!
و...
تا جایی که در همین بزرگترین گروههای اتئیستی مورد داشتهایم یک خانم ساکن خارج (نسرین افضلی) کنفرانس برگزار کرده و در نقطه اوج بحثهای خودش دقیقا چنین گزارههایی دارد:
- هرکس در هر جایگاهی که هست و با هرچه در توان داره باید با حجاب مقابله کنه.
هرروز چندین پیام میگیریم که شما زندگی ما را عوض کردید
هایلایت فمینیست در خانه و فمینیست در مدرسه را ببینید
از آموزشهای ما الهام میگیرند و در خانه و مدرسه اجرا میکنند
بعد از کارزار بکارت چندین و چند دختر به ما گفتند که برای اولین بار رابطه واژینال را امتحان کردند
اینها یعنی آزاد شدهاند. یعنی پذیرفتهاند که بدنشان از آن خودشان است.
تمام!
توجه کردید چطور شد؟! خانم کارزار برگذار کرده و موفق شده دختر های دبیرستانی مردم را وارد رابطه واژینال کند!
و تا سه چهار ساعت بعد از کنفرانس موج تقدیر و تشکرها ادامه دارد و هیچ کس حق ندارد در مورد چیز دیگری غیر از همین حرفها صحبت کند! (و تنها فردی که کمی در متن خود کمتر تشکر میکند و یک خرده سوال جدی مطرح میکند... فورا توسط ادمینها سایلنت میشود!!)
موردی از ارزشهای خانوادگی را سراغ دارید که این افراد در راستای تشویق و تحکیم آن قدمی برداشته باشند؟!
معنای مودبانهتری برای این «بیهمه چیزی» به ذهنتان میرسد؟!
کسانی که حتی ایدئولوژی معمولی داشتن را نیز انکار میکنند، معلوم است که فاقد هرگونه شریعت و آیینی هستند! غیر از این است؟!
«ناموس» در تمام قاموسها و لغتنامهها و دائرهالمعارف واژهها به «شریعت» و مذهب معنا شده است. بیناموس در اصل یعنی کسی که فاقد شریعت است و هیچ چیز برایش مقدس نیست...
پارسی ویکی
معنی بیناموس| لغتنامه دهخدا
معنی بیناموس: بیناموس. (ص مرکب) (از: بی+ ناموس ) که ناموس ندارد. لامذهب و ناپرهیزگار. (آنندراج ). بیعفت و بیعصمت. بیمذهب. دشنامی است سخت قبیح و از ناموس معنی لغوی آن یعنی قانون اراده...
ناموس. (معرب، اِ) احکام الهی. (برهان قاطع). شریعت. (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی. (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید...
به باقی فرهنگهای لغت نیز خودتان میتوانید مراجعه بفرمایید. (حجم مطلب مان زیاد است و از آوردن آنها صرف نظر میکنیم)
https://www.google.com/amp/s/www.parsi.wiki/fa/amp/wiki/topicdetail/d6b2dd3fd0f645b6bae3fc7b83518999
ادامه دارد ...