باید جلوی تداوم اجرای دیوانهوار سیاستهای کنترل جمعیت در شبکه سراسری وزارت بهداشت را گرفت. متأسفانه بعضی اسناد یا اظهارات مسئولان نشان میدهد هنوز نظام بهداشتی کشور خود را با سیاستهای جدید نظام تطبیق نداده و در باطن امر، همچنان سیاستهای کنترلی البته به اسمهای دیگر، در حال تداوم است.
علی عباسیان و عبدالله آذری از دوستان دوره دبیرستان و بچههای هیات ابوالفضل(ع) بودهاند. آنها با شیطنتها و روحیات و اخلاق سپهر از نزدیک آشنایند و حرفهای جالبی از زندگی او دارند. سپهر مسئول تدارکات هیاتشان بود و پرجنب و جوش. با این دو دوست قدیمی درباره ابوالفضل و دوره زندگی کوتاهش سخن گفتهایم.
داغ ابوالفضل هنوز برایش تازه است و چه زیبا از کمکهایی که ابوالفضل پس از عروجش به مادر میکند، سخن میگوید. با مادر سپهر و برادرش بهراد در قرچک ورامین به گفتوگو نشستیم. با مادر اشک ریختیم و دلمان برای لحن سوزناک «اتلمتل»های ابوالفضل تنگ شد.
بابایی از کسانی است که با ابوالفضل سپهر ارتباطی صمیمی و تنگاتنگ داشت و با هم به دیدار خانواده شهدا و مناطق عملیاتی میرفتند. ابوالفضل در بستر احتضار، وکالت نشر شعرهایش را به بابایی سپرد. هرچند بابایی توضیحات کوتاهی درباره سپهر داده است، اما همین نکات موجز و مختصر، روزنهای است برای شناخت مردی که اهل زمین نبود.
«سید علیرضا مرندی»، معتقد است:«قدم اول برای اجرایی شدن طرح افزایش جمعیت بهبود زیرساختها، قناعت و دوری از ریخت و پاشهاست.» او میگوید: «تنظیم خانواده و کنترل جمعیت نه به معنای کاهش یا افزایش جمعیت است بلکه به معنای ایجاد تعادل در ساختار جمعیتی کشور است.» با وی به گفتگو نشستیم تا نظرات این مرد سیاست و عمل را درخصوص بحث جمعیت، افزایش یا کنترل جویا شویم.
احساس تحمل تنهایی برای بزرگ ترها اگر قابل تحمل باشد، برای بچهها قابل تحمل نیست. بچهها برای رها شدن از احساس تنهایی کارهایی را انجام میدهند که از نظر تربیتی خطرناک است. یکی از آن رفیق شدن با تلویزیون و بازیهای رایانهای و یا به تعبیر بهتر معتاد شدن به آنهاست.
آمارهای جمعیتی در سالهای اخیر موجب شدند تا زنگ خطر برای مسئولان و البته خانوادهها به صدا درآید و همه متوجه اتفاقی شوند که دیر یا زود در صورت ادامه روند کنونی کاهش باروری، بر سر کشور میآید. به منظور آگاهی بیشتر از تغییرات جمعیتی در سالهای اخیر و تشریح وضعیت فعلی، با«علی اکبر محزون»، مدیر کل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال کشور به گفتگو نشستیم.
عدهای تلاش میکنند تا مانع لغو قانون تنظيم خانواده و جمعيت که در سال 72 به تصویب مجلس شورای اسلامیرسید، شوند چرا که با استفاده از آن قانون میتوانند اقداماتی بر خلاف مصلحت عمومیجامعه را انجام دهند. در هر صورت این افراد باید پاسخگو باشند و دیگران نیز باید از این موضوعات آگاه و از آن جلوگیری کنند. در این میان هستند عدهای از صاحبنظران که مجلس را مقصر اصلی در این اهمالکاری میدانند و معتقدند همه راههای نرفته جمعیتی، به مجلس ختم میگردد.
