سه‌قلوها چند ماه پس از شهادت پدرشان متولد شدند

حمله تروریستی اخیر ما را به یاد واقعه ۳۰ تیرماه ۱۳۹۷ در پاسگاه روستای مرزی دری از توابع مریوان انداخت که در آن واقعه نیز ۱۱ تن از بسیجی‌ها و رزمندگان بومی منطقه به شهادت رسیدند.

تاریخ عقد و شهادتش یکی شد + عکس

سال ۷۹ نامزد و در نهم آبان ۸۱ عقد کردیم و تاریخ شهادت ایشان هم دقیقا ۹ آبان سال ۹۴ بود، یعنی تاریخ عقد و شهادت ایشان یکی شد.

اقدام عجیب فرمانده ایرانی‌ با اسرا + عکس

شهید «جواد صراف» فرمانده گردان شهادت، رفتار جالبی را با جمعی از اسرای عراقی که تا لحظاتی پیش او و همرزمانش را با تانک هدف گرفته بودند نشان داد.

علت جیغ مادر شهید موسوی چه بود؟

مادر شهید موسوی گفت: قبل از به دنیا آمدن «محمد» پسر جوانی را در خواب دیدم که به سمتم آمد و گفتند این پسر شماست، یکباره دیدم خورد زمین و شهید شد، بعد هم گفتند این شهید برای شماست...

شهادت روحانی اهل سنت و فرزندش مقابل درب خانه

شهید «ملاعلی جلالی زاده» از علمای اهل سنت خطه کردستان بود که در سال ۶۰ به دست ضد انقلاب و به همراه فرزندش مقابل درب خانه‌اش به شهادت رسید.

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

کت و شلوار را گرفت و رفت. پدرتوی جیبش هم مقداری پول، کادوی عروسی گذاشت. در دلش چه غوغا و بغضی بود، فقط خدا می دانست. بعدها همان جوان، هر از گاهی می آمد و سر می زد بهش.

از درگیری با گارد شاهنشاهی تا نفوذ در قلب داعش

بنده تقریبا ۱۵ ماه جبهه بودم؛ اما بیشتر از آن نتوانستم و توفیق حضور پیدا نکردم، آن هم به دلیل بی‌تابی‌های مادرم بود، مادرم که یک پسرش شهید شده بود طاقت داغ دیگری را نداشت.

اگر «محسن حججی» بود امروز چه می‌شد؟

برکت خون شهید محسن حججی باعث شده در حالی که هنوز دومین سالگرد شهادتش فرانرسیده، ۱۲ کتاب درباره او به چاپ رسیده و یک شب شعر نیز به نام و یاد او برگزار شود.

اقدام عجیب فرمانده ایرانی‌ با اسرا + عکس

شهید «جواد صراف» فرمانده گردان شهادت، رفتار جالبی را با جمعی از اسرای عراقی که تا لحظاتی پیش او و همرزمانش را با تانک هدف گرفته بودند نشان داد.

علت جیغ مادر شهید موسوی چه بود؟

مادر شهید موسوی گفت: قبل از به دنیا آمدن «محمد» پسر جوانی را در خواب دیدم که به سمتم آمد و گفتند این پسر شماست، یکباره دیدم خورد زمین و شهید شد، بعد هم گفتند این شهید برای شماست...

شهادت روحانی اهل سنت و فرزندش مقابل درب خانه

شهید «ملاعلی جلالی زاده» از علمای اهل سنت خطه کردستان بود که در سال ۶۰ به دست ضد انقلاب و به همراه فرزندش مقابل درب خانه‌اش به شهادت رسید.

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

کت و شلوار را گرفت و رفت. پدرتوی جیبش هم مقداری پول، کادوی عروسی گذاشت. در دلش چه غوغا و بغضی بود، فقط خدا می دانست. بعدها همان جوان، هر از گاهی می آمد و سر می زد بهش.

از درگیری با گارد شاهنشاهی تا نفوذ در قلب داعش

بنده تقریبا ۱۵ ماه جبهه بودم؛ اما بیشتر از آن نتوانستم و توفیق حضور پیدا نکردم، آن هم به دلیل بی‌تابی‌های مادرم بود، مادرم که یک پسرش شهید شده بود طاقت داغ دیگری را نداشت.

اگر «محسن حججی» بود امروز چه می‌شد؟

برکت خون شهید محسن حججی باعث شده در حالی که هنوز دومین سالگرد شهادتش فرانرسیده، ۱۲ کتاب درباره او به چاپ رسیده و یک شب شعر نیز به نام و یاد او برگزار شود.

در نشست «جهان‌وطنی‌ها» مطرح شد؛

اگر ایران نباشد دشمنان ناموس ما را مباح می دانند/ ماجرای وعده شیخ زکزاکی پس از دیدار با امام(ره)

هیام عطوی در این نشست با تاکید بر موضوع نگاه بیرونی‌ به جمهوری اسلامی ایران گفت: سخنرانی من در یک جمله دوکلمه‌ای خلاصه می‌شود؛ «ایران تنهاست». یعنی ایران به‌عنوان جمهوری اسلامی در دنیا تنهاست.

شهادت دو نیروی سپاه در سیستان و بلوچستان

بامداد امروز یکشنبه 30 تیر98 دو تن از رزمندگان قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در منطقه کِشتگان سراوان در درگیری با عوامل گروه تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.

شهادت دو نیروی سپاه در سیستان و بلوچستان

بامداد امروز یکشنبه 30 تیر98 دو تن از رزمندگان قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در منطقه کِشتگان سراوان در درگیری با عوامل گروه تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و...» یک نفر گفت: «روی مین رفته...»

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و...» یک نفر گفت: «روی مین رفته...»

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و...» یک نفر گفت: «روی مین رفته...»