
سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 8
در بحث آیت بودن کتاب خداوند، به موضوع بررسي مفاهیم و واژه های مترادف مفهوم آیت، در قرآن رسیدیم. مطالبی از آیات تحدی در سورهی یونس باقي ماند که ابتدا آن را عرض میکنم.
نکتهي اول: مرحوم علامه طباطبائی به اين نكته اشاره داشتهاند كه مخاطب تحدی و آيه ی 39 سوره یونس، کسانی هستند که حق برای آنان روشن شده، با اين وجود باز تهمت می زنند که این قرآن خدایی نیست؛ یعنی مخاطب آیات تحدی، کسانی نیستند که شک دارند، بلکه کسانی هستند که سوء ظن دارند و بدبین هستند.
در آياتي مانند آيه ي سورهی بقره:
وَ إِن كُنتُمْ فىِ رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِين [1]
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پيامبر] نازل کردهايم شک و ترديد داريد ،( دست کم) يک سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را - غير خدا - براي اين کار، فرا خوانيد اگر راست ميگوييد!
ریب یعنی شک ولی نه هر شکی؛ شکی که با بد دلی و سوء ظن همراه باشد، ریب است. نمی فرماید «و ان کنتم فی شک مما نزلنا علی عبدنا فَأْتُواْ بِسُورَة» اصلا به کسی که شاک است نمیگویند برو، یکی دیگر مثل آن را بیاور و برای چنین کسی تحدی نمیکنند؛ چون ادعا ندارد. تحدی، با مدعی صورت میگیرد. شاک در پی جستجو است، بنابراين برای او برهان و حکمت و موعظه و دلیل روشن میآورند تا حق برایش روشن و آشکار و واضح شود و از اين شک بیرون آید.
اگر این مسیر طی شد و مشکلی باقي نماند اما باز هم بعد از روشن شدن و تلألؤ حق زیر بار نرفت، آن وقت تحدی جا دارد؛ چه در آن آیهي 39 سوره یونس و چه در آیه 23 سوره بقره. یعنی نمیخواهید بپذیرید و سوءظن دارید، چه در سوره یونس که فرمود: این قرآن اصلا امکان آوردنش، نیست که دلیل آن را آورد:[2]
وَ مَا كاَنَ هَاذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْترَىَ مِن دُونِ الله[3]
اصلا امکان ندارد فردی، چنین مطالبی بیاورد و به کسی ببندد.
عدهای بعد از روشن شدن حق به تعبیر آن آیات، هنوز ریب دارند و حرف خود را مي زنند كه اینها افترا است، خداوند می فرماید : پس سورهای مثل آن بیاورید.
پس مخاطب آیات تحدی و دعوت شدهي به آن، شاک یعنی کسی که نمی داند يا در پی جستجو هست، نمی باشد. فردی که مطلب برای او روشن نشده، طبیعتاً نباید در این صورت آن را بپذیرد یا رد کند.
امام صادق علیه السلام فرمودند[4]: إِنَ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآيَتَيْنِ مِنْ كِتَابِهِ أَنْ لَا يَقُولُوا حَتَّى يَعْلَمُوا وَ لَا يَرُدُّوا مَا لَمْ يَعْلَمُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ «أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ»[5] وَ قَالَ «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ»[6]
خداوند بندگان خود - نه فقط مؤمنین خالص درجهی یک و نه فقط علما - را به این دو آیه، تخصیص داده است [7] . یکی این که تا چیزی را که نمی دانند و برای آنها روشن نشده، بی دلیل و از روی ظن، گمان و احتمال( به فکرم می رسد و به نظرم میآید) رد يا قبول نكنند ؛ نه تکذیب و نه قبول.
حضرت فرمودند يكي از آن دو آیه که خداوند این دو عهد را از بندگان خود گرفته ، این است که: «الا یقولوا علی الله الا الحق» چیزی را که نسبت می دهند، نسبت دادن نباشد مگر بعد از اثبات حقانیت. وآیهی دیگر این كه: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يحُيطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ » کفار چیزی را که احاطهی علمی نداشتند، تکذیب کردند. چرا کفار تکذیب کردند؟ چون واقعا نمیدانستند. پس مخاطب آیات تحدی، فردی است كه حق برای او روشن شده ولي مقاومت میکند.
