
به گزارش حلقه وصل، در هشت سال جنگ تحمیلی گروه های مختلفی از مردم بودند که لباس رزم بر تن کردند و برای دفاع از خاک و ناموس و اعتقادشان به میدان جهاد رفتند. آنها راهی را انتخاب کردند که میدانستند ممکن است دیگر هیچ گاه برنگردند اما آگاهانه قدم در این راه گذاشتند و شجاعانه دشمن را از خاک سرزمینشان بیرون کردند.
خلبانان هوانیروز یکی از پر افتخار ترین رزمندگان آن دوران هشت ساله بودند که خاطرات فراوانی را در عملیات هایشان رقم زدند. آنچه خواهید خواند روایتی است از یک سرگرد هوانیروز که میگوید:
«الولید» مجموعه ای از چند پایگاه هوایی دشمن است که در غربی ترین نقطه عراق و دورترین فاصله از مرز جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. این مجموعه، در مجاورت کشور اردن و خاک سوریه واقع شده و از جنوب، به کشور عربستان متصل است. این پایگاهها، به صورت مربعی ناقص، در فاصله کوتاهی از یکدیگر قرار گرفته اند و هر کدام بین ۱۰ تا ۳۰ مایل، تا کشورهای یاد شده فاصله دارند.
به علت دوری و بعد مسافت از خاک میهن اسلامی، دشمن با خیالی خام، تمام هواپیماهای ترابری و بمب افکن های استراتژیک و عمده هلی کوپترهای خود را جهت پیشگیری از ضربات کوبنده نهاجا ، به آن منطقه منتقل کرده بود تا بعدا در فرصت مناسب، از آنها استفاده کند و چنین می پنداشت که به علت دوری راه قادر نخواهیم بود به آن نقاط حمله ور شویم؛ غافل از اینکه مسئولان نهاجا، در اندیشه انجام ماموریتی علیه پایگاههای یاد شده می باشند.
پس از طرح ریزی و بررسیهای کافی و کسب آمادگیهای لازم، در اواخر اسفند ماه ۱۳۵۹ ، فرمانده وقت نیروی هوایی ، «تیمسار شهید فکوری » ، بنده را به عنوان مسئول عملیاتی وقت پایگاه همدان احضار و اجرای این مأموریت را ابلاغ و تأکید کرد که شخصأ فرماندهی پرواز را عهده دار شوم و پس از توجیهات کلی توسط گروه طرح ریزی در ونت عملیاتی نیروی هوایی، تاریخ انجام مأموریت را ۱/ ۱۵/ ۱۳۶۰ معین کرد.
در مورد نحوه طرح ریزی این مأموریت، راههای مختلفی منهار شد. از جمله این راه کارها، یکی این بود که هواپیماهای ان - همراه با هواپیماهای تانکر، از قسمت میانی خاک عراق ، مستقیم سمت هدف بروند. یکی از خلبانان دلاور تانکر می گفت: «من در هر ارتفاعی که بخواهید، همراه شما بیایم و در مسیر رفت برگشت، به شما بنزین بدهم.» این پیشنهاد، به علت پدافند انبوه دشمن ۔ خصوصا در اطراف شهر بغداد - مورد قبول واقع نگردید.
بحث بعدی، در مورد تعداد هواپیماها بود که اول پیشنهاد شد ۱۴ فروند هواپیمای اصل و دو فروند رزرو باشند، که در این صورت، به ۶ فروند تانکر سوخت رسان نیاز داشتیم تا ۳ فروند در داخل مرز ایران و سه فروند در منتهی الیه غربی خاک عراق قرار گیرند. و این خود انبوهی از هواپیماها را گرد هم می آورد؛ ضمن اینکه برای اسکورت هر هواپیمای تانکر باید دو فروند هواپیمای «اف - ۱۴» نیز پرواز می کردند. در مرحله بعدی ، تعداد هواپیماهای اف-۴ مهاجم، دوازده فروند منظور شد که در نتیجه، دو فروند از هواپیماهای تانکر کم می شد؛ ولی وضعیت هواپیماها - خصوصا در خارج از مرز - به علت کمبود تعداد تانکر حساس می گردید و خطر ناشی از تمام شدن بنزین برای حداقل ۲ فروند از شکاریها حتمی بود. لذا پیشنهاد بنده، مبنی بر اعزام ۱۰ فروند هواپیمای اف- ۴، که ۸ فروند اصلی و ۲ فروند رزرو باشد، پذیرفته شد. برای گمراه کردن دشمن نیز قرار شد که همزمان با خروج هواپیماهای اف - ۴ از مرز، دو فروند هواپیمای «اف - ۵» به پایگاه کرکوک حمله کنند و ذهن دشمن را منحرف سازند.
