به گزارش حلقه وصل، دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، استاد دانشگاه و نهج البلاغه پژوه در یادداشتی به سه حق زندگی، آزادی عقیده و تکریم از دیدگاه نهج البلاغه پرداخته است.
حقّ زندگی
هر انسانی حقّ زندگی دارد و این حق، تنها زنده بودن و زیستن نیست، که خوب زیستن نیز هست. خداوند به انسان زندگی بخشیده و امکان زیست انسانی و شایسته برایش فراهم کرده است، و انسان نه خود حق دارد این موهبت را نادیده بگیرد و زیرپا بگذارد، و نه دیگران حق دارند، حقّ زندگی و زیست انسانی و شایسته او را سلب کنند و نقض نمایند و به راههای گوناگون این امکان را از بین ببرند و یا کاهش دهند. در این میان امکان بیشترین تجاوز به حقّ زندگی انسانها، از جانب حکومتها است که یا زمینه لازم را برای پاسداشت حقّ زندگی انسانها فراهم نمیکنند، یا به اتکای قدرت خویش، راه تجاوز به آن را میگشایند و از پاسخگویی، اصلاح، ترمیم و جبران آنچه صورت گرفته سر باز میزنند.
امام علی(ع) درباره حقّ زندگی انسانها و پاسداشت این حق، به ویژه از سوی حکومتها، در عهدنامه مالک اشتر چنین فرموده است: « إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ، وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَی أَدْعَی لِنِقْمَةٍ، وَ لاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لاَ أَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِیٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ، فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. فَلاَ تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ، وَیُوهِنُهُ، بَلْ یُزِلُهُ وَ یَنْقُلُهُ.»(نهج البلاغه ، نامۀ ۵۳ عهدنامۀ مالک اشتر)
تو را سخت پرهیز میدهم از خونها و به ناروا ریختن آنها، زیرا چیزی بیشتر از ریختن خون ناحق کیفر [الهی] را برنمیانگیزد، و پیامد بدفرجامی از آن بزرگتر به دنبال نمیآورد، و به برچیده شدن نعمت سزاوارتر نمیگرداند، و روزگار را به سر نمیرساند. و خدای پاک از هر کاستی در روز رستاخیز آغازگر داوری خونهایی میشود که بندگان از یکدیگر ریختهاند. پس حکومت خود را با ریختن خون ناروایی نیرومند نگردان، زیرا چنان کاری نه تنها از عوامل ناتوان کردن و سست کردن قدرت، که باعت نابودی و به دست دیگران افتادن آن هم میشود.
حقّ زندگی انسان چنان والا و مهم است که در منطق دین، کشتنِ یک نفر به ناحق، چونان کشتن همه جامعه مطرح شده است؛ زیرا فرد، گروه و حکومتی که بتواند دست به خون بیگناهی بیالاید، این آمادگی را دارد که جامعهای را بکشد و فدای خودکامگی و قدرتطلبی خود نماید؛ و نیز جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست، که بر افراد آن یک حکم جاری است و کشتن یک فرد، به منزله کشتن هر فرد و تکتک جامعه، و همه مردمان است و حرمتی سنگینتر از این نیست. حقّ زندگی و حرمت خون چنان سنگین است که اگر کسی را به کشتن فردی وادار کنند، نمیتواند دست به خون بیالاید، هر چند که او را به سبب مخالفت با خون ریختن بکشند؛ و این حریم چنان است که در آن تقیّه جایز نیست. در حدیث امام صادق(ع) آمده است: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیَّةُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ، فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تَقِیَّةٌ.»(الکافی، کلینی، ج ۲، ص۲۲۰)
جز این نیست که تقیّه برای جلوگیری از ریختن خون قرار داده شده است. پس هرگاه تقیّه منجر به ریخته شدن خون گردد، دیگر تقیّه نباشد. در این امر، حکومتها پیوسته در معرض تعدّی به حقّ زندگی انسانها، به ویژه مخالفان خود هستند؛ و برای این که راه چنین فاجعهای بسته شود، لازم است حرمت این حریم به خوبی برای همگان تبیین گردد، و فرهنگ پاسداشت آن ایجاد شود، و قوانین سخت و مراقبتهای صحیح و پیگیریهای شدید در اینباره سامان یابد، که سیره امام علی(ع) نمونهای والا از این فرهنگ و راه و رسم است.
