سرهنگ پاسدار شهید شکیبا سلیمی و شهیدان محمد شکری و جعفر نظامپور از نیروهای سپاه بیتالمقدس استان کردستان در درگیری با گروهکهای ضد انقلاب در دیواندره به شهادت رسیدند.
پیکر مطهر سه شهید سپاه بیتالمقدس کردستان فردا چهارشنبه با حضور مسوولین و مردم استان تشییع میشود.
سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر۲۵کربلا در دوران دفاع مقدس بهمناسبت ماه مبارک رمضان در یادداشتی از سردار حاج قاسم سلیمانی نوشت.
من از شهدا، زندگیهایی شنیده بودم که توی آن سالم و سرحال به کارهای مهم مردم و عالم میرسیدند و بعد هم وقت پروازشان که میرسید، مردانه پر میکشیدند و میرفتند سر سفره بیانتهای خدا.
خیلی دوست داشتم در سالهایی که همسرم زنده بود یک دوربین فیلمبرداری از یک رسانه به خانه ما میآمد تا ببیند چطور همسرم سالها به سقف خانهای که از آن آب چکه میکند خیره میشد و دم برنمیآورد.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: «از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت کنند، نه مثل حجابهای امروز، چون...
خودم نفهمیدم از کی به او این همه وابسته شده بودم. از همان لحظهای که میآمد شروع میکردیم به حرف زدن. به هم فرصت نمیدادیم. آنقدر میگفتیم و میخندیدیم که نمیفهمیدیم زمان چطور میگذرد.
شک ندارم این عشق و ارادتی که از لابهلای صفحههای کتابش بیرون زده را خود شهدا ریختهاند توی قلمش و کتاب #هیچ_چیز_مثل_همیشه_نیست را این همه خواندنی کردهاند.
آقامحسن همراه با سه برادر دیگرم در جبهه بودند؛ ولی خاص بودن ایشان باعث شد برای همه ما الگو باشد. ایشان فرزند دوم خانواده بود؛ اما نسبت به تربیت بچهها در خانواده و حتی فامیل نگاه ویژه خود را داشت.
آخرین باری که رضا میخواست به جبهه برود مثل فیلم از ذهنم عبور میکرد. گفتم: «رضا! مادرجان! تو تنها پسر من هستی! همسرت هم تازه عروس! نرو مادر!» گفت: «خدا بزرگه!» گفتم: «ما رو به کی میسپاری؟»
آشنایی ما به منطقه عملیاتی باعث شده بود تا در شناساییها موفق عمل کنیم. قبل از عملیات، نیروهای اطلاعاتی تیپ در حوالی خرمشهر شناساییهای خوبی انجام داده بودند.
حاج حسین رزمندهای بود که برایش فرقی نمیکرد فرماندهاش چه پستی به او بدهد. در سختترین شرایط هر کاری به او سپرده میشد به بهترین شکل انجامش میداد.
تشیع یکی از شهداء الحشد الشعبی - مکان زندگی این شهید قابل توجه است.
یکی از شهدای دیشب حشد که تصویر وی در شبکه های مجازی عراق بازتاب گسترده داشت
همه زندگی من و قربانعلی سراسر خاطره بود. قربانعلی سختترین کارها را به بهترین وجه انجام میداد. آخرین باری که به مرخصی آمد را خوب به یاد دارم...
او بر این باور بود که پشت جنگ و سربازان عراقی، آدمی مثل صدام قرار دارد که جوانهای عراقی را به جبهه میبرد و آنها را مقابل جوانان و مردم همسایه خود قرار میداد.
اگر بخواهم به زبان کتابخونها باهاتون صحبت کنم، کتاب دریادل یعنی کتاب دختر شینا بعلاوه کتاب آبنبات هلدار با کمی چاشنی کتاب فهیمه.
گردان سلمان، مقاومت سرسختانه از خود نشان داد که به نظر کارشناسان نظامی، اگر این پایداری بی نظیر صورت نمیگرفت، مراحل بعدی عملیات این عملیات محقق نمیشد
کتاب «مگر چشم تو دریاست!» زندگی شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی را از زبان مادر روایت میکند.