به گزارش حلقه وصل، نشست نقد و بررسی رمان «شاه کُشی» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه در انجمن داستان طلاب قم برگزار شد.
*به راحتی نمیتوان از کنار «شاهکُشی» گذشت
حمید بابایی، نویسنده، در این نشست گفت: رمان «شاه کشی» ابراهیم اکبری دیزگاه، سعی کرده به دو بازه زمانی مهم در تاریخ معاصر بپردازد. از طرفی به کشتار فیضیه در سال 42 و از طرف دیگر به جشن های 2500 ساله در سال 50. از این منظر میتوان این اثر را کتابی در خور دانست که به این بازه زمانی میپردازد.
وی افزود: از طرف دیگر بر خلاف بسیاری از رمانهای دیگر که با موضوعیت انقلاب نوشته میشوند، نیت اصلی شخصیت اصلی رمان نه صرفن ایجاد یک تحول عظیم اجتماعی سیاسی است بلکه بیشتر مسئلهای شخصی است. در واقع شخصیت اصلی رمان برای انتقام خون پدر خود و بیشتر نشان دادن جربزه قصد ترور شاه دارد. در این میان تناقضهای شدیدی که شخصیت اصلی دچار آن است باعث شده بتوان با تردیدهای او همگام شد و قدم به قدم با او حرکت کرد. در این میان سایر شخصیتهای داستان نیز برای ایجاد این تردید و یا تصمیم مهمی که او قصد دارد آن را عملی کند حرکت میکند. علاقه شخصیت اصلی به فرح دیبا و بازیای که با این مسئله در رمان میشود را میتوان از ویژگیهای دیگر اثر دانست.
نویسنده رمان «پیاده» گفت: از دیگر ویژگیهای این رمان میتوان به نثر و زبان خوب داستان اشاره کرد که باعث شده بتوان کار را به راحتی خواند و جلو رفت. هر چند در جاهایی ایراداتی وجود دارد که میتوان با دید اغماض از آن گذشت. از سوی دیگر شخصیتها دارای دغدغههایی سطحی هستند که به نظر میرسد بسیاری از این شخصیتها برعکس بسیاری از آثار که در مورد انقلاب نوشته میشود انسانهایی عمیق یا دارای چالشی بزرگ نیستند.
او اضافه کرد: «شاه کشی» را میتوان روایت انسانهایی مفلوک دانست که در مقابله با قدرت حقیرند و حرفی برای گفتن ندارند. انسانیهایی که برای تغییر تاریخ و تغییر این مسیر به واقع ناچیزند و قدرت این تغییر را ندارند. در بخشی از جاهای رمان میتوان عدم تطبیق موقعیت راوی با روایتش را دید، جایی که راوی دندان درد دارد و سعی میکند داستان خویش را روایت کند. در این وضعیت به نظر میرسد در برخی از جاهای رمان این لغزش دیده میشود که راوی با داشتن چنین مشکلی چقدر منسجم روایت میکند.
بابایی گفت: در عین حال میتوان رمان «شاه کشی» را با توجه به داشتن رویکرد تاریخی و روایتی که میتوان آن را با زمان اکنون منطبق دانست اثری در خورد توجه دانست. اثری که اگرچه شاید ضعفهایی داشته باشد اما اثری است خواندنی که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت.
*سهراب نماد نسل امروز جوان ایرانی است
مرتضی اسدی دیگر منتقدی که در این نشست حضور داشت گفت: رمان «شاه کشی» دومین اثر چاپ شده ابراهیم اکبری دیزگاه است، رمان برکت همچون این اثر در یک قرائت کلی امکان بررسی دارد. به نظرم هر دو اثر را میتوان بر فلسفهای که نیچه ارائه میدهد مطالعه و تحلیل کرد تا جهان رمان را از زاویه دیگری بتوان کشف کرد یا توسعه داد.
وی افزود: «برکت» روایت طلبهای میانه است که وضعش با خودش مشخص نیست، تردید دارد و ضعفهای شخصیتی فراوانی. اما قرار است فقط به رمان «شاه کشی» بپردازیم. سخنم را با جملهای از صفحه 233 کتاب «نمیشود آدم باکره بتواند شاه بکشد» آغاز میکنم. به گمانم دال مرکزی کل رمان همین یک جمله است، مسئله پاکیزگی و شاه کشی، مسئله پا پس کشیدن و شاه کشی، مسئله دامن تر نکردن است، اینکه چه کسی لیاقت شاه کشتن دارد. شاه کشتن چه لوازمی میخواهد؟ آیا هر کسی میتواند اینچنین کند؟ شاه کشتن در این اثر نمادی است از گلاویز شدن با ترسها، یا با قدرت!