فرهنگ سکولار، مسجدهارا خنثی و بدون هیچ فعالیت سیاسی می خواهد. مسجدی که فقط در آن عبادت کرد و هیچ خطبه و سخنرانی اجتماعی و سیاسی در آن مطرح نشود. این در حالی است که مسجد از صدر اسلام تاکنون محل شکل گیری بزرگ ترین تصمیمات جامعه اسلامی بوده است. در این گزارش به سراغ حجت الاسلام محمدرضا صبوحی از اساتید حوزه علمیه قم و مصطفی باقرزاده فعال سیاسی رفته ایم تا در خصوص مسجد و رابطه آن با سیاست از آن ها جویا شویم.
زمانی که زینب به شهادت رسید ما تا سه روز جنازهاش را پیدا نکردیم همه میگفتند به احتمال زیاد به دست منافقین شهید شده چون سال 60، 61 اوج ترورهای منافقین بود. آن موقع در کشور به جرم داشتن عکس امام یک مغازهدار را شهید میکردند. به جرم رفتن به نماز جمعه شهید میکردند. زینب هم دانشآموز 14 ساله و کلاس اول دبیرستانی بود که خیلی فعالیت فرهنگی و انقلابی میکرد که یک روز بعد از برگشت از مسجد ابتدا ربوده شد و بعد هم به شهادت رسید.
«راز درخت کاخ» نتیجه گفتوگو با مادر شهیده زینب کمایی است. در این کتاب مادر این شهیده برای اثبات مظلومیت دخترش در جریان ترور منافقین، بیماری و شرایط نامطلوب جسمی خود را از یاد برده و با انگیزه بالایی به سوالات نویسنده پاسخ میگوید. «راز درخت کاج» نوشته «معصومه رامهرمزی» است که در یادداشت پیشرو «لیلا محمدی» آن را نقد و معرفی میکند.
شهیده زینب کمایی شب اول فروردین ماه سال 1361 در راه باز گشت از مسجد به خانه ربوده میشود. انتظار مادر چشم به در سه روز طول میکشد و در روز چهارم با آدرسی که منافقین میدهند، جنازه زینب را در حالی که چادرش را به گردنش گره زده و خفهاش کرده بودند، مییابند.
سختترین موضوع برای پدرش این بود که ده مرتبه به تهران رفت و بیست مرتبه به زاهدان رفت تا ثابت کند که علیرضا اینجا بوده و بعد سردار رنجبر تأیید کردند که شهید ویزشفرد، شهید فهمیده استان زاهدان شده. پدر شهید از این میسوخت که چرا باید به بچه من تهمت بزنند؟!
یک ماه قبل از این انفجارها ریگی اعدام شده بود و اصلاً گروهک ریگی به دلیل تلافی اعدام رئیسشان، این انفجارها را انجام دادند.
روابط محرم و نامحرم و حلال و حرام خیلی برایشان مهم بود و خیلی به اصول اخلاقی پایبند بودند. برای خودشان حد و مرز تعیین میکردند. ما واقعا ایشان را در گروه خودمان مثل یک برادر میدیدیم.
از پشت، دو کتف محمد را گرفتم و با نیمچه فشاری فرستادمش جلو برای پیشنمازی و اقتدا به او. برخلاف همیشه بدون مقاومت جلو رفت.
محمد با بقیه فرق داشت، شنیدهاید در مورد ورزشکاران میگویند «استیلش ورزشیه؟!» محمد از همان اول که آمده بود در جمع ما، استیلش رفاقتی بود، آدم جذبش میشد.
من داخل مغازه بودم یک دفعه دیدم دوستام که مغازه دار هستند کسب و کارشان را رها کردند و به سمت مغازه من میآیند. دلم به شک افتاد، به دوستم گفتم یک زنگ بزن به محمد، من باهاش حرف بزنم هرچی گرفت گفت خاموشه، گفتم حتما برای محمد من یک اتفاقی افتاده است...
اگر افراد نسبت به یکدیگر شروع کردند به سوءظن پیدا کردن قدمهای اول را برای از هم پاشیدن مجموعه برداشتهاند. خصوصا کسی که سوءظن پیدا کند و نرود این سوءظن را مرتفع کند.
آدمهای خاص کسانی نیستند که تجارت و خرید و فروش نمیکنند؛ اینچنین میکنند ولی از یاد خداوند غافل نمیشوند. لحظه به لحظه به یاد خداوند هستند؛ سختی قضیه هم به اینجاست که در تمام لحظات زندگی به یاد خداوند هستند.