نکتهی دوم: این تحدی، برای هر فردی است که این خصلت را داشته باشد؛ چه زمان حاضر و چه آینده؛ چه مردم حجاز و چه مردم ایتالیا، فرقی نمیکند. همین الان قرآن به صد و چند زبان ترجمه میشود و همهی این حرفها هست. پیام آن حی و حاضر و زنده، در حال انتقال است. اگر این طور شد، حد وسط و دلیل خدایی بودن، صرفاً نميتواند فصاحت و بلاغت باشد و اين كه بگوییم اگر شما متن فصیح عربي این چنیني بیاورید پس این ،خدایی است، غلط است.
نکته ای که مرحوم علامه طباطبائی اشاره دارند، این است که: قرآن می فرماید کتابى مثل قرآن یا ده سوره یا یک سوره بیاورید؛ یعنی تأکید قرآن، برآوردن مثل است. برای آن که بفهمیم مثل آن یعنی چه؟ به اين مطلب دقت کنید:
وقتي میخواهیم مثل چیزی را تولید کنیم باید از قبل به ما شاخصه بدهند تا بفهمیم چه باید بکنیم. وقتي مي گويند: مثل این قطعهی کامپيوتر(رايانه) تولید کنید ؛یعنی قطعهای که این مقدار حجم را با این ميزان اطلاعات، بتواند ذخیره کند.
قرآن به مثل سور و مثل کتاب تحدی کرده است ،پس باید شاخصههای آن سور و کتاب را بدهد . هیچ جا در قرآن، تصریح به فصاحت و بلاغت ندارد. بنابراين اگر میگوید مثل آن را بیاورید، یعنی چه بیاورید؟
اولا عربی فصیح آوردن، برای غیر عرب هم ممکن نیست. قرآن فقط برای تعداد محدودي عرب نیست، بلكه همهی اعصار و همهی انصار مخاطب قرآن هستند. این ندا خاص يك زمان هم نیست. پس این، نمي تواند براي کسی که از آوردن یک خط عربی هم عاجز است، تحدی باشد.
نکتهی دوم این بود که تحدی به مثل است و لازمهی مثل بودن، آن است که خصوصیات آن چه بايد آورده شود، بیان گردد و این خصوصیات در قرآن بیان شده است. علت اصلی اعجاز قرآن، ویژگی های آن است، ویژگی هایی که اسامی آن در قرآن آمده است: نور، شفا، رحمت، موعظه، بینه، حکمت و فرقان. این اوصاف ممتاز است که قرآن را معجزه کرده وگرنه خداوند در مورد فصاحت و بلاغت، اصلا ذکری نکرده است. غير ازبعضی آیات مثل بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبين [8] (که آن هم تصریح به فصاحت و بلاغت نیست) و یکی از آیات تحدی، در بقیهی موارد اساساً تحدي به غیر فصاحت و بلاغت است.
البته فصاحت و بلاغت هم در این بین مطرح است اما از مراتب نازل قرآن است. فصاحت و بلاغت، ویژگی لفظ است در حالي که عمدهى معارف قرآن، در حقایق آن است؛ به همین علت خداوند بر فصاحت و بلاغت تأکید نکرده و محور تحدی و اعجاز، اوصاف ویژه و ممتاز قرآن است.
قرآن نور، شفا، معجزه، سازگار، سازوار، غیر مختلف ، منجسم، حکمت ، تبیان کل شیء و هدی للناس است. اما در طول تاریخ به این قسمتها که اصل اعجاز برآن بوده، اهمیت داده نشده؛ طوری که عدهای گفتهاند: اعجاز قرآن را نمي توان ثابت کرد؛ زيرا ما الان، آن فصاحت و بلاغت قدیم را نداریم. چه عاملي باعث شده تا اعجاز مطرح میشود، ذهن ما سراغ فصاحت و بلاغت می رود؟ زيرا مردم عمدتا از معارف تهی بوده و هستند. هر یک از ما در قرن حاضر، چند واژه میدانیم؟ چند واژه به فرهنگ واژگان ما با اینترنت و دانلود و حک و اسمبل، افزوده شده است؟ هزاران واژه در مورد سیم و پیچ و این طور چیزها اضافه شده ، اما چند واژه راجع به کرامت انسان و حقيقت، به واژگان ما اضافه شده است؟
عرب جاهلی اشعار، ادبیات و واژههای بسیار غنی، ولی مشابه ما داشته است. ما در سیم و پیچ و او در اسب و حالات اسب وحالات جنگیدن؛ مثلاً برای نوع راه رفتن شتر شاید ده واژه داشته است. ادبیاتي با الفاظ غنی ولي محتوايی تهی؛ مثل الان ما. خیلی تغییر نکرده است؛ زيرا افراد عمدتا از معارف و حقایق خالی بوده و به نور، موعظه، تبیان، حقیقت و معرفت، دسترسی نداشته اند. بيشتر چشم را فصاحت و بلاغت پر میکرد که چقدر الفاظ به هم میآیند. البته فصاحت و بلاغت هم معجزه است و در فصاحت و بلاغت هم معجزه شده اما این نازلترین سطح اعجاز قرآن است. اعجاز قرآن به این نیست بلكه به این است که از همهی حقایق مثل ظاهر و باطن، خبر می دهد:
ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيهِمْ إِذْ يلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيهُمْ يكْفُلُ مَرْيمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيهِمْ إِذْ يخْتَصِمُونَ [9]
(اي پيامبر!) اين، از خبرهاي غيبي است که به تو وحي ميکنيم؛ و تو در آن هنگام که قلمهاي خود را (براي قرعهکشي) به آب ميافکندند تا کداميک کفالت و سرپرستي مريم را عهدهدار شود، و (نيز) به هنگامي که (دانشمندان بني اسرائيل، براي کسب افتخار سرپرستي او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتي؛ و همه اينها، از راه وحي به تو گفته شد.)
