بیست و پنجمین جلد از مجموعه «یادگاران» انتشارات روایت فتح شامل خاطراتی از "شهید حسن طهرانی مقدم" منتشر شد..
«خردل ،خر است» مجموعهای از ۸۰ داستان مینیمالیستی کمتر از یک صفحه در حوزه دفاع مقدس است که به دو بخش دوران دفاعمقدس و پس از آن میپردازد.
خاطرات و سرگذشت شهید رضایی مجد کاپیتان تیم ملی جوانان ایران توسط سیدمیثم موسویان نوشته شده و انتشارات روایت فتح آن را منتشر خواهد کرد.
خاطرات شهید اصغر وصالی فرمانده گروه «دستمال سرخها» به روایت همسرش مریم کاظمزاده که لیلاسادات باقری آن را تدوین میکند، از سوی انتشارات روایت فتح کتاب خواهد شد.
این کتاب از 10 منظر نوشته شده است و در آن روایتهایی از سه خواهر و مادر شهید خواهیم خواند. شهید طاهرنژاد در منطقه کردستان به «طاهر کردستان» معروف بوده است.
اینک شوکران، جلد یک، روایت عشق است. میتوان آن را حس کرد، یک حس لطیف غمناک، درست مثل عشق، در هر سطر به رگ ذهنت رانده میشود.
نظر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران درباره شهدای غواص در برنامه «روایت فتح» شبکه مستند پخش میشود.
مجموعه «قصههای جنگ» ساخته محمدعلی فارسی از این پس پنج شنبهها ساعت ۱۲:۳۰ از شبکه مستند پخش میشود
«مگر چشم تو دریاست» کتاب جدید انتشارات روایت فتح است که برای نخستین بار با دو طرح جلد متفاوت عرضه شده است.
۵ جلد از مجموعه ۱۵ جلدی «با من سخن بگو» برای اولین به نمایشگاه کتاب رسیده و در اختیار علاقهمندان به سید مرتضی آوینی قرار گرفته است.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
سال ۶۵ از دفتر ریاست جمهوری وقت (حضرت آیتالله خامنهای) با عوامل برنامهی روایت فتح تماس گرفته و پیغام میدهند که آقای رییس جمهور تمایل دارند دیداری با بچههای گروه روایت فتح داشته باشند. چند سال بعد، سید شهیدان اهل قلم که معلوم بود خاطرهی شیرینی از آن دیدار برایش به جای مانده بود، در مقالهای با عنوان مبشر صبح، به این دیدار اشارهای کرد و چنین نوشت: «عزیز ما!ای وصیّ امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند اما شما خوب میدانید که سرچشمهی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست.
توی کاخ نخستوزیری رفت کوچکترین جای ممکن را برای زندگی پیدا کرد. این ساختمان یک زیرزمین داشت که قابل استفاده نبود. دکتر و خانمش همه جایش را تمیز کردند رفتند همان جا. من وقتی وارد آنجا شدم دیدم هیچی ندارد.