علاوه بر این نکات - برابر روش متعارف - تهیه عکس هوایی از هدف مذکور، ضروری بود. با این همه، اقدام به این کار، به احتمال قوی دشمن را از مقصود ما آگاه می کرد؛ لذا از اجرای ماموریت عکسبرداری به وسیله هواپیمای شناسایی قبل از حمله اصلی صرف نظر گردید. ضمنا قرار گذاشتیم که هواپیماها در سکوت مطلق رادیویی و بدون استفاده از رادار پرواز کنند که همه این پیشنهادها پذیرفته شد و در روز موعود، برای زمان بندی مقرر، به نحو مطلوبی به اجرا در آمد.
به هر صورت ، پس از مراجعت به پایگاه ، تصمیم گرفتم با توجه به اهمیت و حساسیت ماموریت، جهت رازداری و جلوگیری از افشای سر آن، اقدامات خاصی را انجام دهم و نهایتا در ساعت یک بامداد ۱۵ فروردین ۱۳۶۰ ، کلیه خلبانان منتخب را بدون اطلاع قبلی، به ست فرماندهی پایگاه احضار کرده ، بلافاصله جلسه توجیهی تشکیل و کل موارد و چگونگی اجرای مأموریت ، به طور کامل تشریح گردید.
پس از ادای فریضه و با روشن شدن هوا، با آمادگی کامل و گرفتن تجهیزات پروازی ، به طرف هواپیماهایی که از شب قبل برای نفرات مربوطه تعیین شده بود، روانه شدیم. طبق معمول، شماره هواپیماهای از طرف گردان نگهداری اعلام می شد؛ ولی هیچ کدام از پرسنل نگهداری، از انجام چنین مأموریتی اطلاع نداشتند. این همه تدابیر امنیتی، فقط به دلیل حساس بودن مأموریت بود؛ زیرا هر گونه بی دقتی حفاظتی می توانست ضریب موفقیت آن را به شدت کاهش داده ، جنگنده ها را با مخاطره جدی مواجه کند.
ما با اطمینان خاطر ، به صورت سه دسته پروازی - جمعا به تعداد ۱۰ فروند هواپیمای شکاری بمب افکن فانتوم - و در سکوت کامل رادیویی، هواپیماها را روشن کرده ، پس از انجام کلیه اقدامات قبل از پرواز، در زمان مقرر، از زمین برخاستیم .
در اولین منطقه ایستایی روی دریاچه ارومیه و در ارتفاع پایین، برابر هماهنگیهای قبلی، از هواپیمای سوخت رسان بنزین دریافت کردم و پس از گرفتن آخرین وضعیت هوای منطقه و مسیر از ایستگاه رادار ، تعداد ۸ فروند از هواپیماها از مرز گذشتند و دو فروند دیگر که تا آنجا، به عنوان رزرو ، ما را همراهی کرده بودند، به پایگاه مراجعت کردند. این ۸ فروند، به صورت دو دسته ۴ فروندی و به فاصله ۵۰۰ پا از هم، قسمت شمالی خاک عراق را در ارتفاع بسیار پایین طی کردند و در منتهى الیه قسمت شمال غربی خاک آن کشور، با دو فروند هواپیمای تانکر سوخت رسان، که آنها نیز قبلا در آن منطقه مستقر و در ارتفاع بسیار پایین مشغول پرواز بودند، همراه شدند و در حال بنزین گیری، به طرف هدف، یعنی به سمت جنوب غربی عراق پرواز کردیم. پس از خاتمه بنزین گیری، از هواپیماهای تانکر جدا شد، پرواز را به طرف اولین نقطه نشانه زمینی که در روی نقشه خود علامت گذاری کرده بودیم، ادامه دادیم.
همان طور که به عنوان فرمانده دسته های پروازی، مسیر رفت و برگشت را از روی نقشه ، با نشان دهنده ها و تجهیزات الکترونیکی و سیستم ناوبری هواپیما مقایسه می کردم، متوجه شدم که موقعیت هدف - که توسط دستگاه ناوبری هواپیما به ما نشان داده می شود. نسبت به موقعیت واقعی هدف، اشتباه می باشد. به خلبان کابین عقب گفتم : ظاهرا دستگاه ناوبری ما ایراد دارد، می توانی بگویی کجا را نشان می دهد؟»
با خونسردی جواب داد: «فکر می کنم «تل آویو» را!» گفتم: «برویم آنجا را بزنیم؟» در جواب ، با لهجه شیرین شیرازی گفت: «ها، بریم.»
او یکی از خلبانان دلاور دوران جنگ بود که همیشه برای مشکلترین پروازها داوطلب می شد و در بدترین شرایط پروازی ، به خلبان کابین جلو روحیه می داد.