از دل مریم و گفت وگوی نهانی او با خدا خبر می دهد. از قبل و بعد خلقت آسمانها خبر می دهد. از انقراض عالم خبر می دهد. کجا چنین کتابی با این اخبار میتوان یافت؟ زکریا و یحیی که بودند؟ زکریا چه دعایی کرد؟ در خلوتش با خدا چه گفت؟ اعجاز قرآن به معارف و حقایق آن است.
علامه طباطبائی – خداوند ايشان را غریق رحمت کند- می فرمودند: من میتوانم از کوچک ترین سورهی قرآن( به نظرم سورهی عصر) بدون تکلف و اغراق، کل قرآن را استخراج کنم. این، قرآن است و این فرد، فرد قرآنی است.
انسجام، خصلت این کتاب و خصلت کسی که در فضای قرآن نفس کشیده، این مي شود كه روحش، قرآنی ميگردد. طريق قرآن خواندن این گونه است. ایشان هم قرآن میخوانند، من هم قرآن میخوانم. ايشان میتوانستند قرآن را از کوچکترین سوره استخراج کنند و ميفرمودند: ذلک فضل الله ؛ هرچه هست از خداست.
کسی که با قرآن همراه باشد و تقوا هم داشته باشد، قلمش نيز نجات بخش است. دیدیم که این قلم با دل های آماده، چه كار میکرده است! المیزان میخواندند و اشکهایشان بر صفحهی آن میچکید. قلم بوی تقوا و طهارت دارد.
در آیهی «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يحُيطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ »[10]می فرماید: بلکه اینها چیزی را که احاطه به علم آن نداشتند، تکذیب کردند. این هم مؤید دیگری بر این مطلب است که بحث اصلی قرآن محتواهای باقی، بلند و عظیم آن است.
چرا تکذیب کردند؟ می فرماید: زيرا مطالبی در این کتاب ذکر شده که در چارچوب ذهنی آن ها نمیگنجيد؛ چون متوجه نمیشدند، تکذیب میکردند.
جلسه ي اول توضیح دادیم که خداوند تعهد گرفته، اگر به چیزی یقین نداری، نه آن را بپذیر و نه رد کن. به گفته ي جناب ابن سینا: كُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَكَ مِنَ الْغَرآئِبِ فَذَرْهُ في بُقْعَةِ الامْكانِ، ما لَمْ يَذُدْكَ عَنْهُ قآئمُ الْبُرْهان. چیزی که شنيدي و نمیدانی واقعیت چیست، نه بگو نیست و نه بگو هست؛ نه معتقد شو و نه منکر؛ نه تکذیب و نه تأیید.
از بحث خانوادگی، رفاقت، کار گرفته تا موارد اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و امثال اینها. چقدر بلاها بر سر این مسائل، به وجود آمده که یا جاهلانه تکذیب کردیم، چون نمیدانستیم یا جاهلانه تأیید کرده و پذیرفتیم. اینها حساب و کتاب دارد.
(این مطالب مربوط به آیه بود. یکی دو نکته از مباحث آیت و مفاهیم مشابه آن در بحث هویت اعجاز، باقي ماند كه تنها یک نکتهی تکمیلی را مربوط به آیت عرض ميکنم.)