حقّ آزادی عقیده
خداوند انسان را آزاد آفریده است تا خود اعتقادات خویش را برگزیند، سرنوشت خود را رقم زند، هدایت یا ضلالت را برگزیند، در راه درست یا نادرست گام زند، پرواداری نماید یا بیپروایی پیشه کند، و خود با انتخاب آزادانه خویش به نتایج گزینشهایش و حاصل آنها دست یابد، و هیچ اکراه و اجباری در این عرصه بر او نباشد، جز قوانین حاکم بر هستی و نظامات الهی که هر چه میکند در چارچوب آنها است و بیرون از آنها نیست. سیره امیرمؤمنان علی(ع) بر این بود که مردمان را بدین واقعیت راه نماید و آگاه سازد و جز بر این قاعده عمل ننماید.
زندگی انسان تابع اعتقادات اوست و او این اختیار را دارد که اعتقاداتش را آزادانه برگزیند و کسی را این حق نیست که عقیدهای را بر او تحمیل کند. البته برگزیدن اعتقادات باطل و نادرست، پیامدهای تباه خود را دارد، ولی خداوند در این عرصه، به انسان آزادی کامل بخشیده، و او رابه وسیله عقل و فطرت، و هادیان الهی راهنمایی کرده است تا به اعتقادات حق و درست راه یابد و بر آن اساس، خود را و زندگی خویش را بر پا سازد؛ و در این جهت هیچگونه اجباری بدو نکرده است.
امیرمؤمنان علی(ع) بر مبنای آموزههای قرآنی که بیانگر چنین امری است، به اعتقادات همگان احترام میگذاشت و هرگز خلاف حقّ آزادی عقیده گامی برنداشت، بلکه در جهت پاسداشت آن سفارش کرده، چنان که در عهدنامه مالک اشتر فرموده است: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ، وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ. وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعًا ضَارِیًا تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: أِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، أَوْ نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ. یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ یُؤْتَی عَلَی أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَاءِ؛ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ، مِثْلَ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَی أَنْ یُعْطِیَکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ.» (نهج البلاغه ، نامۀ ۵۳ عهندنامۀ مالک اشتر )
قلبت را لبریز ساز از رحمت به مردمان، و دوستی ایشان، و لطف به آنان. و مبادا نسبت به مردمان مانند جانوری درندهخو باشی که خوردنشان را غنیمت بشماری. همانا مردمان دو گروهند: یا برادر دینی تواند (مسلماناند) و یا همانند تو در آفرینشند (انساناند). مردمان چنیناند که لغزشهایی از ایشان سرمیزند، یا گرفتار نادرستیهایی میشوند، و دانسته یا ندانسته کارهایی میکنند [که تو را خوش نمیآید]. پس چنان با بخشش و گذشت با آنان رفتار کن که دوست داری خداوند با بخشش و گذشت خود با تو رفتار کند.
امام علی(ع) غیرمسلمانان را با هر عقیدهای این گونه حرمت نهاده و به رحمت و دوستی و لطف به آنان، و نیز بخشش و گذشت از لغزشها و نادرستیهایشان فرمان داده است، و هرگز دیده نشده است که در حکومت او با غیرمسلمانی جز این رفتار شود.
امام(ع) در مواردی که فرماندهان خود را به مأموریتی دفاعی در برابر تهاجم قاسطین میفرستاد، به آنان فرمان میداد که مبادا در مسیر حرکت خود و در ضمن دفاع، به غیرمسلمانی که در سرزمین مسلمانان زیست میکند، کمترین بیحرمتی روا شود، چنان که وقتی جاریةبن قُدامه را برای دفع گروه غارتگر بُسربن ابیارطات میفرستاد، بدو فرمود: «وَ لاَ تَحْتَقِرْ مُسْلِمًا وَ لاَ مُعَاهِدًا.» (الغارات، ابن هلال ثقفی، ص ۱۴۶) و مبادا که مسلمان یا غیرمسلمان هم پیمانی را خوار بداری.