به هر صورت ، پس از گذشتن از آخرین نقطه نشانه زمینی که در روی نقشه داشتم، طبق قرار قبلی، هواپیماها را با دادن علامت و بدون صحبت، به دو دسته سه فروندی و یک دسته دو فروندی تقسیم کردم و هر کدام از دسته ها به سوی هدفهای از پیش تعیین شده روان شدند. هر چهار پایگاه ، که یکی از آنها اصلی و بقیه فرودگاههای کمکی بودند، نزدیک به هم قرار داشتند. هنگامی که من با دسته سه فروندی خود به سوی پایگاه اصلی پیش می رفتم، دسته های دیگر، به هدفهایشان - که نزدیکتر بود رسیده و مشغول بمباران آنها بودند و دود و آتش زیادی در حال پوشاندن فضای اطراف بود. پدافند دشمن به هر سویی تیراندازی می کرد و انواع توپها و موشکها را برای سرنگونی ما به کار می برد. من بلافاصله تصمیم گرفتم به جای اینکه در همان مسیر از پیش تعیین شده جلو بروم، سمت هواپیما را با گردشی به راست تغییر داده ، از سمت دیگری به پایگاه دشمن حمله کنم و به این ترتیب، موفق به غافلگیری آنها شوم. پایگاههای دشمن واقعا از استتار و اختفای خیلی خوبی برخوردار بودند؛ به طوری که همه چیز - حتى سقف آشیانه ها رنگ خاکی داشت و روی شیلترها و خاکریزها خوب پوشانده شده بود؛ اما از آنجایی که فکر نمی کردند ما توانایی و جرأت حمله به آن منطقه را داشته باشیم و از طرفی، طرح مأموریت هم تا زمان اجرا، از همه نظر حفظ شده بود، لذا وقتی روی پایگاهها رسیدیم، آنها در حال انجام کارهای معمولی و روزمره بر روی هواپیمای توپولوف و شکاری بودند و ضمنا به علت این تغییر سمت ، لوله توپهای ضد هوایی آنها، جهت مخالف ما را نشانه گیری کرده و به اصطلاح، دیوار آتشی را در جهتی دیگر برقرار کرده بودند. به هر صورت، همه هواپیماها اهداف تعیین شده را به خوبی بمباران نمودند.
پس از گذشتن از روی پایگاه و زدن همه بمبها، در مسیر برگشت و بر روی جاده بین المللی که از عراق به اردن کشیده شده بود، یک تریلی حامل محموله نظامی را دیدم که احتمالا از بندر «عقبه» در خاک اردن بارگیری و به عراق وارد شده بود. بلافاصله با مسلسل هواپیما آن را هدف قرار داده ، منفجر کردم و سپس برای رسیدن به هواپیمای سوخت رسان - که هنوز در ارتفاع بسیار پایین و خارج از دید رادارهای دشمن ، در قسمت غربی آسمان عراق، منتظر ما بود - با فرکانس رادیویی قراردادی تماس گرفتم. پس از آن، به طرف تانکر که بقیه هواپیماها نیز با آن در حال پرواز جمع نزدیک» بودند، آمدم و در اینجا بود که یک لحظه متوجه وضعیت وخیم خودم شدم؛ زیرا بنزین هواپیما به حداقل ممکن رسیده بود و تانکر را نیز در دید نداشتم. از طرفی برای اینکه سکوت راداری را حفظ کنم، می خواستم از رادار هواپیما برای پیدا کردن تانکر نیز استفاده کنم. با تمام وجود، از خداوند خواستم که یاریم کند تا به خاطر تمام شدن بنزین مجبور نشوم هواپیما را ترک کنم. لذا مسیر پیش بینی شده ای را که قرار بود هواپیمای تانکر در آن پرواز کند و هواپیماها از او بنزین بگیرند، انتخاب کرده ، آن را ادامه دادم. همزمان، از هواپیمای تانکر هم خواستم تا به سمت ما بیاید، تا اینکه بالاخره با چشم و از مسافت بسیار دور هواپیماها را دیدم و دیگر تا لحظة رسیدن به آنها، چشم از روی چشم برنداشتم.
وقتی موقعیت مناسب پیش آمد، با احتیاط و خونسردی ، سوخت گیری کرده ، پس از اینکه همگی هواپیماها بنزین گرفتند، از قسمت شمال خاک عراق و از سمت خلاف مسیر رفت، به وطن بازگشتیم. دشمن بلافاصله پس از تحویل این ضربه عظیم ، تعداد زیادی از هواپیماهای شکاری و رهگیر خود را به پرواز در آورد تا شاید بتواند ما را رهگیری کند و می خواست به هر ترتیبی که شده، تعدادی از ما را در راه برگشت منهدم سازد. من دو دسته چند فروندی از آنها را با چشم دیدم؛ ولی هیچ کدام نتوانستند ما را رهگیری کنند. وقتی به مرز کشور عزیزمان نزدیک شدیم، بلافاصله با هواپیماهای «اف-۱۴» و «اف - ۵» خودی که در همان حوالی، در انتظار ما، در حال گشت زنی بودند، تماس حاصل کردیم و آنها نیز به کمک ما آمدند و آخرین تلاش دشمن نیز عقیم ماند. پس از ورود به فضای کشور خودمان، مجددا از تانکر سوخت رسانی، که در آن حوالی منتظر ما بود، مقداری بنزین گرفته ، پس از حدود ۴ ساعت و ۴۰ دقیقه پرواز، در پایگاه مبدأ، به زمین نشستیم.
