سرویس معرفی: امام جواد علیه السلام ، پدر بزرگوار دهمین پیشوا، نام این مولود پربرکت را به نشانه علاقه مندی به اجداد گران قدرش به نام سه جد بزرگوارش، علی نهاد. او در فصاحت و بلاغت همچون جدش امیرمؤمنان علی علیه السلام و در تقوا و عبادت چونان امام زین العابدین علیه السلام بود. او چهارمین معصوم بود که به نام زیبای علی آراسته گردید.
مادر این کودک، زنی بافضیلت به نام سمانه بود که «سیده ام الفضل» شهرت داشت. او به اندازه ای از مقام و منزلت برخوردار بود که افتخار همسری امام جواد علیه السلام و مادریِ امام هادی علیه السلام را یافت. این بانوی والا، چنان در این خاندان پر نور درخشید که امام هادی علیه السلام درباره او فرمود: «مادرم، دانای جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از وی می گریزد و فریب حیله گران دنیاپرست در او اثر نمی کند. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست کردار است».
جلوه ای از دانش گسترده پیشوای دهم
معتصم عباسی برای به نمایش گذاشتن خیرخواهی خود و کم ارج جلوه دادن جایگاه علمی امامان، آموزگاری را که گرایش مخالف اهل بیت داشت، نزد امام هادیِ شش ساله فرستاد تا مثلاً به ایشان دانش بیاموزد. پس از مدتی از چگونگی درس آموزی امام هادی علیه السلام پرسید. در این حال، آن آموزگار که تحت تأثیر دانایی حضرت قرار گرفته بود، برآشفت و گفت:«کدام کودک؟ بگو پیر خرد! به خدا سوگندت می دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب تر از او سراغ دارید؟... هر جا من با تکیه بر پشتوانه ادبی ام به نکته ای اشاره می کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته ام و روزنه ای را آشکار می سازم، او دروازه هایی از آن را به رویم می گشاید که شگفت زده می شوم و من از او می آموزم. مردم گمان می کنند من آموزگار او هستم، به خدا سوگند او آموزگار من است».
سخت گیری متوکل در مورد امام هادی علیه السلام
دوران امامت امام هادی علیه السلام ، با معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز عباسی هم زمان گردید که در این میان، حضرت بیشتر با متوکل هم دوره بود. متوکل همواره به بنی هاشم بدگمان بود و با آنان رفتار ناپسندی داشت. به همین دلیل، حضرت هادی علیه السلام نیز فعالیت های خود را به صورت سرّی انجام می داد.
متوکل درصدد بود امام علی النقی علیه السلام را به هر وسیله زیر نظر بگیرد. او می دانست اگر امام در مدینه اقامت کند، دسترسی به ایشان امکان نخواهد داشت و این خطری جدی به شمار می آمد. به همین دلیل، در حرکتی سیاسی، به پیشوای دهم نامه نوشت تا در ظاهر، علاقه خود را به امام بیان کند، ولی در واقع، دستور جلب حضرت را صادر کرد و آن حضرت را به سامرا فرا خواند. امام با آنکه از سوءنیت متوکل آگاه بود، چاره ای جز رفتن به سامرا نداشت و ناگزیر راهی این شهر شد.
گل هاشمی در سامرا
هنگامی که امام هادی علیه السلام به دستور متوکل وارد سامرا شد، او برای تحقیر امام و با این بهانه که هنوز محل اقامت حضرت آماده نیست، ایشان را در محل تجمع گدایان و بینوایان جای داد.
سپس امام را به خانه ای بردند که در اردوگاهی نظامی قرار داشت. متوکل دستور داده بود در اتاق حضرت قبری بکنند تا امام را از کنترل شدید خود آگاه کند و قدرت هر عملی را از حضرت بگیرد. امام در زمان متوکل، دوران سختی را پشت سر گذاشت. او چند بار دستور قتل امام را صادر کرد، ولی هر بار توطئه قتل ایشان نافرجام ماند. سرانجام این خلیفه ستمگر عباسی به دستور منتصر، فرزندش که به حضرت علی علیه السلام علاقه مند بود، به قتل رسید.
