حلقه وصل: حجتالاسلام عابدینی/ مدرس درس خارج حوزه علمیه
محور بحث استاد عابدینی مبدا حرکت، مسیر حرکت، ابزار حرکت و غایت حرکت نظام تربیتی-آموزشی در نظام جمهوری اسلامی ایران است. ایشان تاکید می کند که اگر روش تربیتی- آموزشی قرآن را محور قرار دهیم، دیگر به بیراهه نخواهیم زد.
***
افق نگاه ما ترسیم شده است
تربیت یا آموزش؟! موضوع محوری بحث من است و میخواهم تا آنجا که امکان دارد بهصورت کاربردی به این بحث بپردازم. در اینجا کاری به ترجمه و معنی این مفاهیم ندارم. معتقدم ما اهداف و مسیری برای خودمان ترسیم کردیم و برای رسیدن به این اهداف، باید تبیین درستی از اهداف و مسیر و ابزار و وسایلمان داشته باشیم. با این تبیین صحیح است که مشخص میشود باید چگونه این حرکت را آغاز کنیم. حال این حرکت میخواهد اسم تربیت داشته باشد یا آموزش یا تلفیقی از این دو باشد که قطعا تلفیق این دو است. بهطور کلی من معتقدم که افق نگاه ما ترسیم شده است و مجهول نیست. جامعهای که هدف غایی خود را بهعنوان جامعه امام زمان(عج) ترسیم کرده است، حقایقش بر ما مکشوف است. آنچه که در روایتهای ما آمده به ما میگوید که در دوره ظهور، تمام توحید و تمام اطاعت حق در تمام ارض محقق خواهد شد؛ یعنی آنچه که در تمام عالم وجود و کل نظام انسانی محقق است، در روز استقرار ظهور حضرت و نه در روز قیام حضرت محقق خواهد شد. این نگاه آرمانی به آن غایتی است که ما داریم. آن روز، روز «لایعبد الیالله» است؛ یعنی هیچ اطاعتی نسبت به غیر واقع نمیشود، هیچ شیطنتی موجود نیست، هیچ راهی به سوی غیرخدا برپا نیست. این غایت خط سیر ما را مشخص میکند.
باید چکار کنیم؟
خداوند متعال وقتی معاد یا ظهور را در روایتها برای ما ترسیم میکند، به این معنا نیست که ما باید بدون اختیار به سمت این غایتها حرکت کنیم. این غایتها امروز هم دست یافتنی است؛ یعنی تمام مباحث معاد، تبیین غایت امروز ماست و به ما میگوید که باید چکار کنیم. اگر نگاه به معاد و ظهور اینگونه باشد دیگر با خود نمیگوییم که این غایتها در فلان روز محقق خواهند شد. هم معاد دستیافتنی است و هم ظهور. آیات و روایات به ما نشان میدهد که برای رسیدن به این غایتها باید چگونه به سمتشان حرکت کنیم، مطرح شدن این مباحث در قرآن و روایتها نشان میدهد که این اهداف با امروز ما مرتبط هستند، والا گفتنش عبث بود. چون کاری از ما برنمیآمد. اگر با این نگاه به قرآن و روایتها نگاه کردیم، دائما از آنها راه پیدا میکنیم. آنوقت به قرآن بهعنوان یک حقیقت جاری نگاه میکنیم، نه بهعنوان یک حقیقت تاریخی که بیارتباط با من و امروز من است. تمام آنچه که در گذشته درباره انبیا ذکر شده است، تمام آنچه که درباره معاد -که در رابطه با آینده است- ذکر میشود، مرتبط با امروز ماست و مبدا حرکت، مسیر حرکت و غایت حرکت را به من نشان میدهد. این توان نامتناهی در انسان است. اگر ما میخواهیم خودمان و تواناییهایمان را بشناسیم، حقیقت قرآن دارد با ذکر معاد، ذکر انبیا و ذکر آنچه در قرآن و روایتها آمده، توانایی انسان را بیان میکند.
وجودمان صحبتمان را تکذیب میکند
خداوند تبارک و تعالی در عین اینکه هدف و غایت را در قرآن ترسیم میکند، انواع حرکتها را هم ذکر کرده است. قرآن از بالاترین حرکتهای کمالی تا کوچکترین حرکتهای کمالی و آنچه را که لازم است از مبدا و مسیر و غایت حرکت برای ما نشان دهد، نشان داده است. هیچ کسی نمیتواند بگوید که من در قرآن، الگوی خودم را پیدا نمیکنم. اگر کسی این را بگوید، نشان از وجود نقصی در قرآن است. قرآن حرکت جامعی را ترسیم و در آن تمام نقطههای حرکت را روشن کرده است. وجود نقاط شروع مختلف در قرآن یکی از نکات عظیم است. لذا اساس قرآن برای حرکت است. قرآن به تعبیر امام(ره) کتاب حرکت است؛ یعنی اگر ما باورمان شود، هر جای قرآن را که نگاه کنیم حرکتدهنده است. این نکته مهمی برای کار فرهنگی است. اگر این نگاه را باور داشته باشیم، میبینیم که دین اسلام تمام پاسخهای انسان را تا قیامت دارد. باید به این حقیقت باور داشته باشیم که قرآن پاسخگوی تمام نیازهای بشر امروز است. هر چقدر باور این حقیقت در وجود انسان یقینیتر شود، قدرت انجام، قدرت شکلدهی و قدرت استفاده از آن بالاتر میرود. اگر این یقین ایجاد شود، راه جلوی پای انسان قرار میگیرد. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: ما گاهی صحبت میکنیم، اما وجودمان صحبتمان را تکذیب میکند. چون باوری به صحبتها نداریم. تا انسان به حرفی که میزند یقین نداشته باشد، حرکتش در سطح خواهد بود، تاثیرگذاری کلامش در گوش خواهد بود، نه در دل. چرا بیش از 2200 آیه قرآن درباره انبیاست؟! این تعداد آیه یعنی ثلث قرآن درباره انبیا گفتوگو کرده است و نشان میدهد که حرکت، حرکت مصداقی است، حرکت بیرونی و نشان دادنی است، نه یک بحث مفهومی.
حرکت باید با نیاز تطابق پیدا کند
خدای تبارک و تعالی روشش در قرآن این است که در ابتدا بهصورت مختصر معارفی را بیان میکند تا انسان مبدا و معاد را اجمالا بشناسد، نه تفصیلا و نه با دلیل! در ادامه در ضمن اعمال، حوادث و وقایع، اعتقادات را تشریح و تبیین و احکامش را میگوید. این روش را دقت کنید. روش قرآن این است که ابتدا بهصورت اجمالی ایمان به خدا و ایمان به معاد محقق شود و تفاصیل این در ضمن حوادث و وقایع محقق گردد. لذا قرآن در طی 23 سال و در ضمن حوادث نازل شد. هر جا نیاز شد، همانجا آیه نازل شد. خداوند چگونه موسی رسول اولوالعزمش را جذب کرد؟ ما در اینجا میگوییم که اینجا جای خلوت سِر است. موسی در آن شبی که از مدینه به سمت مصر برمیگشت، در راه گم شد و راه را بیراهه رفت. همسرش هم همراهش بود. زحمت چندین سالهاش که گوسفندانش بودند، در تاریکی شب و از سرما برهم ریخته بود. در آن شرایط موسی چه نیاز داشت؟ آتش. تا بتواند خودش را گرم و راه را پیدا کند. خداوند با چه بر موسی تجلی کرد؟ با آتش؛ یعنی نیاز موسی. میخواهد رسول اولوالعزمش کند، اما با آن چیزی که الان نیاز اوست تجلی میکند، نه با هر چیزی. ما اگر میخواهیم کار فرهنگی کنیم، باید نیازها را بشناسیم و نقطه آغازمان را آنجا قرار دهیم. موسی به سمت آتش میرود تا راه را پیدا کند یا بخشی از آتش را برای گرم شدن بیاورد، اما وقتی آنجا میرود به رسالت اولوالعزمی مبعوث میشود. خدا میخواهد رسول اولوالعزمش را مبعوث کند، اما او را چگونه جذب میکند؟ با آتشی که نیازش است! پس تا حرکت ما با نیاز تطابق پیدا نکند، حرکتی صورت نمیگیرد.
فطرتِ فرار از نقص و فطرتِ شوق به کمال
در بین مخلوقات خداوند چون انسان میخواهد بالاترین کمالات را پیدا کند، نیازمندترین است. در بین تمام موجودات، نیاز و توان رفع نیاز انسان از همه بیشتر است. این بحث خیلی دقیق است. چون هر چقدر نیاز شدیدتر، ارتباط با رافعِ نیاز بیشتر. بنابراین انسان هیچ جایی از نیاز منقطع نیست و طبعا هیچگاه نباید حرکتی بدون نیاز و بدون احساس نیاز صورت گیرد. تمام انبیا وقتی به اوج نیاز میرسند، اجابت محقق میشود. در کارهای فرهنگی هم اگر ما به نیاز مردم توجه نکنیم و با آن نیازها رابطه برقرار نکنیم، کارمان به نتیجه نمیرسد. لذا نیاز نقطه آغاز است. اگر این باور ایجاد شده باشد، آن وقت تحقق این باور، نیاز به وسیله، ابزار و برنامه دارد. در اینجا اینکه چقدر نگاه ما جهانی است، چقدر افق نگاهمان عالی است که میخواهد همه بشریت را هدایت کند و فقط نجات دهنده شیعه نباشد... مهم است. چون هر چقدر نیات ما در افق دوردستتر قرار بگیرد، موانع کوچکتر میشود. مسیر ما هم روشن است و در این مسیر دو تا ابزار داریم که خداوند از زمان تولد در وجود ما قرار داده است؛ یک، فطرتِ فرار از نقص و دو، فطرتِ شوق به کمال. فطرت فرار از نقص این است که انسان از کودکی وقتی گرسنهاش میشود، گریه میکند و میخواهد از وضعیت گرسنگی فرار کند و هر چه بزرگتر میشود به دنبال آن چیزی است که میخواهد و یک نگاه به آسمان دارد و یک نگاه به این دارد که چقدر از زمین کنده شده است.