اولین و مهمترین مفهوم از بین مفاهیمی که خداوند، معجزات را با آن ها، بیان فرموده، مفهوم آیت است. بار معنايي آیت، بار رحمانی و رحمت عام است. اگر بخواهیم بسم الله الرحمن الرحیم را از لحاظ نظم منطقی بین اجزا، پیگیری کنیم، یک کلمه کم دارد با این توضیح که رابطهی بین سه تا اسم این است که الله، خالق کل شئ است. بر اساس دو احتمال، رحمن و رحیم، یا صفت برای الله و یا صفت برای اسم هستند.
پس اول این که الله خالق کل شیء است و منشأِ خلق، رحمت است.و دوم این که رحمتی وسعت کل شیء. خداوند به واسطهی رحمت عام خود، خلق میکند.
دومین اسمی که بعد از الله در نظام وجود و عالم خلقت، جریان دارد، اسم رحمن است؛ به همین دليل نمی شود اسم رحمان را روی افراد گذاشت. اسم رحمان مثل اسم الله است و همان طور که نمیشود اسم الله را بر کسی گذشت، اسم رحمان را هم نمیتوان گذاشت.
هر جا کسی بخواهد این دو اسم را روی کسی بگذارد، باید همراه با کلمهی عبد باشد. عبدالله و عبدالرحمن. سایر اسامی خدا مثل کریم و حکیم را میشود به عنوان نام انتخاب كرد. هر چند ادب عبودیت، حکم میکند که آنها را هم همراه عبد بياوریم: عبد الحکیم، عبد الکریم. عبدالبِر.
اما از نظر فقهی، اطلاق دو اسم اول، بدون واژهی"عبد" بر کسى اشکال داشته و ظاهراً حرام است. چون اسم خاص خداست. رحمان، رحمت عام و فراگیر است و شامل تمام موجودات و تمام افعال و تمام تجلیات است؛ یعنی:
وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يتَّقُونَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآياتِنَا يؤْمِنُونَ[11]
و براي ما، در اين دنيا و سراي ديگر، نيکي مقرر فرما؛ چه اينکه ما به سوي تو بازگشت کردهايم! «(خداوند در برابر اين تقاضا، به موسي) گفت:» مجازاتم را به هر کس بخواهم ميرسانم؛ و رحمتم همه چيز را فراگرفته؛ و آن را براي آنها که تقوا پيشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آيات ما ايمان ميآورند، مقرر خواهم داشت!
شیطان را هم که یک شیء است در بر میگیرد و این همان رحمت رحمانی است. خداوند در سورهی الرحمن درمورد جهنم ذکر فرمود:
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ[12]
اين همان دوزخي است که مجرمان آن را انکار ميکردند!
يطُوفُونَ بَينَهَا وَبَينَ حَمِيمٍ آنٍ[13]
امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند!
فَبِأَي آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ[14]
پس کدامين نعمتهاي پروردگارتان را انکار ميکنيد؟!
میگوید این جهنم عجب نعمتی است. در این سوره پایان هر چند نعمت، ترجیع بند «فبای آلاء ربكما تکذبان» بيان شده، میگوید: چرا نعمتها را تکذیب میکنید؟ آلاء به معنی نعمتهای عظیم است.
هر چیزی در عالم باشد و پا به عرصهی وجود گذاشته باشد، طوری که بتوان شیء به آن اطلاق کرد، مظهر رحمت عام و رحمانی خداوند است و منشأ هر کاری که خداوند میکند، رحمت عام و رحمت رحمانی او است؛ چه باران رحمت فرستادن ؛چه باران سنگ فرستادن برای هلاکت. هر چه شیء باشد، مظهر رحمت رحمانی میشود.
نکتهی بعد این که در بدو امر به نظر میرسد بارزترین، برترین و عام ترین وجه اعلای رحمت رحمانی در هر چیز و هر نعمتی که داده میشود- مثل: خلقت، اماته، احیاء، رزق- خلقت باشد چرا که همه چیز با خلقت آغاز میشود و هر نعمتی پس از وجود، معنا پیدا میکند و بقیه نعمت ها فرعِ نعمت وجود است.
گر چه در بدو امر، این مطلب، خصوصاً راجع به انسان، به نظر میآید، اما این را خداوند به صور مختلف در کتاب کریم، تذکر داده که شما نعمتی بالاتر از اصل خلقت دارید و آن نعمت هدایت است.
