حلقه وصل: چرا در فضای دانشگاهی در حوزه هایی چون تئاتر دینی برنامه ریزی های جدی و مستمری صورت نگرفته است؟ ریشه های چنین غفلت هایی را به طور مشخص در چه عرصه هایی باید جستجو کرد؟ و آیا امیدی هست که یک ساماندهی در این بخش را شاهد باشیم؟
احمد جولایی استاد دانشگاه و پژوهشگر هنر تئاتر در کشور است. وی که پژوهشهای بسیاری در حوزه نمایش ایران و جهان داشته، مدیر گروه و عضو هیات علمی و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر و تهران علاوه بر تدریس در دانشگاه در زمینه ی نمایش تالیف کتاب و مقالات تخصصی نمایش به فعالیت پرداخته و راهنمایی دانشجویان زیادی را در تدوین و ارائه رسالات در مقاطع مختلف دانشگاهی بر عهده داشته است. «ارزش ادبی نسخ تغزیه ایرانی»، «داستان گویی نمایشگرانه» و «تعزیه ایرانی، مصداق شعائر قرآنی» از جمله عناوین مقالات متعددی است که از این نویسنده و پژوهشگر در نشریات به چاپ رسیده است.
* اگر ما بخواهیم در آینده حرفی برای گفتن و مشخصاً در حوزه تئاتر دینی داشته باشیم باید زیرساخت هایش را در فضای دانشگاهی ایجاد کنیم. اما خروجی های فضای دانشگاهی نشان می دهد آنچنان که باید در حوزه هایی چون تئاتر دینی برنامه ریزی های جدی صورت نگرفته و از طرف دیگر نمایی برای آن ایجاد شده که انگار آنچنان که باید شانیتی ندارد. آیا امیدی هست که یک ساماندهی در این بخش اتفاق بیفتد؟
تئاتر یک جور دوگانگی در خودش دارد، یکی رئالیته محض است اما آنچه در استیج است و آنچه در جوهر خود درام است اگر رئالیته باشد دیگر درام نیست. در درام اصل بر این است که این باید یک بازسازی از یک حادثه ای باشد که قبلا اتفاق افتاده است یا شکل دوم می توانسته است اینطور اتفاق بیفتد. در فرهنگ ما هم هزار سال پیش خیام براساس تجربه گذشتگان متوجه این مسئله شده بود. وقتی که می گوید ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز وتصریح می کند از روی حقیقتیم ما... می گوید ما حقیقی هستیم و گوشت و پوست و استخوان داریم.
دانشگاه معمولاً با علوم تجربی سر و کار دارد. دانشگاه ماهیتاً با دانش و خرد و آگاهی است؛ یعنی به عبارتی غلبه دانش تجربی و علوم، غلبه اصلی بوده. این ماهیت در اروپا که نوع طلبگی شان با ما فرق می کند بیشتر است. دانشگاه به خاطر نوع آدم هایی که در آن فعالیت می کرده اند اعم از مدرس و دانشجو، گاهاً با ظرفیت های عمومی جامعه به دلایلی فاصله یا زاویه داشته اند. پس خود به خود جامعه بیرون درهای دانشگاه ماند و آن ها هم که به درون دانشگاه راه پیدا کردند همه منورالفکر شدند. ببینید جلال آل احمد درباره اینکه منورالفکرها چه می گویند و چگونه می اندیشند چه می گوید تئاتر به شیوه نوین چیزی بیش از صدوپنجاه سال در اینجا عمر ندارد. وقتی فاصله بین تئاتر خودمان را با جهان باور کردیم، دایره آیین ها و مناسک مان را تا اندازه ای کوچک کردیم، یعنی این ها به عنوان مواد درسی یا به دانشگاه راه پیدا نکردند یا اگر بر حسب ضرورت موادی چون فرهنگ عامه و نمایش در ایران را در این فضا داشته باشیم در حد گذرا بوده است.
