رفتم جلو دربان گفتم: «با ناصر قاسمی کار دارم، میشناسین؟» گفت: «اینجا یه قاسمی داریم که فرمانده س.» آمد. خودش بود. فهمید که دانستم چه کاره است.گفت: «به کسی نگو من چه کارهام. من فقط خدمت میکنم.»