شهید بابایی در خاطراتی میگوید: ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد .