به گزارش حلقه وصل، در این متن اطلاعات جدیدی درباره روند مذاکرات بین فدراسیون و مربی بلژیکی دیده نمیشود و تنها ادعاهای قبلی تکرار شده است.
از بندهای مختلف این بیانیه میتوان ایرادهای زیادی گرفت ولی میخواهیم تنها به بند سوم بپردازیم، جایی که آمده: «ویلموتس که جامعه فوتبال او را معمار نسل طلایی فوتبال بلژیک میدانند، با حضور در ۴ جام جهانی در آخرین رتبهبندی فدراسیون تاریخ و آمار در رتبه نوزدهم بهترین مربیان جهان قرار گرفت.»
فدراسیون با پافشاری روی انتخاب ویلموتس حاضر نیست اشتباهش را بپذیرد و برای این کار به فکت اشتباهی متوسل شده و دائما آن را تکرار میکند.
در نگاه فدراسیون و آقای تاج در بلژیک، قلب اروپا ممکن است با روش گلخانهای تیم ساخت و آن را به رتبه اول فیفا رساند. با این نگاه لابد میتوان بازیکنان را با اردوهای دو سه روزه در هر ماه به سطحی رساند که بتوانند مدعی قهرمانی جامجهانی شوند. واقعاً اگر ویلموتس چنین توانایی خارقالعادهای دارد، عجیب است که دو سال خانهنشین بود و تنها فدراسیون ما به فکر استخدام او افتاد!
نه آقای تاج؛ ویلموتس معمار نسل طلایی فوتبال بلژیک نیست! به لطف برنامه آموزشی دقیق فدراسیون فوتبال بلژیک بود که این کشور کوچک توانست ستارههای پرشماری پرورش دهد و در جام جهانی روسیه به مقام سوم برسد. در این گزارش توضیح دادهایم که بلژیک پس از ناکامی در یورو 2000 که در کنار هلند میزبان بود، توانست فوتبالش را متحول کند و اوج بگیرد. برخاستن از خاکستر یورو 2000 بلژیک در سال 2012 در رتبه 66 رنکینگ فیفا بود، ولی تیم ملی این کشور 5/11 میلیون نفری در سالهای اخیر رشد فوقالعادهای داشته و تنها شکست میلیمتری مقابل فرانسه در نیمهنهایی جام جهانی روسیه بود که قهرمانی را از آنها گرفت.
برای اطلاع از دلایل این تحول خیرهکننده باید به 19 ژوئن سال 2000 برگردیم. در ورزشگاه «روا بودوان» بروکسل، بلژیک میزبان مشترک یورو با دو گل مغلوب ترکیه شد تا حتی نتواند از مرحله گروهی صعود کند.
کریس فاندرهگن که یکی از معماران سیستم آموزش جدید فوتبال بلژیک است، در کنفرانسهای پرشماری که داشته دائماً این جمله را تکرار میکند: «این شکست از نظر ورزشی یک فاجعه بود، ولی فرصتی استثنایی به وجود آورد.» او اضافه میکند: «همه متفقالقول بودند که باید چیزی در فوتبال بلژیک تغییر کند. همه منتظر شنیدن یک ایده جدید بودند. از این نظر ما فرصتی استثنایی داشتیم.»
میشل دوگ، رئیس وقت فدراسیون بلژیک به میشل سابلون، مدیر فنیاش دستور داد که هدایت این انقلاب فنی را به عهده بگیرد. او تعدادی مربی پایه را گرد هم آورد که هیچکدام نام بزرگی نداشتند. یکی از آنها فاندرهگن، یک معلم زبان فرانسه است که از 16 سالگی در فوتبال پایه کار میکند. فاندرهگن حالا مربی تیم زیر 19 سالههای زنان بلژیک و مسئول آموزش مربیان حرفهای این کشور است. در میان شاگردان او ملیپوشان سابق بلژیک هم دیده میشوند.
