به گزارش حلقه وصل، قرارمان ساعت 10 صبح، مقر پلیس پیشگیری پایتخت است. هوا آنقدر گرم است که انگار خورشید کف زمین جای گرفته است؛ هیچ جایی نیست تا بتوان از تابش سوزان آفتاب در امان ماند.
دورتادور حیاط با میزهایی که پر از اقلام مکشوفه است پر شده؛ در طرف دیگر هم ماشینهایی پارک کردهاند تعدادی از آنها مسروقه مکشوفهاند و بقیه آنها حامل اموال مسروقه.
لاستیک، دوچرخه، ضبط صوت، باند خودرو، دیش،دارو، صابون، نوشیدنی، مشروب،لباس، ظرف، کفش و کتانی، لوازم منزل، لپتاب، موبایل، باطری خودرو، سیدی و هر آنچه که فکرش را کنی در اینجا وجود دارد.
رؤسای کلانتریها در مقابل میزهای پر از اموال مسروقهای که توسط مامورانشان کشف شده، ایستادهاند و آماده برای پاسخگویی به سوالات خبرنگاران؛ البته برخی متهمان نیز حضور دارند.
***
پیراهن گلبهی به تن کرده؛ همان اول که وارد حیاط پلیس پیشگیری شدم توجهم را جلب کرد؛ روی دستش جای تیزیهای کوچک به چشم میخورد؛ دمپایی انگشتی به پا کرده، انگشتان پایش نیز زخمی و خونی است؛ هم دستبند دارد و هم پابند؛ دستانش را به پایههای استند بستهاند؛ میپرسم اینجا چه کار میکنی؟ میگوید: اَلکی مرا آوردهاند.
برای صحبت کردن مقاومت میکند. میگذارم اندکی در خود بماند تا محیط برایش عادی شود. مسئول پرونده دستهایش را از استند باز کرده و به طرف محل استقرار همان کلانتری که وی را دستگیرکرده است میبرد؛ کم کم یخاش آب می شود و نهایتاً میگوید که مجبورش کردند دزدی کند.
میپرسم چرا انگشتان پاهایت زخمی است؟ میگوید: وقتی دنبالم کردند پاهایم اینطور شد؛ همان لباس شخصیها را میگویم توی باغ دارآباد ... وقتی میخواستند مرا بگیرند.
میپرسم داخل باغ دارآباد چه کار میکردید؟ جواب میدهد: تو پاتوق آنهایی بودم که مرا مجبور کرده بودند دزدی کنم.
بحث که به اینجا رسید، میگویم مگر میشود کسی را مجبور به دزدی کرد؟
که قاطع جواب میدهد: بله؛ آنها مرا موادی کرده و مجبور کردند که برایشان دزدی کنم؛ یک روز تمام دست و پایم را بستند و بعد از اینکه قول همکاری دادم دست و پایم را باز کردند؛ با زور مرا سوار موتور کرده و با دادن آمار محل سرقت و اینکه از کجا میتوانم پولها را پیدا کنم مرا به سر صحنه سرقت بردند- مدارس اماکنی بود که برای سرقت در نظر داشتند- مرا پیاده کرده و یک چهارراه پایینتر منتظرم میماندند. حتی به من میگفتند چطور وارد مدرسه شوم و از کجا پول بردارم و درنهایت 12 مدرسه را سرقت کردم.
سوال میکنم در چه مدت زمانی این سرقت را انجام دادی و چقدر پول بدست آوردی؟
میگوید: کمتر از 20 روز و از هر مدرسه هم از سه میلیون تومان به بالا ؛ البته همه پولها را هم از من میگرفتند.
میپرسم مدارس کجا بودند؟ پاسخ میدهد: مدارس منطقه یک؛ البته من آدرسشان را بلد نیستم چون آنها مرا آنجا میبردند.
همه اینها را رضا 23 ساله که بچه ورامین است و نصاب نرده استیل، برایمان میگوید.. ادامه میدهد: مجبورم کردند و هروئینی شدم اما حالا پشیمانم و مشخصات همه آن 5 نفر را به پلیس گفتم که سه نفرشان شناسایی و دستگیر شدهاند.
***
چشمانش برق شادی میزند؛ بلوز و شلوار طوسی پوشیده؛ در کنار متهمان قرار گرفته اما یکی از ماموران پلیس میگوید: خانم! این متهم نیست.
از مرد طوسیپوش میپرسم اینجا چه میکنید؟ با اشاره دستش، دو نفر دیگر را که آن طرف میز ایستادهاند نشان میدهد و میگوید: این دو نفر دو هفته پیش موتور مرا سرقت کردند.
از شب حادثه میگوید: پیک موتوری ام. آن دو نفر را جلوی پاساژ علاء الدین به مقصد حکیمیه سوار کردم؛ ساعت 7 شب بود. در بین راه یکی از این دو نفر گفت که تشنه است و میخواهد آب بخرد؛ دم یک سوپرمارکت ایستادیم و یکی از آنها پیاده شد و آب خرید؛ بعد از اینکه آمد به من گفتند برای رسیدن به مقصد وارد بزرگراه نشو، جلوتر برو و از فلان کوچه دور بزن تا راه نزدیکتر شود. من غافل هم به حرفشان گوش کردم و هر کوچه و پس کوچه ای را که میگفتند میرفتم تا اینکه به یک محلهای رسیدیم که بعدا فهمیدم اسمش خاک سفید است.
موتوربه ناگاه خاموش شد. از آنکه پشت سرم نشسته بود، خواستم هندل بزند چرا که پایم پلاتین دارد و برایم سخت است، همین که بر موتور مسلط شد با ته قمه به پهلویم زدند و مرا پرت کرده و موتور را برداشتند و رفتند.
اشکان که مالباخته خوش شانس این مرحله از رعد است، میگوید: بلافاصله به پلیس خبر دادم؛ آنها توانستند با ردیابی کارتی که سارقان با آن از سوپرمارکت آب خریداری کرده بودند و سایر اقدامات پلیسی، این دو سارق را روز گذشته دستگیر کنند.
از اشکان میپرسم موتورت چه بود و چه شد؟ میگوید:موتورم پالس بود خوشبختانه موتورم جزو اموال کشف شده است؛ موتورم همینجاست در آن گوشه حیاط.
***
این طرف حیاط سرهنگ علی آقا کارخانه سرکلانتر سوم پلیس پیشگیری پایتخت ایستاده است؛ از ایشان میپرسم سارق خاص داشته اید؟ با دستش به یک نفر از سارقان که در آن گوشه میز ایستاده، اشاره میکند و میگوید این آقای سارق جلوی بیمارستان میلاد منتظر می ماند و به بهانه آنکه مادرش در همان بیمارستان بستری است در پوشش کمک به همراهان بیمار برای پارک خودرو، ماشین سرقت میکرد.
شاکی این پرونده که در کنار سارق ایستاده است؛ میگوید: همسرم در حال زایمان بود ، ساعت 4 صبح، سراسیمه خودمان را به بیمارستان میلاد رساندیم،در جستجو بودم تا جایی برای پارک خودرو پیدا کنم که ناگاه این آقا جلوی ماشین ظاهر شد.
وقتی دید مستاصلم؛ به من گفت که مادرش نیز در این بیمارستان بستری است و میتواند در پیدا کردن جای پارک کمکم کند. من هم که وضعیت همسرم بغرنج بود، اعتماد کرده و سوئیچ را به وی دادم. وقتی که کارهای پذیرش و بستری همسرم تمام شد برگشتم تا ببینم ماشینم چه شده که ماشینی نبود.
از مالباخته میپرسم چند ماه طول کشید که سارق دستگیر شد که گفت: 5 ماه.
افسر این پرونده در خصوص نحوه دستگیری سارق گفت: سارق خودرویی همرنگ همین خودرو داشت؛ پلاکش را بر روی خودروی سرقتی نصب کرد و برای فروش گذاشت، ماموران با رصد اطلاعاتی وی را پیدا کرده و در یک قرار صوری به پای معامله رفته و دستگیرش کردند.
سرهنگ کارخانه درمورد شگرد این سارق گفت: اگر چه متهم دستگیر شده سابقه دار نیست اما همدست متواری اش سابقهدار است؛ شگردشان نیز نشان میدهد که حتما سرقتهای دیگری داشتهاند.
***
سارق رقاص پسر جوان خوش خندهای است که توجه همه خبرنگاران را به خود جلب کرده است.
حسامالدین 36 ساله همان سارق است که حرکات موزونش در جلوی دوربین محل سرقت او را به سوژهای جالب بدل کرده است؛ 4 ماه سابقه زندان به دلیل استعمال شیشه دارد اما میگوید الان پاک پاکم؛ در یک شرکت برند رنگ مو کار میکند اما میگوید از سر کنجکاوی سر از مقر پلیس پیشگیری در آورده است.