حارث بن کعب اَزْدی از پدرش روایت کرده است که چون محمدبن ابیبکر به عنوان استاندار مصر مشغول به کار شد، در نامهای از علی(ع) مطالبی را پرسش کرد، از جمله درباره زنادقهای پرسید که در میان آنان قومی بودند که ماه و آفتاب را میپرستیدند و قومی که چیزهایی دیگر را میپرستیدند. امام(ع) درباره ایشان فرمود: «وَ یَتْرُکُ سَائِرَهُمْ یَعْبُدُونَ مَا شَاؤُوا.» همان آنان را رها کن تا هر چه را میخواهند بپرستند. بنابراین در سیره امیرمؤمنان علی(ع) حقّ آزادی عقیده به تمام معنا پاس داشته شده و به هیچ روی تجاوزی بدین حریم صورت نگرفته است.
حقّ تکریم
هر انسانی از آنجا که انسان است، از کرامتی ذاتی برخوردار است، و لازم است آن را پاس بدارد و پاسش بدارند. امام علی(ع) درباره این کرامت ذاتی و بهای بیاندازه آن، به فرزند خود، حسن(ع) چنین آموخته است: «أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضًا.»(نهج البلاغه، نامۀ ۳۱)
بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی، هر چند که تو را به مقصودت برساند، زیرا نمیتوانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست میدهی جایگزینی به دست آوری.
حرمت انسانها بالاترین حرمتها است و هیچ چیز با آن قابل مقایسه نیست، چنانکه وقتی امام علی(ع) سخن از اسلام و حلال و حرام آن به میان آورده، گفته است: «إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَابًا هَادِیًا بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ. فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا، وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا. الْفَرائِضَ الْفَرَائِضَ، أَدُّوَهَا إِلَی اللهِ تُؤَدِّکُمْ إِلَی الْجَنَّةِ. إِنَّ اللهَ حَرَّمَ حَرَامًا غَیْرَ مَجْهُولٍ، وَ أَحَلَّ حَلاَلاً غَیْرَ مَدْخُولٍ؛ وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمَ عَلَی الْحُرَمِ کُلِّهَا، وَ شَدَّ بِالاِخْلاَصِ وَالتَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِی مَعَاقِدِهَا.»(همان، خطبۀ ۱۶۷)
همانا خدای پاک از هر کاستی کتابی راهنما را نازل فرمود و در آن نیک و بد را آشکار نمود. پس راه خیر را بگیرید تا هدایت شوید، و از راه شرّ برگردید و به راه راست روید. واجبها! واجبها! آنها را برای خدا به جا آرید که شما را به بهشت میرساند. بیگمان خداوند حرامی را حرام کرده که ناشناخته نیست، و حلالی را حلال کرده که از عیب خالی است؛ و حرمت مسلمانان را از دیگر حرمتها برتر نهاده، و حقوق آنان را به اخلاص و یکتاپرستی پیوند داده است.
در اینجا، چون مقام بیان، اسلام و حلال و حرام آن است، حرمت مسلمانان برتر از همه حرمتهای اسلام مطرح گشته و اعلام شده که حقوق آنان در بنیاد اخلاص و یکتاپرستی محکم گردیده است، وگرنه، به طور کلی حرمت همه انسانها برتر از همه حرمتها است، و حقوق آنان نخستین چیزی است که پس از اعتقاد به خداوند و باور به توحید، رخ مینماید و لازم است پاس داشته شود.
در واقع خداشناسی و پاکی از شرک، اساسیترین زیرساخت و پشتوانه و تکیهگاه پاسداشت حقوق انسانها است. آنکه خدا را میپذیرد و حاکمیت مطلق او را بر هستی درمییابد، نخستین چیزی که در روابط انسانی بدان پایبندی میورزد، حقوق انسانها است، چنانکه پیشوای موحدّان، امیرمؤمنان علی(ع)، چنین بود و در سیره خود، حرمت و کرامت انسانها را بر هر حرمتی مقدّم میداشت. نمونه آن ماجرای شبیخون نیروهای قاسطین به شهر انبار است که در آن به زنی غیرمسلمان بیحرمتی شد و زیورآلات او را ربودند و او پناهی نداشت تا بدان پناه بَرَدو چون این خبر به امام علی(ع) رسید، از این بیحرمتی چنان به رنج آمد که بیمار شد و تا مرز مرگ پیش رفت،( الغارات ، ابن هلال ثقفی ، ص ۳۲۵-۳۲۴ ) و خطبه جهادیه را انشا کرد و کاتبش آن را نوشت و حضرت از شدت غم و اندوه، نتوانست خود آن را ایراد کند.(همان)