اگرچه دوران امام هادی علیه السلام ، عصر خفقان و استبداد بود و حضرت برای فعالیت فرهنگی، آزادی عمل نداشت، ولی با گروه های منحرف عقیدتی همچون غلوکنندگان در حق معصومان و صوفیه مبارزه فرهنگی می کرد. برای مثال، آن حضرت در پاسخ به مشکلات اهالی اهواز، رساله ای در علم کلام نوشت. مناظره های علمی، برطرف ساختن شبهه های دینی و پاسخ گویی به مسائل گوناگون، از دیگر فعالیت های فرهنگی حضرت به شمار می آید. همچنین راویان و محدّثان بزرگی را تربیت کرد تا میراث بزرگ معارف اسلامی را به نسل های بعد منتقل کنند. شیخ طوسی تعداد این شاگردان را 185 نفر می داند که با توجه به شرایط نامساعد دوران آن حضرت، تعداد قابل توجهی است و از تلاش گسترده آن حضرت خبر می دهد. در میان شاگردان آن حضرت، نام دانشمندان سرشناسی چون فضل بن شاذان، عبدالعظیم حسنی، حسن بن علی ناصر کبیر، ایوب بن نوح و عثمان بن سعید به چشم می آید.
شهادت حضرت
امام هادی علیه السلام در سوم رجب سال 254 ه . ق به دستور معتز و با سمی که در آب انار ریخته شده بود، مسموم شد و به شهادت رسید. در آن روز بسیاری از بنی هاشم و دیگران در منزل امام جمع شده بودند و شیون می کردند و فریاد می زدند:«وای بر ما از بی کسی و بی یاری! وای بر مستمندان و یتیمان از تنهایی!» سپس امام حسن عسکری علیه السلام بر بدن پاک آن حضرت نماز خواند.
سیل عاشقان آن حضرت که خبر شهادت ایشان را شنیده بودند، با اندوهی از تأثیر و اندوه برای تشییع جنازه آن حضرت گرد آمدند، انبوهی مردم آن قدر زیاد بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری علیه السلام مشکل شده بود.
در ادامه چند شعر از شاعران اهلبیتی کشورمان که تقدیم به امام هادی علیه السلام شده است را خواهید خواند.
رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته
صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته
فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی
این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟
یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش
یا دل آئینه ی آئینه دارش ریخته
تیر دیگر در کمان صیاد دنیا چون نداشت
زهر را چون طرح بر جان شکارش ریخته
خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند
آبروی سامرا از چشم زارش ریخته
در عیادت از دلش شاید که دلها بشکند
چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته
بس که می سوزد گمانم قالب خورشید را
از دل آتش نهاد داغدارش ریخته
شاید از کرببلا می آید و قبر حسین
ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته
در کفن پیچید مانند خبر در کوچه ها
در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته
جای دارد تاک روید معنی از خاک درش
اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته
محمد سهرابی
متوكل شدن چه آسان است در دلی میل شر اگر باشد
سهم ابلیس می شود هركس از خدا بی خبر اگر باشد
می كشد شعله روح شیطانی از دل ازدحام و می شكند
حرمت عصمت خدا، حتی فاطمه پشت در اگر باشد
آه! از منتقم نترسیدند، بشنو از نی حكایتی دیگر
شعله ور می شود جهان ناله، ناله ی منتظر اگر باشد
در بزنگاه مبهم تاریخ، ناگهان زیر بیرق دجال
موج فتنه به راه می افتد صحبت سیم و زر اگر باشد
قیل و قال شریح ها كم نیست، كربلاها هنوز بسیارند
وقت خوبی است بی گمان، عاشق پی تقدیم سر اگر باشد
هرگز از خود گذشتن آسان نیست، توشه ی این مسیر، «عاشقی» است
شك ندارم كه یار می آید، عشق ما بیشتر اگر باشد
سید محمد بابامیری
××××
جان، مرغ خوش الحان علیّ بن محمّد
دل طایر ایوان علیّ بن محمّد
هستی یم احسان علیّ بن محمّد
جان همه قربان علیّ بن محمّد
لب گشته ثنا خوان علیّ بن محمّد
دست من و دامان علیّ بن محمّد
چارم علی، از سه علی باد سلامش
روح سخن چار محمّد به پیامش
جاه حسنین است نمایان زمقامش