نکته بعدی که باز هم باید عنوان کنم این است که دانشگاه با احتیاط به سمت تئاتر رفت . ما تجربه های گاهاً ناموفق در دوره قبل داریم. دو جشنواره بزرگ یکی جشنواره طوس است و یکی جشن هنر شیراز که آثار نمایشی در آن ها ارائه می شد. وقتی اخبار می رسید به یک بزرگوار مرجع دینی که امروز در روی صحنه این اتفاق افتاد و آدمی با این هیبت ظاهر شد، آن که سوار بوده اینطور شده و آن که پیاده بوده آنطور و... حالا دانشگاه هم چنین وضعیتی داشت، هر چقدر تلاش می کردند این تصور ایجاد شده را تطهیر کنند نمی توانستند. چون حجم تبلیغ رسانه ای هم هیچوقت پشت دانشگاه نبود. یک تعداد محدودی از جامعه می رفتند سر این کلاس ها . چه کسی مثلاً حاضر بود با تعریفی که از تئاتر می شنید دخترش را بفرستد در کلاس تئاتر؟
* حالا اگر بخواهیم از منظر دانش محور یا علمی به موضوع نگاه کنیم به نظر می رسد نیاز بازنگری به منابع و گرایشات جدی به منابع داخلی به عنوان یک نیاز علمی می بایست مسیر خودش را در دانشگاه باز کند ، اینطور نیست ؟
بیشترین حجم دانشمندانی که دارای تفکر و تعقل هستند خیلی آثار فارسی تولید نکرده اند. حالا استثناهایی مثل مولوی و فردوسی را داریم ولی می خواهم بگویم آن هایی که به علوم پرداختند مثل فخر رازی و ابوعلی سینا اصلا اثری به فارسی ندارند.مشکل اینجاست که کل این مجموعه عملاً از دست دانشجوی ما یا دانشمند ما یا خواننده عادی ما خارج است. این دور از دسترس بودن در حدی است که حتی کلید واژه های مباحث امروز با گذشته تفاوت دارد.
* در این چهل سال با توجه به اینکه افرادی به این موارد واقف شده و حرفشان را مطرح کرده اند و در دانشگاه ها شنیده شده باز هم معتقدید این بستر در دانشگاه ها هنوز فراهم نشده است؟
البته می پذیرم که یک عزم جدی برای این منظور باید در کار باشد. ولی می خواهم این را هم عرض کنم که برای یک اتفاق فرهنگی سی یا چهل سال زمان زیادی محسوب نمی شود. ببینید هاضمه ایرانی توانسته 90 سال سلوکیان و 300 سال اشکانیان را با یک پیروزی ساسانیان هضم کند. یا تفوق مغول را ایرانی ها توانسته اند هضم کنند و شاه مغول را به جایی برسانند که بگوید من دیگر الجایتو نیستم؛ یعنی اسمی را که مادر مغولش ش بر او گذاشته، اسم مادری را انکار کند و بگوید من سلطان محمد خدابنده هستم؛
وقتی انقلاب اسلامی رخ داد انقلاب فرهنگی از آخرین اتفاقات آن بود. منهای آن دوره که تحت عنوان انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شد، بعد از تعطیلی دانشگاه اما خوشبختانه ما صاحب مرکزیتی شدیم که استقلال رای دارد؛ یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی که برای مصوبات آن نه به مجلس نیاز است و تقریباً می تواند فرا قوه ای عمل کند. این اهمیت مسئله را می رساند اما این مصوبات تا به حال تا چه اندازه اجرایی شده و آیا دستور کاری برای اصل تئاتر یا فعالیت های دیگر از جمله فعالیت های بومی و هنری ما مثل تعزیه وجود دارد؟
* نواقص جدی از ابتدا در این زمینه وجود داشته و انقلاب فرهنگی هم در پوسته ماند و نتوانست ساختارها را تغییر دهد و همه این ها، امروز هم ما همه این معضلات را داریم، نه منابع داریم و نه مدیری که این راهبردها را پیش ببرد؟
موافق نیستم که شرایط امروز ما دقیقاً به همان شکل باقی مانده باشد. شورای عالی انقلاب فرهنگی به طور نسبی تاثیر خودش را داشته است. اگر که فرامین و موارد بالادستی و استادی که آماده شده اجرایی شود، طبعاً تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت. الان باید به تاسیس پژوهشکده هایی که بتوانند روی هنرهای بومی و ایرانی تمرکز بیشتری پیدا کنند همت گمارد. نکته دیگر هنری است که به آن می گوییم آداپتاسیون. این آداپته کردن الان بد است یعنی بسیار ناشیانه است. ما اگر بتوانیم هنر آداپتاسیون را هم در این حدفاصل داشته باشیم مسئله را برای گذشتن از این پل تلطیف می کند. ما یکبار دیگر هنر آداپتاسیون یعنی خوراندن یک وضع به وضعی دیگر را لازم داریم؛ یعنی عدم انکار آن طرف و در عین حال باور به این طرف که پایه است. یعنی این ها را به هم نزدیک کنیم. این ها دارند روز به روز از هم فاصله می گیرند. یعنی هرچه که بیرونی است خیلی خوب به نظر می آید و هر چه داخلی است کم ارزش و کم اهمیت است. پس آداپتاسیون را به معنی مثبتش در نظر دارم؛ یعنی چیزی که از بیرون پیدا می کنیم اگر واجد ارزش هست، آن ارزش را استخراج کنیم، با نگاه خودمان نزدیک و آمیخته اش کنیم، سبقه داخلی به ان بدهیم و بعد مورد استقاده اش قرار دهیم.