برایمان از آن روز سرقت میگوید: 12 شب به بعد بود. استرس زیادی داشتم. دوستم به مشکل مالی خورده بود؛ از من خواست که او را همراهی کنم. من پراید دارم با هم راهی عباسآباد شدیم؛کوچهها را بالا و پایین کردیم در یکی از خانهها خوب بسته نشده بود؛ بعد از اینکه این ور و آنور را نگاه کردیم، وارد حیاط خانه شدیم. همانجا دو دستگاه دوچرخه بود؛ برداشتیم و فرار کردیم؛ اما بعد از 3-2 هفته مامورها به منزلمان ریختند و دستگیرم کردند.
میپرسم: جریان حرکات موزونت چیست؟ میخندد و میگوید: یادم نیست باور کنید؛ من نرقصیدم اما میگویند رقصیدهای؛ البته شاید از روی استرس یا خوشحالی به خاطر راحتی سرقت دو دستگاه دوچرخه یه حرکتی زده باشم.
میگویم: چهرهات مشخص بود؟ پاسخ میدهد: من که می گویم من سابقهدار نیستم؛ اولین بار بود که سرقت کردم اصلا نمیدانستم که باید صورتم را بپوشانم، خیلی راحت دوربین صورت و حرکات مرا ضبط و بعد هم پلیس مرا شناسایی کرد.
سوال میکنم دو چرخهها را چه کردی؟ با دستش به دوچرخههایی که در گوشه میز قرار گرفتهاند اشاره میکند و میگوید آن دو دستگاه همان دوچرخههای مسروقهاند.
***
سابقهدار است؛ سابقه سرقت و مواد دارد؛ 38-37 ساله است؛ ماموران کلانتری 125 یوسفآباد دستگیرش کردند؛ یکی دو میز از اموال مسروقه متعلق به اوست.
سرهنگ علی آقا کارخانه در این باره میگوید: کمین ساختمانهایی را میکرد که درب پارکینگشان ریموتی بوده و با تاخیر باز و بسته میشده و در یک فرصتی مناسب از لای در وارد حیاط شده و با شکستن قفل انبار اموال، وسایلی را که مدنظرش بود در گوشهای جمع میکرد. بعد سریعا بیرون رفته و با تغییر لباس و پوشیدن کت و شلوار و کروات درخواست یک ماشین اسنپ میداد و خودش را به عنوان کسی جا میزد که مسافر آمریکا است و قرار است وسایلش را به فروش برساند.
مسئول پرونده میگوید: سه مرحله سرقت انباری به ارزش 200 میلیون تومن انجام داده و قاضی هم قرار یک میلیارد تومانی برایش صادر کرده است.
***
صدای ایست میآید. سردار وارد میشود و پس از بازدید از اموال سرقتی و گفتوگو با چند نفر از سارقان به جمع خبرنگاران میآید.
سردار رحیمی از دستگیری 621 سارق و مالخر در بیست و هفتمین مرحله از طرح رعد خبر می دهد و میگوید: با اشراف اطلاعاتی و تلاش ماموران کلانتریهای سطح تهران بزرگ و ماموران پلیس پیشگیری توانستیم با اجرای 322حکم قضایی این تعداد سارق و مالخر را شناسایی و دستگیر کنیم.
فرمانده انتظامی پایتخت درصد موفقیت این مرحله از رعد را 64 درصد دانست و گفت: خوشبختانه 87 درصد مالباختگان شناسایی شدند که اموالشان بعد از این برنامه به آنها داده خواهد شد.
وی با اظهار تاسف از این مطلب که 52 درصد سارقان دستگیر شده تعدد جرم، سابقه زندان و دستگیری داشتهاند،گفت: متاسفانه این تعداد از سارقان بعد از آزادی از زندان دوباره به اقدامات مجرمانه خود دست زدهاند.
رئیس پلیس پایتخت به برگزاری دو جلسه قرارگاه جهادی مبارزه با سرقت و همکاری پلیس تهران با دستگاه قضایی اشاره و خاطرنشان کرد: با همکاری پلیس و دستگاه قضا و اتخاذ تصمیماتی درخصوص مجرمان سابقهدار توانستهایم سه درصد کاهش بروز سرقت در تهران را داشته باشیم.
صحبتهای سردار که تمام میشود اموال سرقتی از روی میزها جمع شده و بار وانت بارها و نیسانها میشود و میروند تا تفکیک شده و به دست مالباختگان برسد.
این مرحله از طرح رعد هم به پایان رسید؛ اما امید داریم روزی برسد که نه سرقتی باشد و نه سارقی و نه طرح رعدی.