جدّ موسی جعفر بود و فاطمه مامش
خیزد همه دم عطر نبوّت زکلامش
دانش گُل بستان علیّ بن محمّد
بحری که عطایش گهر ناب ولایت
مهری که فروغش همه انوار هدایت
ابری که در اوج زند عنایت
نوری که چو انوار حقش نیست نهایت
هادی به کتاب و به حدیث و به روایت
حقّ محور و میزان علیّ بن محمّد
تا مهر بر افروزد و تا ابر ببارد
تا مه دل شب، گردد و اختر بشمارد
تا نخل شود سبز و گل سرخ بر آرد
تا دست قضا امر قدر را بنگارد
در منطق قرآن و نبی فرق ندارد
حکم حقّ و فرمان علیّ بن محمّد
نطقش همه توحید و بیانش همه تنزیل
ایمان به تولاّی وجودش شده تکمیل
نامش همه بردند به تعظیم و به تجلیل
محصول کمال از کلماتش شده تحصیل
آیات خداوند تعالی شده تأویل
از نطق دُر افشان علیّ بن محمّد
تا خاک دهد سبزه و تا گُل دمد از گِل
اوراست ولایت به حریم حَرم دل
با آنکه بود درک غمش بر همه مشکل
نوراست به هر وادی و هر منزل و محفل
کو شوکت مأمونی چون شد متوکّل
خلق اند ثنا خوان علیّ بن محمّد
او ماه فروزنده و سادات ستاره
از سامره دارد به همه خلق نظاره
وصفش نتوان کرد به اعداد شماره
ماراست سر طاعت و اوراست اشاره
از اوست اگر «جامعه» خوانیم هماره
ای جامعه قربان علیّ بن محمّد
افسوس که دادند زبیداد عذابش
چون شمع، فلک کرد به هر حادثه آبش
بردند زبیداد سوی بزم شرابش
از دیده روان شد به گل چهره گلابش
فریاد که کُشتند در ایّام شبابش
پر زد به جنان جان علیّ بن محمّد
او را که وجود آمده تسلیم اراده
دشمن به دل خسته بسی زخم نهاده
بردند به دنبال عدو پای پیاده
پیش متوکّل به روی پای ستاده
این ذکر حقش بر لب و آن مست زباده
وای از دل سوزان علیّ بن محمّد
داد متوکّل که چه ها کرد چه ها کرد
پیوسته جفا کرد، جفا کرد، جفا کرد
سر از تن سادات جدا کرد، جدا کرد
نه شرم زاحمد نه، زدادار حیا کرد
بر حضرت صدّیقه جسارت کرد
در پیش دو چشمان علیّ بن محمّد
افتاد خزان در چمن حضرت هادی
خون شد جگر و سوخت تن حضرت هادی
شد بی کس و تنها حسنِ حضرت هادی
در سامره شد دفن حضرت هادی
خاموش به لب شد سخن حضرت هادی
«میثم» شده گریان علیّ بن محمّد
حاج غلامرضا سازگار
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمین پنجره را سمت خدا باز کند
تا که یک پرده ، خدا را به من ابراز کند-
جگر شیر بیارید که اعجاز کند
دهمین مرتبه خورشید ، قیامت را دید
علی آخر دنیای امامت را دید
رد پایش همه جا قبله نما می سازد
خطی از جامعه اش جامعه را می سازد
خادم خانه اش از خاک، طلا می سازد
کرمش نیز به شدت به گدا می سازد
بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشد آقای خراسان شده است
برسرم سایه ی ایوان طلایی دارم
گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم
ازسر سفره ی او نان و نوایی دارم
سامراییم و عادت به گدایی دارم
سامرا ، کرب و بلایی به نظر می آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید
شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند
تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند
صف به صف ، لشکرت از مردم ایران هستند
که به فرماندهی شاه خراسان هستند
سخت، سیلی زده بر بی ادبان با ،ادبش
هرکه لبیک علی النقی آید به لبش
ﻧﺎﻟﻪﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻤت ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺮﯾﻪ بر داغ تو ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺩﺭ ﻏﻢ تو ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻧﻔﺲ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺻﺒﺮت بودی
سخت زندانی و ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯼ ﻗﺒﺮت بودی
متوکل ،متوکل شده گویا به یزید
سامرا شام شده، تیره شده صبح سپید
باز هم پای حرامی به در خانه رسید
پسر فاطمه را در وسط کوچه کشید
فاطمی بود، علی بود ، ولی یار نداشت
شکر، دشمن به زن و بچه او کار نداشت
مجید تال