بعد از پارک هواپیماها متوجه شدیم که چند گلوله ای نیز به چند فروند از هواپیماها اصابت کرده است، اما بحمدالله از نقاط حساس هواپیماها نبود و خسارت زیادی هم به بار نیاورده بود.
در غیاب ما در پایگاه و پس از گذشت زمان مقرر، کم کم هیجان و اضطراب بر پرسنل گردان نگهداری چیره می شود و همگی نزد جانشین فرماندهی پایگاه رفته ، نگران از اینکه مبادا اتفاقی افتاده باشد، سؤالاتی را مطر می کنند. ایشان به توضیح و تشریح مأموریت می پردازد و در همین زمان خبر می رسد که ما در حال مراجعت به سوی وطن هستیم. آنها نیز کم کم به دیگران اطلاع می دهند و تعدادی از پرسنل پایگاه، در اطراف پناهگاهها و «کاروان» و عملیات جمع شده ، انتظار آمدن هواپیماها را می کشند. وقتی به زمین نشستیم و هواپیماها وارد شلترها شدند، تعدادی گوسفند قربانی کردند و خلبانان، پس از خاموش کردن و ترک هواپیماها، روی دست این عزیزان، تا نزدیک مینی بوسی که برای اجمل خلبانان آمده بود، آورده شدند. در آن روز، پرسنل پایگاه ، استقبال کم نظیری به عمل آوردند و پایگاه، غرق در شادی و سرور بی شائبه ای گردیده بود.
بررسیهای بعدی نشان داد که مسئولان پایگاهای «الولید»، در پیامی که به بغداد فرستادند، نتیجه عملیات هواپیماهای شکاری جمهوری اسلامی ایران را در یکی از حماسی ترین مأموریتهایش چنین بیان کردند:
۱- انهدام کلی یا صدمه جدی وارد شده به تعداد ۴۸ فروند وسایل پرنده، اعم از هواپیماهای ترابری سنگین، شکاری و هلی کوپتر دشمن.
۲- از بین رفتن سه آشیانه بزرگ و چند شیلتر، همراه با تجهیزات و وسایل موجود در آنها.
آثار و تبعات بعدی این حمله جانانه و باورنکردنی نیز موارد زیر بود:
۱۔ برکناری فرمانده پدافند هوایی منطقه به دستور صدام، در همان روز . مطابق خبرهای کسب شده بعدی ، نامبرده متعاقبا اعدام، و موضوع، به صورت خبر خودکشی وی منتشر شد.
۲- موفقیت این عملیات، شکست بزرگی برای دشمن محسوب گردید و برتری و قدرت هوایی نهاجا را مجددا به اثبات رسانید.
٣- پایین آوردن روحیه رزمندگی دشمن و بالا رفتن روحیه دلاوران اسلام و به نمایش گذاشتن قدرت ملت قهرمان مانیز یکی از اهداف اصلی انجام این مأموریت بود. از آن پس، این عملیات هوایی سرنوشت ساز ، پایه استوار و ثابتی برای رزمندگان سلحشور اسلام به شمار می آمد و مهمترین تأثیر آن، تقویت این باور بود که اگر بخواهیم می توانیم ضربات بسیار کوبنده ای را به دشمن وارد ساخته، با توکل به خدا، برتری در صحنه را به دست گیریم؛ چنان که آثار این تفکر ، در چند ماه بعد، عملیات موفق و پی در پی «ثامن الائمه»، «طریق القدس»، فتح المبین» و «بیت المقدس» را شکل بخشید.
۴- شادی ملت و تقدیر از نیروی هوایی و خلبانان، خصوصا توسط مسئولان، و رضایتمندی امام راحل ؛ به طوری که وقتی در مورخه ۱۸/۶۰ / ۱ ایشان ما را به حضور پذیرفتند، نور شادی و رضایت را در چهره مبارکشان، به وضوح مشاهده کردیم و طبق اظهار یکی از نزدیکان ایشان، تا آن زمان، کسی امام را به آن خوشحالی ندیده بود. و بالاخره مارش پیروزی، برای اولین مرتبه، در روز ۱ /۱۵ / ۱۳۶۰ پس از مراجعت ما نواخته شد.