نظم منطقی در سورهی رحمن باید این گونه میبود که میگفت: «علمه القرآن»؛ باید انسان خلق میشد تا قرآن به او تعلیم داده شود. در حالی که می فرماید:
الرَّحْمَن * عَلَّمَ الْقُرْءَانَ[15]
بعد مي فرمايد:
خَلَقَ الْانسَانَ[16]
هنوز انسان خلق نشده، «عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» به چه معنا است؟ نظم منطقی طبیعی این است که «الرحمن. خلق الانسان. علم القرآن. عَلَّمَهُ الْبَيَان». اما نظم ارزشی و حقیقی در این است که خداوند فرموده:
الرَّحْمَن *عَلَّمَ الْقُرْءَانَ *خَلَقَ الْانسَنَ
اگرچه خلق انسان، مقدمهى تعلیم قرآن از حیث زمان است، اما خلق انسان برای رسیدن به همین مرحله بوده است. «خلقت الجن و الانس» براي چيست؟ تا چه شود؟ خلق کردم تا تکامل پیدا کند.
تعلیم قرآن هدف خلقت است و چون هدف خلقت است، مقدم بیان شده است. به همین دليل است که اگر کسی این تعلیم و هدایت قرآن را نداشته باشد، از انسانیت هم بی بهره و جزءِ بهائم است. اگر تعلیم قرآن شد، انسان میشود و از بهائم بیرون مي آيد و بیان دارد. به بهائم، بهائم میگویند چون حرف هایشان برای ما که گوشی شنوا برای آن حقایق نداریم، مبهم است ولی برای خودشان مبهم نیست.[17]
اگر انسان با قرآن ارتباط داشته باشد، بیان هم دارد وگرنه مثل بهائم مي شود و حرفهایش، بیارزش میگردد. قرآن، این حقیقت را درجاهای متعدد و به زبانهای متفاوت، بیان فرموده است که بارزترین، برترین، بالاترین نعمت رحمانی خداوند، هدایت و ربط با خدا و دین و قرآن است. و همین به خلقت، معنا و ارزش می دهد وگرنه خداوند در عالم، حیوان کم نداشت و نمیخواست حیوانی به حیوان ها بیفزاید.
مردم در قبال رحمت های رحمانی- چه برترین که دین و هدایت باشد ؛چه بقیه اعم از خلق ، رزق، اماته و احیاء كه همه رحمت است- دو دسته هستند:
یا به آن نعمت دین (هدایت)، ایمان میآورد و سایر نعمت های خدا را شاکر و سپاس گزارند. يا نسبت به نعمت برتر دین، ایمان نمی آورد و در نتیجه نسبت به سایر نعم، ناسپاس میشود.
پس پشت سر رحمان، مردم دو گروه هستند: یا سپاسگزار و مؤمن و یا ناسپاس و کافر. درصورتي كه مؤمن و سپاس گزار باشند، رحیم شامل حال آنها میشود:
هُوَ الَّذِي يصَلِّي عَلَيكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا [18]
او کسي است که بر شما درود و رحمت ميفرستد، و فرشتگان او (نيز) براي شما تقاضاي رحمت ميکنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوي نور (ايمان و علم و تقوا) رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است!
این رحمت، ابداً استمرار پیدا میکند.
ولی گفتيم كه مردم فقط یک دسته نيستند:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا [19]
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!
مردم دو دسته اند: یا کافر نسبت به ایمان و کفور نسبت به نعمتها هستند و یا از طرف ديگر مؤمن به آن هدایت و شاکر نسبت به آن نعمتها هستند. خداوند صفت متناسب با آن دسته از مردم كه شاکر هستند را به عنوان رحیم ذکر کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم». اما قسمت دیگر که کافر و ناسپاس هستند، باقی ماند. طبیعتا باید بسم الله تتمه ای مثل شدیدالعقاب داشته باشد.
پس مردم در مقابل رحمن دو صنف شدند: یک صنف زیر مجموعهی اسم شریف رحیم میروند و یک عده هم زیر مجموعهی اسم شریف منتقم، قهار، جبار، شدید العذاب و شدید العقاب می روند، اما خداوند قسمت دوم را ذکر نکرده ؛ یعنی یک قسمت از نظم طبیعی را حذف کرده است.
این شعار اسلام است که از رحمت خدا با وجود هزاران اسم، تنها دو اسم انتخاب می شود که هر دو متمرکز به رحمت است. اما آن صفت که نظم طبیعی را بیان مي كند و حاکی از عذاب است، ذکر نمي شود.
این همان مطلبي است که در آیت، موج میزند. این آیت است که بار رحمت دارد. خداوند در پی دستگیری از بندگان خود است.