او در این باره میگوید: «آنها مرا نمیشناسند و از من میپرسند که آیا بازیکن حرفهای بودهام؟ من به آنها پاسخ میدهم که من در آموزش حرفهای بودم، چه به عنوان معلم، چه به عنوان مربی. هر دو یک شغل محسوب میشود؛ شما باید بتوانید داشتههایتان را منتقل کنید.» خاکبرداری و ساختن از نو ابتدا باید هدف آموزش را تعیین کرد و بعد سراغ روش آن رفت. کسانی که با هدف متحول کردن فوتبال بلژیک جمع شده بودند به این نتیجه رسیدند که باید فوتبال پایه را توسعه داد. فاندرهگن میگوید: «خیلیها برعکس این عمل میکنند. آنها پول را به فوتبال سطح برتر تزریق میکنند، ولی این کار شبیه این است که سقف خانه را قبل از پایهاش بنا کنید.»
تمام فدراسیونهای کشورهای کوچک غرب اروپا به نتیجه مشترکی رسیده بودند؛ تعداد بازیکنان در قاعده هرم کمتر از آن است که در مسیر رسیدن به رأس تعدادی از آنها را از دست بدهید، ولی هیچکدام از آنها به اندازه فدراسیون فوتبال بلژیک به کودکان و مسیر رشد آنها توجه نشان نداد. میتوان گفت که بلژیکیها ساختمان فوتبالشان را خاکبرداری کردند تا همه چیز را از نو بسازند. فاندرهگن این ایده جدید را اینگونه شرح میدهد: «ما روشهایی طراحی کردیم که همه بچهها بتوانند از فوتبال لذت ببرند. آنها علاقهای به دویدن ندارند وگرنه سراغ دوومیدانی میرفتند. در عوض آنها دوست دارند دائماً توپ را لمس کنند، آزادانه بازی کنند و گل بزنند.» حذف نتیجه مسابقات بچهها علاقهای به پاس دادن ندارند؟ خب مربیان با بازیهایی شروع میکنند که هر نفر یک توپ دارد. بعد سراغ بازی 2 در برابر 2 و 5 در برابر 5 در زمینهای کوچک میروند. زمان بازیها کوتاه است، دائماً حریف تغییر میکند، هیچکس 10 بر صفر بازنده نمیشود. سه سایز متفاوت دروازه وجود دارد و دروازهبانان از بقیه جدا نمیشوند. در برخی از باشگاهها به والدین تأکید میشود که از کنار زمین به کودکان توصیه فنی ندهند.
تا قبل از 14 سال جدول ردهبندی وجود ندارد و نتایج منتشر نمیشود. فاندرهگن میگوید: «در شروع وضعیت به هم ریختهای بود. مربیان به همدیگر تلفن میزدند تا بتوانند یک جدول ردهبندی بسازند. به آنها میگفتم: «میخواهید مثل مورینیو برای نتیجه بازی کنید؟ حاضرید این ریسک را بپذیرید که بعد از سه شکست ممکن است برکنار شوید؟» این ایده به تدریج جا افتاد. در ایالت والونی برخی حتی تصمیم گرفتند که مسابقات کلاسیک فوتبال حذف شود. آنها حداقل سه باشگاه را دعوت میکردند و با ادغام بازیکنان تیمهای جدیدی تشکیل میشد. بچهها دائماً فرصت داشتند همبازیان جدیدی را تجربه کنند، این روش جدید موفقیت زیادی داشت. در بلژیک بازی به وسیلهای برای پیشرفت بازیکنان تبدیل شد.» 3-3-4 برای همه کودکان بلژیکی تنها از سن 14 سالگی بازی 11 مقابل 11 را تجربه میکنند. ولی اگر یک پزشک تشخیص میداد که یک بازیکن 14 ساله هنوز بدن یک کودک 12 ساله را دارد او به آن رده منتقل میشد. بلژیکیها این روش را به خیاطی تشبیه کردند، یعنی روشهای مربیگری با توجه به ویژگیهای هر فرد اعمال شود. تا 17 سالگی هر بازیکن باید در 50 درصد مسابقات تیمش بازی کند. در ردههای پایه بلژیک مسابقات در 4 زمان برگزار میشود و با هر بار توقف تمام بازیکنان ذخیره باید به زمین بروند.
آنها به محض شروع بازی یازده به یازده باید در سیستم 3-3-4 به زمین بروند. در شروع طراحی این سیستم آموزشی جدید، ورنر هلسن، پروفسور دانشگاه لوون با مطالعه 1500 ساعت مسابقه به این نتیجه رسید که آرایش 3-3-4 بهترین چیدمان تاکتیکی است که به پیشرفت بازیکنان هر پست کمک میکند. همچنین به مربیان مأموریت داده شد که به جای حساس شدن روی نتایج روی پیشرفت بازیکنان تمرکز کنند.
