
به گزارش حلقه وصل، نود و یکمین «عصرانه ادبی فارس» ویژه حسین احمدی از شاعران حوزه کودک و نوجوان با حضور شاعران کودک و نوجوان در خبرگزاری فارس برگزار شد.
*احمدی مظلوم است
محمود پوروهاب با اشاره به اینکه آثار احمدی را در کیهان بچهها دنبال میکردم و همین سبب شده بود که بخواهد او را از نزدیک ببیند، گفت: از دور حدس میزدم که احمدی باید فرد صمیمی باشد و سال 71 وقتی به جلسه اعضای کیهان بچهها رفتم، این تصورم را درست یافتم.
وی افزود: در خاطرم است که شعر میگفتم اما در کیهان بچه ها چاپ نمیشد و علت آن را نمیدانستم، روزی آقای احمدی به من گفت پوروهاب! تو شعر را تعریف میکنی، و همین جمله برای من کافی بود و به قدری روی من تأثیر گذاشت که فکر میکردم یک کتاب خواندم و به نظرم رسید که احمدی نقطه ضعف مرا کشف کرده است.
پوروهاب گفت: من حس میکنم حسین احمدی خود را باور ندارد و بسیاری از کسانی که از او کمتر هستند، بیشتر مطرح شدهاند و او همچنان مظلوم است. احمدی دارای اشعار خوبی است و زبان او بیشتر به زبان حماسی نزدیک است و شعرهای ماندگاری دارد. او علاوه بر شعر، داستان هم مینوشت و نثر خیلی قویای داشت ولی در شعر بیشتر کار کرده است.
*هنرمند بزرگی که هنرش سرمایه است
علیاصغر نصرتی در حاشیه این نشست گفت: حسین احمدی هنرمند بزرگی است که سالها در حوزه شعر و سرود کار کرده است و هنرش سرمایه بزرگی محسوب میشود.
*شاعری فعال در حوزه سرود دانشآموزی
بابک نیکطلب از شاعران حوزه کودک و نوجوان به ماجرای دوستی خود با احمدی اشاره کرد و گفت: من در مسعودیه و مسگرآباد تهران معلم بود، یک روز یکی از شاگردانم گفت در بیمارستان بوده که آقایی به او گفته نیکطلب را میشناسد، من از شاگردم پرسیدم اسم آن فرد چه بوده؟ گفت حسین احمدی، من به بیمارستان سینا رفتم و او را که پایش شکسته بود آنجا دیدم که بچههای بیمار در بخش را سرگرم میکند و از آن زمان که 25 سال میگذرد، دوستی ما شکل گرفته است.
وی افزود: شعر احمدی شعر والایی است، همچنین او در امور تربیتی بسیار کار کرده و برای سرودهای دانشآموزی بسیار تلاش کرده است و بیش از یکصد کاست سرود دارد. او نسبت به شعر کودک و نوجوان دارای زبان سالمی بوده و با همین زبان، دغدغهها و مباحث تربیتی را طرح کرده است.
نیکطلب در پایان گفت: ما برای شعر کودک و نوجوان، انجمن ادبی نداریم و این نشستهاست که میتواند به فعالیتهای یک شاعر ضریب دهد، هر چند معتقدم که شاعر نیز باید برای حضور در فضای ادبیات تلاش کند.
*به سمتی میرویم که ادبیات کودک را کنار بگذاریم
کمال شفیعی در بخش دیگری از نود و یکمین «عصرانه ادبی فارس» گفت: ما اگر خیلی چیزها را نداشتیم، شاید امروز خوشبختتر میبودیم، زیرا عادت کردهایم سرمایههایمان را از بین ببریم.
وی افزود: امروز میگویند شاعر باید برای خود ویترین درست کند، در صورتی که در زمان گذشته چنین وضعی نبود. امروز وقتی نمایشگاه کتابی برگزار میشود، وقتی به غرفه یک ناشر مراجعه میکنیم، میبینیم که شاعران پشت غرفه مشغول فروش اشعار خود به مردم هستند، در حالیکه برخی از آنها هنوز عروض و قافیه را نمیشناسند.
شفیعی در ادامه گفت: احمدی در روزگاری در قالب نیمایی شعر سروده بود که کسی در حوزه کودک و نوجوان سراغ این قالب نمیرفته است، ما آرام آرام داریم به سمتی میرویم که ادبیات کودک و نوجوان را کنار بگذاریم، برای مثال تا پیش از این نشستی برای ادبیات کودک و نوجوان در جشنواره شعر فجر برگزار میشد، اما امسال همین نشست را نیز برگزار نکردند، هر چند شاید گفته شود که پول نداشتیم، اما این مایه تأسف است.
*12 سال با مرحوم فردی همکار بودم
حسین احمدی در پایان نود و یکمین عصرانه ادبی فارس گفت: اولین شعری که گفتم در یک مراسم سینهزنی در روستایمان بود: «امروز گلهای نبی نشکفته پرپر میشود/ امروز دشت کربلا از خون معطر میشود» این شعر را در حالی گفتم که حس کردم مداح دسته روستای ما کم آورده و من با این تکبیت، دسته را تا مسیری هدایت کردم.
وی افزود: در روزهای انقلاب در مبارزات در مسجد دانشگاه تهران به من مسئولیتی دادند که 15 روز به خانه نرفتم، زیرا نمیتوانستم آن را رها کنم. وقتی به خانه برگشتم دیدم پارچه سیاه زدهاند و فکر کرده بودند من فوت کرده بودم. همان زمان آقای باقری کنی آمد من را به کمیته برد ولی دیدم من به درد آنجا نمیخورم،از این رو به جهاد دانشگاهی که تازه تأسیس شده بود رفتم، اما پس از راهاندازی امور تربیتی به آنجا رفتم و مشغول شدم تا آنکه بازنشست شدم.
احمدی گفت: از سال 68 تا 80 به مدت 12 سال در کیهان بچهها بودم و اولین بار هم آثارم را ارسال کردم و نامهای به دستم رسید که از من دعوت شده بود به دفتر کیهان بچهها بروم. وقتی به آنجا رفتم، آقای رحماندوست با من حرف زد و گفت اشعارت من را تکان داد، ولی باید سر و سامان بگیرد و به این منظور باید در جلسات ما شرکت کنی و سخنان اعضا را گوش کنی تا اشعارت اصلاح شود و این دیدار، زمینه ورود من به کیهان بچهها و همکاری با مرحوم امیرحسین فردی بود. در آن سالها مرحوم فردی خیلی به من توجه نشان میداد و البته نسبت به همه اینطور بود. من از باغچهام در کن و سولقان برای بچههای تحریریه گردو میآوردم تا صبحانه بخورند که یک مرتبه مرحوم فردی گفت ما را به این باغتان ببر، تا اینکه یک روز از صبح تا غروب آفتاب با مرحوم فردی در باغمان بودیم.