به گزارش حلقه وصل، حاج ماشاءالله عابدی از مداحان مشهور تهران، از معلمان بازنشسته آموزش و پرورش تهران است که چندین سال هم مدیر مدرسه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز بر عهده داشته است. حاج ماشاءالله بر خواندن اشعار فاخر و اصیل در مجالس اهل بیت علیهم السلام تاکید دارد و معتقد است مداح باید روی شعرش کار کند تا فهم مستعمین را بالا ببرد. او که هم اکنون نیز به کسوت معلمی مشغول است روایت می کند:
«من خیلی با شعرهای مرحوم آیتالله غروی اصفهانی انس دارم. تخلصشان «مفتقر» است. دو سه سال قبل سالروز تولد حضرت زهرا(سلام الله علیها) خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم. آنجا شعری از آیتالله غروی اصفهانی خواندم. بعد از خواندن این اشعار خدمت رهبر انقلاب رفتم و ایشان فرموند شعر آشیخ محمدحسین آقا رو خوندی؟ عرض کردم: بله. بعد در سخنانشان خیلی تجلیل کردند و گفتند: خود آیتالله آشیخ محمدحسین غروی متخلص به مفتقر خودش سند است.»
مقام معظم رهبری در آن جلسه شعر مرحوم علامه غروی اصفهانی معروف به مفتقر درباره حضرت زهرا سلام الله علیها را نمونه شعر الگو و فاخر فاطمی معرفی کردند و به شعرا و مداحان سفارش کردند این شعر را به عنوان سند و معیار سرودن اشعار قرار دهند. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در آن دیدار فرمودند:
«مسئلهی بعد، مضمون است. بهترین مجموعهی شعری که می شود در یک منبرِ مداحی انسان فکر کند، چیزی است که در آن، اولاً منقبت اهلبیت (علیهمالسّلام) باشد. ذکر مناقب آنها دلها را روشن می کند، شاد می کند، شوق را در انسان برمی انگیزد، اشک را از چشمها جاری می کند. البته منظور، مناقب متقن است. این جور نباشد که انسان به حرفهای سست تکیه کند. این همه مناقب اهلبیت (علیهمالسّلام) در کتابهای معتبر وجود دارد؛ از آنها استفاده بشود؛ از گفتههای افرادی که خودشان سندند، ثقه و معتبرند؛ مثل همین شعری که امروز یکی از آقایان از مرحوم آشیخ محمدحسین اصفهانی -مفتقر - خواندند. خب، این بزرگوار استاد مجتهدین است. مجتهدین بزرگ و مراجع تقلید بزرگ، در فقه و اصول و فلسفه شاگردهای او هستند. ایشان شاعر هم بوده. خب، این شعر می شود سند. یا روایات گوناگونی که در کتب مناقب وجود دارد، شرح حال ائمه (علیهمالسّلام)، مناقب معتبر. پس یک بخش، بخش مناقب اهلبیت (علیهمالسّلام) است.»
در ادامه شعر آیتالله علامه شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی به شرح زیر تقدیم میشود:
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو واکند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطى طبع شوخ من گر که شکر شکن شود
کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند
بلبل نطق من زیک نغمه عاشقانهاى
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامه مشکساى من گربنگارد این رقم
صفحه روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهى
دائره وجود را جنت دلگشا کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنى من از جلوه دلربا کند
و هم به اوج قدس ناموس اله کى رسد؟
فهم که نعت بانوى خلوت کبریا کند؟
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد
تا که ثناى حضرت سیده نسا کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهى کند
صورت شاهد ازل معنى حسن لم یزل
و هم چگونه وصف آیینه حق نما کند
مطلع نور ایزدى مبدأ فیض سرمدى
جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند
بسمله صحیفه فضل و کمال معرفت
بلکه گهى تجلى از نقطه تحت «با» کند
دائره شهود را نقطه ملتقى بود
بلکه سزد که دعوى لو کشف الغطا کند
حامل سر مستمر حافظ غیب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسوى کند
عین معارف و کم بحر مکارم و کرم
گاه سخا محیط را قطره بى بها کند
لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا
صبح جمال او طلوع از افق علا کند
بضعه سید بشر ام ائمه غرر
کیست جز او که همسرى با شه لافتى کند؟
وحى نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب
قصهاى از مروتش سوره «هل اتى» کند
دامن کبریاى او دسترس خیال نى
پایه قدر او بسى پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او کلک قضا به شست او
تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت، حکمران، در ملکوت، قهرمان
در نشئات کن فکان حکم به ماتشا کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او،
سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند
نفخه قدس بوى او جذبه انس خوى او
منطق او خبر ز «لاینطق عن هوى» کند
قبله خلق، روى او، کعبه عشق کوى او
چشم امید سوى او تا به که اعتنا کند
بهر کنیزیش بود زهر کمینه مشترى
چشمه خور شود اگر چشم سوى سها کند
مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
زانکه مس وجود را فضه او طلا کند