اواخر مجروحیت ابراهیم بود. می خواست برگردد جبهه، یک شب توی کوچه نشسته بودیم و داشت برای من از بچه های سیزده، چهارده ساله در عملیات فتح المبین می گفت. همینطور گفت و گفت تا اینکه آخرش با یک جمله حرفش را زد: با توکل به خدا چه حماسه هائی آفریدن.