پس یک پیام، آن است که بار مثبت و ایجابی دارد و الهی است؛ میگوید: من راهنمای به سوی خدا هستم.
از مباحثی که باید همه بدانند و مسلط باشند، بحث آیت بودن قرآن است؛ زيرا دینشان بر آن سوار است و باید به دیگران هم برسانند.
پیام آیت آن است که هدف گوینده [20]هم، هدایت باشد نه غلبهی علمی. یکی در میدان کشتی غالب میشود و حریفش را زمین میزند و خودش را دچار نکبت غرور میکند، دیگری در میدان بحث علمی و کاری. در كل باید غلبه کردن را فراموش كنیم.
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[21]
(آري،) اين سراي آخر تو را (تنها) براي کساني قرارميدهيم که اراده برتريجويي در زمين و فساد را ندارند؛ و عاقبت نيک براي پرهيزگاران است!
آیهی بسیار تکان دهنده است. این سرای آخرت را برای چه کسانی قرار دادیم؟ برای کسانی که دوست ندارند در بحث يا دیگر مسائل، برتری جویی کنند. برتری جویی را مطلق آورده؛ یعنی نه فقط به این معنا که نمي خواهند حاکم یا پادشاه شوند؛ بلکه «لا یریدون فی الارض» در این زمین دنبال برتری جویی نیستند. نمي خواهد در اداره از رقبایش بالاتر رود ویا در کاری از دیگران جلوتر بیفتد یا در بحثی علمی وتفسیری و قرآنی بر دیگران غلبه کند.
استاد ما می فرمودند: با پدرم جایی رفته بودم، مدام حرف علمی و شیخ انصاری و مرحوم فلان و این بحث ها[22] بود. بیرون كه آمدیم پدرم گفتند: متوجه شدی این وسط یک کلمه خدا نبود؟ متقین دنبال فساد و دنبال علو نیستند. دنبال این که جلسه بگیريم تا کارمان بر دیگران غالب شود، نیستند. همیشه این تبصره هست که انسان گاه برای خدا و گاه برای هواي نفس در امری میخواهد غلبه پيدا کند. باید به اینها توجه کرد.
برتري جويي درانجام کاري يا شغلي یا دریک انتخابات کوچک مثل هیأت امنا یا در مدیریت يك شرکت و یا درتصمیم گیری يك اداره تا برتريجويي در یک بحث علمی،کاری، دینی و غیر دینی که شخص بخواهد معلوماتش را بیان کند، همه مانع رسيدن بوی بهشت بر شخص برتری جو است.
پس هدف در هر کار، هر بحث و هر جا، غلبه و اظهار فضل و امثال اینها نباشد.
کلمهی آیت بار دارد، خداوند میفرماید: من اعجاز را به کار نبردم؛ چون هدفم به خاک مالیدن پوزهی دیگران نیست. هدفم دستگیری است. تو هم اگر میخواهی این مطالب را بگویی، این کار را بکن و الا سکوت کن. چقدر امنیت و سلامت در سکوت است! از آن طرف هدایتش تام است.
کلمهی آیت، علاوه بر انگیزه هدایت، نکتهای دارد که حقیقتاً به دور از مجامله و تعارف و تشریفات (که برای خودم بسیار سنگین است) این است که تو که گوینده هستی چقدر آیتی؟ میخواهیم بحث نشانه بودن خدا را مطرح کنیم ما مجبوریم بگوییم. اگر واقعا به میل و رغبت شخص خودم بود این بحث و خیلی از بحثهای دیگر را نمی گفتم ولی از باب این که تبیین آن واجب است، بیان می کنم.
یکی از پیامهای آیت آن است که چقدر گوینده از حیث فکری ، ذهنی، رفتاری و سلوکی، نشان از خدا دارد؟ روایت دارد که مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه[23]- از باب قحطی است که من این جا حرف می زنم و الا باید کسان دیگری بیایند.- عالم کسی است که دیدارش، حال توجه به خدا ایجاد کند. و گفتارش علم افزا و رفتارش ارتقاي وجودی دهد و وقتی آدم او را میبیند، همتش بلند شده و از دنیا بکند و توجه اش به آخرت و ملکوت جمع شود.