حرکت با محبت و بغض امکانپذیر است
تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در المیزان این است: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» چرا ایشان در مورد «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» صعود میگوید و درباره عمل صالح میگوید «يَرْفَعُهُ». تفاوت صعود و رفع در چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: صعود، نگاه به قله است. وقتی که انسان نگاه به قله میکند، میخواهد ببیند که چقدر راه به قله مانده است. این را صعود گویند، ولی وقتی نگاه میکنیم تا ببینیم چقدر از زمین کنده و بالا آمدیم، این را رفع گویند. میفرمایند: کار «العَمَلُ الصَّالِحُ» انقطاع و جدا کردن است و کار «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» نگاه به قله و ایجاد شوق است. اگر فطرت شوق به کمال که نگاه به قله است و فطرت فرار از نقص که کندن از زمین است، باشند آن وقت میبینیم که فطرتِ فرار از نقص نتیجهاش بغض و نفرت است و نتیجه فطرتِ شوق به کمال، شوق و محبت. این دو فطرت ملازم همدیگراند. امام(ره) میفرمایند که این دو فطرت، موتور وجودی انسان برای حرکت است. لذا اگر میخواهیم حرکت صورت بگیرد، باید بدانیم که حرکت با محبت و بغض امکانپذیر است. علامه در جلد ششم المیزان میفرمایند: ما از کودکی در نظام محسوسات قدرت و قوت پیدا میکنیم و بعد میخواهیم با یکسری شنیدهها جلوی اعمالی که در وجودمان راسخ شدهاند، بایستیم. این امکانپذیر نیست. خداوند هم روشش این نیست. خداوند یکسری احکام و وقایع را برای ما قرار داده است که در این احکام و وقایع و اعمال بتوانیم با عمل در مقابل عمل و با محسوس در مقابل محسوس بایستیم. خداوند به این روش کاربردی مقابله، امر میکنند. این یعنی فکر در مقابل عمل قدرت مقابله ندارد. عمل میداند که سیگار کشیدن بد است، اما نمیتواند از سیگار کشیدن دست بردارد و لذت آن را میچشد. در مقابل این لذت، یک لذت دیگر میتواند مقابله کند، نه یک فکر. یک فکر نمیتواند در مقابل لذت بایستد. روش قرآن این است که محسوس را در مقابل محسوس ایجاد کند و بعد این محسوس را عبور میدهد و بالا میبرد. ما کاری به این نداریم که اسم این روش آموزش است یا تربیت، میخواهیم بدانیم که قرآن وقتی که میخواهد حرکت دهد، چکار میکند.
دست گرفتن و بردن، نه گفتن که بیا
انبیا کارشان از حیث نبوتشان تبشیر و انذار بود، اما امام کارش از حیث امامتش و انبیا از حیث امامتشان کارشان دست گرفتن و بردن است. کاری که ما میخواهیم امروز انجام دهیم، گرفتن و بردن است نه گفتن اینکه بیا. پس نظام وجود با افقهای دوردست ظهور و معاد، غایت اهداف ماست و رسیدن به این غایت، پیادهشدنی و امروزشدنی است. باید نگاهمان به این سمت باشد. چون وقتی غایت دوردست و آن عظمت مقصود ما باشد، تمام موانع به همان نسبت کوچک، شدنی و امکانپذیر میشوند. اما اگر غایت را دمدست گرفتیم، موانع بزرگ و نشدنی جلوه میکند. الان نگاه آقا را ببینید. ایشان غایتهای دوردست را ملاحظه میکنند. لذا همه چیز برای ایشان شدنی و امکانپذیر است. این را هم بدانیم و باور داشته باشیم که هر چه که درباره معاد و امام زمان و... آمده است نشاندهنده توانایی انسان است. انسان این توانایی را دارد و میتواند به این غایتها حرکت کند. این توانایی و قابلیت، نهفته و خفته است و حوادث و وقایع در نظام عمل است که میتواند این توانایی و قابلیت را بیدار کند. مطلب بعدی که باید بدانیم و باور داشته باشیم این است که حرکت در نظام قرآنی مصداقی است، نه مفهومی. خدا با حوادث با ما گفتوگو میکند. از طرف دیگر ما فطرت فرار از نقص و فطرت شوق به کمال داریم که دو موتور وجودی انسان هستند و در هر حرکتی باید وجود محبت و بغض را بارور کرد. مبدا حرکت نیز نیازها هستند. لذا با فهم این مطالب مبدا حرکت، مسیر حرکت، ابزار حرکت و غایت حرکت نظام تربیتی-آموزشی ما مشخص میشود و مقصودمان را میفهمیم و در ادامه به بیراهه نمیزنیم.