فاندرهگن میگوید: «در تورنمنتها مربیان ما وظیفه دارند که یاد بگیرند و پیشرفت کنند. آنها به جای اینکه یک جام به خانه بیاورند، باید به یک ایده جدید برسند. تا زیر 17 سال نتایج اهمیتی ندارد. تلاش برای پیروزی، ترس از شکست به وجود میآورد و جلوی ریسک کردن را میگیرد و اگر جرأت تجربه کردن نداشته باشید، پیشرفت نمیکنید.»
هر ماه یک بار مدیران آکادمیها جلسه میگذارند و ایدهها و افکار جدیدشان را در میان میگذارند. معیار بازیکن است، نه مربی البته این سیستم آموزش جدید همه چیز نیست. شما نمیتوانید ظهور بازیکنانی مثل هازار یا دبروین را پیشبینی کنید. هر دو بازیکن نابغه هم برای ادامه فوتبال خیلی زود به خارج از بلژیک رفتند.
فاندرهگن اعتراف میکند که این سیستم کامل نیست و تلاش شده به تدریج نواقصش برطرف شود: «در تیم ملی فعلی 5 بازیکن حضور دارند که از مراکز آموزش کنار گذاشته شدند، ولی خودشان را بالا کشیدند و در 23-22 سالگی برگشتند. توما مونیه که حالا عضو پاریسنژرمن است شش سال پیش در دسته دوم بازی میکرد. در 17 سالگی تشخیص داده بودند که به اندازه کافی خوب نیست. درباره درایز مرتنس هم گفته شده بود که خیلی کوچک است. ولی ژرژ لیکنز (مربی فصل قبل تراکتور) که در 17 سالگی او را به دسته دوم هلند فرستاده بود، پنج سال بعد او را به تیم ملی دعوت کرد. بازیکنی که تصور میشد برای بالاترین سطح فوتبال مناسب نیست، خودش را تا تیم ملی بلژیک بالا کشید.»
فاندرهگن تأکید میکند که چنین اشتباهاتی این روزها به ندرت رخ میدهد. مربیان بلژیکی یاد گرفتند که صبور باشند و خودشان را با بازیکنان مختلف تطبیق بدهند. فرزندان مهاجران توانستند از این گشایش جدید بهره ببرند. برای فدراسیون فوتبال بلژیک هیچ جوان مشکلداری وجود ندارد، بلکه آنها را بازیکنانی با وضعیت خاص مینامند.
فاندرهگن میگوید: «معمولاً مربی خودش را به عنوان معیار در نظر میگیرد. اگر بازیکن نتواند هماهنگ شود، کنار گذاشته میشود. ما این نگاه را تغییر دادیم. حالا معیار بازیکن است و مربی باید خودش را تطبیق بدهد. او برای 15 بازیکن باید 15 کلید پیدا کند تا 15 در متفاوت را باز کند و توجه آنها جلب شود. شاید این عجیب به نظر برسد، ولی زمانه این را میطلبد و باید خودمان را با آن تطبیق بدهیم.» ویلموتس معمار نبود نسل طلایی بلژیک نتیجه این آموزش مدرن و هوشمندانه است. با چنین دقت و تلاشی بود که بلژیک توانست مجموعه مستعدی با حضور کمپانی، ویتسل، دبروین، هازار و لوکاکو بسازد.
ویلموتس به عنوان یک چهره کاریزماتیک مأموریت داشت از این مجموعه پرستاره تیم هماهنگی بسازد، ولی در جام جهانی 2014 و یورو 2016 ناکام شد تا هدایت تیم ملی بلژیک به روبرتو مارتینز سپرده شود. این مربی اسپانیایی با انتخاب سیستم 3-3-4 که بازیکنی مثل هازار را در بهترین موقعیت قرار میداد، تیمی ساخت که به نیمهنهایی جام جهانی 2018 صعود کرد و برای یورو 2020 هم یک مدعی جدی است.
ایکاش فدراسیون فوتبال هم به جای صدور بیانیهها سراغ خودانتقادی میرفت و ساختمان فوتبال ایران را از نو میساخت. با یک ایده جدید و معمار واقعی.