خود این عالم به اندازهی خودش، عالم است. کلمهى آیت الله بر برخی علما اطلاق میشود. در گذشته این طور نبود که به راحتی به یک عالم دینی، آیت الله بگویند؛ بلكه در مراتب حوزهی علمیه به کسی که سطوحی را طی میکرد، القاب، متناسب با حالش داده مي شد. اسمی با مسمّی بود. اسامیاي که ما میگذاریم، مسمّی ندارد. نام حسن را روی انسان تندخو و بداخلاق، يا نام کاظم را روي فردي عصبی میگذاریم. مواردی هم که الان تحت عنوان حجةالاسلام و آیة الله میگذارند، حساب و کتاب علمی دارد. کسی که مدتی تحصیل کند و از عهدهی تحصیل برآید (البته منوط به لباس پوشیدن هم هست) حجةالاسلام میگویند. اگر سنی از او بگذرد، تدریس کند و مواردی داشته باشد، آیت الله میگویند.
اولین بار در تاریخ، کلمهی آیت الله به مرحوم علامه حلی درسن هفت سالگی گفته شد. ایشان اعجوبه ای بود و واقعا نشان خدا داشت.
محمد حسین طباطبایی- که پدرش برای او زحمت زیادی کشیده است- وقتی به عربستان رفته بود، امیر عبد الله - حاکم آنجا- با وجود اين كه وهابیت توسل و شفاعت و تبرک را شرک میدانند، گفته بود: باقی ماندهي آبی را که محمد حسین خورده به من بدهید تا بخورم. موارد غیر طبیعی که نشان داده شود، از طرف مقابل، سلب اراده میکند، او را به خضوع میکشاند. این بچه فقط قرآن حفظ بود؛ اما مرحوم علامه حلی، در سن هفت سالگی، مجتهد بوده و هر کس كه او را میدیده، گفته: عجب چيز خدایی است! برای همین، اولین بار اسم با مسمای آیت الله یا آیت الله فی العالمین را، روی ایشان گذاشتند. اگر کسی واقعاً، عالم ربانی باشد، اطلاق آیت الله اشکال ندارد و خوب است. خود آن فرد آیت است و وقتی بحث از اسلام کند به جان مینشیند و یک مجلس او، فردی را تکان داده، متحول میکند. وقتی این فرد از آیت بحث کند، تاثیر مضاعف دارد. خودش هادی است و بحث از هدایت هم میکند.
در جریان جعفر هم عرض شد، نورانیت درونی جعفر و قرآن در دست او که نور است سبب شد کاملا قلوب را فتح کند.
در طراحي پرچم عربستان که بالاي آن لا اله الا الله و پایین آن عکس شمشیر است، دست استعمار در کار است. اسلام کجا با شمشیر رفته است؟ الان کشور چین، دویست میلیون مسلمان دارد در حالی که پای یک شمشیر کش مسلمان، آن جا باز نشده است. اسلام با کسی جنگ نکرده است. مقداری با حاکمان روم و حاکمان ایران نه با مردم آن جا. اگر هم جنگی بود برای این بود که میگفتند: بگذارید ما حرفمان را بزنیم:
وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يسْتَغِيثُوا يغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[24]
بگو: «اين حق است از سوي پروردگارتان! هر کس ميخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد!» ما براي ستمگران آتشي آماده کرديم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاي آب کنند، آبي براي آنان مياورند که همچون فلز گداخته صورتها را بريان ميکند! چه بد نوشيدني، و چه بد محل اجتماعي است!
آنها اصلا نمیگذاشتند حرف بزنند لذا با مقابله فیزیکی در حقیقت مانع زدایی کردند. هیچ جا اسلام با شمشیر نرفته است. مسیحیت علیرغم ظاهرش، شیطانی و خشن است، در ظاهر میگویند: ما رحمتیم اما در آندلس شمشیر روی سر مسلمین ميگذاشتند که مسیحی میشوی یا نه؟ و هر که مسیحی نمیشد، سر از تنش جدا میکردند. کشور اسلامی، مسیحی شد. تصور این هم تکان دهنده است. در آندلس اول مسیحی بودند بعد مسلمان شدند و جنگهای صلیبی دوباره اینها را برگرداند. مسیحیت دین بعدی نبود که بگوییم مزایای آن آشکار شد و مسیحی شدند. آدم های زیادی را از دم تیغ گذراندند. حال زیر لا له لا الله شمشیر گذاشته اند؛ یعنی دین، با شمشیر جلو رفته است. البته شمشیر هم هست ولی به مقداری که پزشک جراح از جراحی استفاده میکند. چند درصد بیماری های ما با جراحی درمان میشود؟ عین همین، در مسائل روحی است که آن هم رحمت است. روح این مطلب به مانع زدایی برمیگردد.