اسدی گفت: سهراب شخصیت اصلی، کسی که سال 42 پدرش آمیرز ابوالقاسم اسفندیاری، روحانی است که در اتفاقات فیضیه تیری به چشمش اصابت کرده و شهید شده است. سهراب از سال 42 بعد از آن واقعه، تا سال 50 که جشنهای 2500 ساله است، زیر بار تحقیر و فشار خواهر خود مهسا و برادرش حجت سر کرده، آن دو دیگر هر کدام فعالیتهایی علیه رژیم شاهنشاهی داشته و حتی حجت دستگیر شده و شکنجه، اما سهراب تماما منفعل بوده و خود را کنار کشیده بود.
او اضافه کرد: اولین جملات کتاب با تردید آغاز میشود، تا آخر فصل 16 کتاب که یکی به آخرین فصل است، کسی که نمیتواند تصمیم بگیرد، نمیتواند عاشق شود و نمیتواند حتی نامزد خود را ببیند، نمیتواند بایستد جلوی ظلم پدر همسرش که اجازه بدهد بعد از یک سال نامزدی، پیش همسرش باشد، سلمی هم به او تحکم میکند! سهراب نماد انسان واپسین است که نیچه به آن اشاره کرده است. نماد انسان کوتولهای که نمیتواند تصمیم بگیرد، سهراب نماد انسان غیر اصیل است که حتی در هیچ کدام از سه سپهر کردگاردی هم نمیگنجد. او به قول هایدگر یک داسمن است، انسان مضمحل. سهراب نمیتواند تصمیم بگیرد، پس دیگران برای او تصمیم میگیرند. سهراب نمیتواند بِکُشد. زورش به پیرمردها میرسد، آنجا که پیرمرد هیز را کتک میزند یا جای دیگر که بد و بیراه به پیرمرد خیاط میگوید.
اسدی در ادامه گفت: او حتی نمیتواند با دایی خود که در دم و دستگاه ظلم پادشاهی و افسر اطلاعاتی است کوچکترین اعتراضی بکند. نیمبند انگیزه او هم از طرف پیکار دوستش باید داده بشود. حتی شهادت پدر هم برای او انگیزه کافی برای اقدام نیست. سهراب که حتی پنجاه سال پیش لیسانس گرفته، ولی بیکار است و نمیتواند برای خود کاری جور کند. در یک کتابفروشی، پادوئی میکند! سهراب از خود هیچ شخصیتی ندارد، نه اندیشهای، نه اخلاق خاصی، او صرفا محکوم به نگاه دیگران است و متأثر از آنها. او حتی نمیتواند درست وصیت کند یا وصیت نامهای بنویسد! شما 250 صفحه تردید میبینید و کوته بودگی محض.
این منتقد در ادامه گفت: سهراب نماد نسل امروز جوان ایرانی است. البته نه همه آنها ولی اکثر جوانان. نویسنده توانسته به خوبی این انسان را ترسیم کند. سهراب باز هم مغبون شد. مسئله مهم این است که رمان دائما بین خیال و واقعیت در سفر است و در آخرین بند کتاب – بند 17 – قرائت درست از داستان این است که در آخر آن شلیک هم در وهم بود نه در واقعیت. در انتها او حتی بعد از 250 صفحه هم نتوانست از تردید و ترس خارج شود. او انسانی بود که نماینده اخلاق بردگانی است، و همیشه در این بردگی میماند.
اسدی در ادامه سخنانش گفت: نکته اساسی این است که سهراب در کنار شخصیتهای دیگر داستان تفاوت فاحشی با آنها ندارد و همه شخصیتهای این داستان به نوعی کوتوله و برده هستند. آنها نه میتوانند نوید ابر انسان را بدهند نه خود یک ابر انسان هستند. آنها نمیتوانند اخلاق سروران را پیاده کنند. جهان رمان جهان این شخصیتهاست. جهانی که در آن اکنون زندگی میکنیم. نویسنده آینهای در اکنون گذاشته و بازتاب آن را در سال پنجاه جستجو میکند. شاه متافوری ست از امر عظیم، مواجه شدن تک تک شخصیتها با امر عظیم.
او در پایان سخنانش گفت: یکی دیگر از خصوصیات نویسنده، جریان نوعی طنز و مطایبه در تمام اثر است. نویسنده سعی میکند موارد کمیک را خلق کند و به نوعی بر این مطلب صحه بگذارد که تراژدی و کمیک دو روی یک سکه هستند و در نتیجه اثر وضع را تا حدودی کمیک توصیف میکند تا تراژیک. نویسنده از قضاوت دوری میکند و سعی میکند صرفا همچون پرندهای بر شاخهای نظاره کند. توصیفگر این جهان باشد و نشان دهد در چه جهانی زیست میکنیم!