حلقه وصل/اکرم ادیبی
***
چند سال پیش دوستی عبارتی مطرح کرد و آن را بیماری نامید و گفت همه ما این بیماری را داریم که البته ضعف و شدت دارد. آن زمان این اظهارنظر به نظرم تندوتیز آمد اما بعدها که مصداقهای عینی آن را در زندگی شخصی خودم و اطرافیانم دیدم؛ به او حق دادم که پر بیراه نمیگفت. آن عبارت، پدیده، بیماری یا هر اسم دیگر «شنگولیسم مذهبی» نام دارد. شاید در خوانش اول خندهدار به نظر برسد اما واقعیت تلخ زندگی خیلی از ما است.
***
«شنگولیسم مذهبی» یعنی با استفاده ابزاری از دین، بیخیال همه چیز. دوست داشتن مذهب و احکامش برای تفریح، پرداختن به معنویات جهت وقت تلف کردن در پسِ انجام امور معنوی از علائم این بیماری است. مبهم است؟ نگاهی به این خاطره بیندازید:
«اتاق من با اندرونیترین اتاق همسایهمان دیوار نازک مشترک دارد. اگر بلند حرف بزنیم که میزنیم؛ صدا منتقل میشود. داشتم از همان اتاق با مادرم که توی آشپرخانه بود؛ صحبت میکردم. داد میزدم: «به نظرتان امسال دهه اول محرم روضه کجا برویم؟» چند دقیقه بعد زنگ در زده شد. همسایه کذایی بود. بعد از سلام و تعارف گفت که قصد دارد با دوستانش به یک مجلس عزاداری مخصوص برود که البته همه کس را راه نمیدهند. گفت آنجا کسانی که نذر دارند میآیند و قمه میزنند. از اینکه نذر یک انسان فهمیده امروزی قمه باشد؛ تعجب کردم. پرسیدم: «با سر و روی خونین برای وضو گرفتن معذب نمیشوند؟» جواب وحشتناکی شنیدم: «خب نماز نمیخوانند! من و شوهرم نماز نمیخوانیم، اما میخواهد برود از شهر... قمه بیاورد.»
روضه خانه خالهخانم
گرچه چنین مواردی خاص و کمیاب هستند اما هستند و البته شنگولیسم مذهبی مختص به این اشخاص نمیشود. بیماری «شنگولیسم مذهبی» مورد زیر یک گونه ضعیفتر است:
«صبح خالهام زنگ زد که با مادرم هماهنگ کنند به خانه خالهشان بروند. خاله مادرم هر سال روضههای آن چنانی میگیرد که حسابی شلوغ میشود. یک سخنران و دو مرثیهخوان دعوت میکنند. مادرم میگوید بروم دختر داییهایم را هم بعد از مدتی ببینم. هرسال همین طور است. با هم قرار میگذاریم، دور هم مینشینیم و حال و احوال یک سال همدیگر را میپرسیم. سخنران صحبت میکند و میرود؛ بیآنکه فهمیده باشیم چی گفته است. فقط موقع خواندن مصائب است که یادمان به غصههای خودمان میافتد و گریهمان میگیرد.
وقتی داشتیم برای رفتن به روضه خانه خالهبزرگ آماده میشدیم؛ دختر خالهام زنگ زد. گفت خودشان نمیتوانند بیایند اما حتما چند تا پلو و خورش قیمه اضافی، فقط و فقط به خاطر ثواب و تبرکش، بگیریم و برایشان ببریم! بعد صدایش را آهسته کرد و از مادران چند کِیس مناسب صحبت کرد. گفت خط چشمم را پررنگ کنم و سایه تیره بزنم.»
شنگولیسم مذهبی بالا، دیگر بیماری فردی نیست؛ بلکه گریبانگیر جامعه ما شده است. البته خیلی از خانم مذهبیها اگر بشنوند که نامش را بیماری گذاشتهایم؛ برآشفته میشوند. نگارنده نیز مخالف سنت پسندیده روضه سیدالشهدا(ع) نیست. از قضا این مجالس روضه، بهترین مکانها برای عزاداری است؛ فقط ما باید اول شنگولیسم مذهبی خفیف خودمان را درمان کنیم و بعد از آن، پا به مجالس روضه بگذاریم.
لایک به آقای همکار
مجالس روضه، فضای عزاداری بایستهای دارد، برعکس نمونههایی که در ادامه میآید؛ عزاداری امام حسین(ع) را لوث کرده است:
«آقای همکار روز اول محرم یک دست کت و شلوار نو را با پیراهن مشکی سِت کرده بود. اواسط روز با شور و هیجان از فعالیتهای حقیقی و مجازیاش برای یکی از خانمهای همکار تعریف میکرد. خانم همکار که انگار توی باغ نبود؛ خرید کتوشلوار نو را تبریک گفت و پرسید چرا مشکی پوشیده؟ و آقای همکار به صورت مبسوط توضیح میداد: «توی محلهمان عصرها دسته عزاداری راه میافتد. من پایه اصلی دسته هستم؛ یقهام را باز میکنم و سینه میزنم و البته بعضی خانمها را هم خودم توی دسته دیدهام که باز بودن یقهشان کم از من ندارد.» بعد آدرس صفحهاش در فلان شبکه اجتماعی را با صدای بلند اعلام کرد. شب از سر کنجکاوی به صفحهاش در شبکه اجتماعی سر زدم. ده تا عکس از جلسه عزاداری را به امید لایک گرفتن منتشر کرده بود و خانم همکار کامنت گذاشته بود: عاااالی!!»
یقه جر دادن و همزمان با آن چشمچرانی کردن یا شرکت در دسته عزاداری برای گرفتن عکس سلفی! علامت یک بیماری نیست؟ امام حسین(ع) مال همه ماست؛ قبول. فکر نکنید نویسنده مخالف روضه، مجلس عزاداری و دسته است اما بدانید که بدون تفکر و تعلم و یقین، هیچ کاری ارزش ندارد حتی ارزش ثواب. شنگول بودن و گذراندن وقت و عمر به این بهانه که کار الهی و معنوی انجام میدهیم؛ بی فکر و اندیشه و تحقیق پشیزی نمیارزد. حالا متوجه شدید که شنگولیسم مذهبی یعنی چه؟ یعنی بیخیال همه چیز، بیخیال فکر. خوشی بیجهت در قالب دینی و اینکه امام حسین(ع) را برای وقتگذرانیهایمان بهانه کنیم.