قطعا گویندهای که خودش، نشان از خدا داشته باشد، حرف او، قلوب را فتح میکند. فتحالفتوح رسول اکرم، فتح دلها بود. پیامبر اکرم چیزی فرمودند که نقطهی حساس همهي افراد از فقیر و غنی، برده و برده دار بود. همه با این بت ها انس گرفته و آنها را دوست داشتند اما چیزی فرمودند که همه با آن مخالفت کنند و الا پیامبر هر شعاری میداد، عدهای دور ایشان جمع میشدند. اگر از فقر می گفت بسیاری از فقرا دور ایشان جمع میشدند، اگر از آزادی میگفت تمام بردهها و اگر از عدالت میگفت تمام ستمدیده ها در هوا، دور پیامبر میچرخیدند. آن جا، همه چیز به هم ریخته بود؛ نه آزادی، نه عدالت، نه اجتماع درست و حسابی، ولی تمام اینها را پیامبر گذاشت و چیزی گفت که همه با آن مخالف بودند؛ زيرا همه با بت انس گرفته بودند. هم ظالم و هم مظلوم، هم برده و هم برده دار، هم فقیر و هم غنی.
ببینید پیامبر در چنین فضایی، چه کردند؟ به جای فشار کوبنده و امثال اینها، دلها را فتح کردند.
بهتر است وقتی میخواهیم حقایق را در سلوک عرضه کنیم، در زندگی به خودمان فشار بیاوریم. به جای این که به مردم بتوپيم که دروغ نگو، خودمان نگوییم تا حرفهایمان نافذ باشد. به جای این که دائم در خانواده، به بچه بگوییم اسراف نکن، خودمان درست عمل کنیم و به خود فشار بیاوریم: كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع[25]
پس آخرین تأکیدی که پیام آیه دارد، این است که تاکید خداوند بر هدایت است نه بر غلبه. لذا میبینید که پیامبر، مشغول جنگ هستند اما برای دشمنی که تیر به سمت ایشان می افکند، دست به دعا ميشوند: اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون[26]
این دلسوزی، دلها را فتح میکند. خود این حال، هدایت کننده است. باید این حالت پدید آید. به عبارت دیگر باید مبحث آیت بودن قرآن، آمار رتبهی اول را در جذب مردم به دین، داشته باشد. پیامبر با چه چیز جذب دین میکردند؟ با قرآن .
پس بیشترین عامل و مهمترین مبحث همین است که انشاءالله در ضرورت بحث به آن اشاره میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین
[1] سوره بقره، آیه 23
[2] در ادامهي آيه، خداوند دليل آن را نيز كه از دلایل اعجاز قرآن است، ذكر نموده كه درخصوص آن، با هم گفت وگو خواهیم کرد.
[3] سوره یونس، آیه37
[4] الكافي (ط - الإسلامية) / ج1 / 43 / باب النهي عن القول بغير علم ..... ص : 42
[5] سوره اعراف، آیه 169
[6] سوره یونس، آیه 40
[7] منحصراً این دو آیه مخصوص بندگان نیست بلكه همهی آیات مخصوص بندگان است اما معلوم است، این دو آیه ویژگی اساسی دارند که با دارا بودن این دو آیه، به عبودیت نزدیک میشود.
[8] سوره شعراء، آیه 195
[9] سوره آل عمران، آیه 44
[10] سوره یونس، آیه39
[11] سوره اعراف، آیه 156
[12] سوره الرحمن، آیه 43
[13] سوره الرحمن، آیه 44
[14] سوره الرحمن، آیه 45
[15] سوره الرحمن، آیه 1 و2
[16] سوره الرحمن، آیه 3
[17] دو، سه شب قبل در مورد همین موضوع مربوط به هدهد صحبت شد.
[18] سوره احزاب، آیه 43
[19] سوره انسان، آیه 3
[20] کسی که می خواهد مبلغ، مبین و رساننده معارف قران و دین باشد.
[21] سوره قصص، آیه 83
[22] بنده و دو آخوند دیگر اگر باهم صحبت کنیم، در مورد ماشین بحث نمی کنیم و اگر بخواهیم تقوا به خرج دهیم، بحث علمی می کنیم که مرحوم علامه طباطبایی در مورد فلان آیه، این نظر را دارند.
[23] مصباح الشريعة / 21 / الباب الثامن في آفة العلماء
[24] سوره کهف، آیه 29
[25] الكافي ج 2 ص 105.
[26] بحار الانوار / ج20 / ص : 21