قاسم آقا با مشاهده ناتوانی مادر، او را بر دوش گرفت و دوان دوان به سوی مسجد روان شد. او عاشقی بود که انقلاب و ارزشهای آن را مانند مهر مادر، گرامی و عزیز میشمرد.
«حاج قاسم میرحسینی» با این که قائم مقام لشکر بود و به سبب فرماندهی امور، از همه ما بیشتر بیخوابی کشیده بود، اما مثل یک خادم از بچههای رزمنده پذیرایی میکرد.